Wednesday, June 30, 2010

اول این ترانه را روی این آهنگ زیبا بخوانید تا جواد این نیک‌آهنگ کوثر را دادگاهی کنه


اژدها وارد می شود (4.5)

گزارشگر: بعد از اینکه ماتلی‌مدال، مدال رهبری‌یه جنبش سبز سیدی و توحیدی و منادی‌یه اسلام و قرآن رحمانی را به‌ گردن آقای موسوی ‌انداخت و جواد با فرض تعیین تکلیف با رهبری‌یه یک ستون از ارتش آزادی‌خواهان، گفت که برویم به سراغ رهبری‌یه ستون اصلی! و کدیور دروغ گفت و نیک‌آهنگ مثل همیشه در سیاست دخالت کرد و گیر داد و خودش هم دروغ گفت، مبارزه با دروغ در در درون جواد شعله کشید /

شاهین: اول این ترانه را روی این آهنگ زیبا بخوانید تا جواد این نیک‌آهنگ کوثر را دادگاهی کنه

Tor-cheney-nahana


ترانه‌ی «عشقم بگیر بهانه»

عشقم بگیر تو بهانه

عشقم بگیر بهانه با ندای عاشقانه، عشق‌و بکن ترانه، تا بشه جاودانه
اگه بگی عشقم داره تو قلبت آشیانه، جا داری تو قلبم، جا داری تو قلبم
عشقم بگیر بهانه با ندای عاشقانه، عشق‌و بکن ترانه، تا بشه جاودانه
اگه بگی عشقم داره تو قلبت آشیانه، جا داری تو قلبم، جا داری تو قلبم

به‌دست‌آر جهان
با هر چه توان
با من تو بیا
وصله راهمان

آخر می‌رسیم
ما به عشقمان
آزاد از زندان
بیاور ایمان

عشقم بگیر تو بهانه

عشقم بگیر بهانه با ندای عاشقانه، عشق‌و بکن ترانه، تا بشه جاودانه
اگه بگی عشقم داره تو قلبت آشیانه، جا داری تو قلبم، جا داری تو قلبم
عشقم بگیر بهانه با ندای عاشقانه، عشق‌و بکن ترانه، تا بشه جاودانه
اگه بگی عشقم داره تو قلبت آشیانه، جا داری تو قلبم، جا داری تو قلبم


قاضی: خوب حالا که احتمالن حال کردید، ضمن توصیه به اینکه به غلَت‌های املاعی توجه نکنید، دادگاه رسمی می‌شود! متهم کیست و عیب و ایرادش چیست؟ /

جواد: ایشان که نامشان نیک‌آهنگ کوثر است و قرار است که به نیکولاس معروف شوند، به فکر آزادی‌یه وطن بوده‌اند، هم از نظر تعوریک و هم از نظر عملی /

عملی: قربونت برم نیکی‌ژون. هر عملی که اژ دشت من برنمی‌یاد، شپردم به دشت تو. به، به! عژب دشت بزرگی داری. چه ژَوون رعنا و عملی‌ای! خدا پشت و پناهت باشه /

گزارش‌گر: در این‌جا قاضی می‌خاست بگه این که نشد اتهام، اما نیکولاس که از چنین جرم و بهتانی ترسیده بود و از قلب قاضی خبر نداشت، فورن خاست همه چیز را انکار کند. /

نیک‌آهنگ: 19 جون 2010: من یک کارتونیست و روزنامه‌نگار هستم. اتفاقا باید مسخره هم بکنم. اتفاقا باید زیر سوال هم ببرم. همه طرفین قدرت را. 16 جون: اشتباه، اشتباه است. گیر دادن به اشتباه، چه از خارج باشد، چه از داخل، واجب است. 19 جون: اما لزومی ندارد به بهای انتقاد از چیزی که من «بی‌عملی» می‌بینم و یکی دیگر «هوشیاری» می خواندش، مردم را ناراحت کنم. ... من نه مبارزم و نه فعال سیاسی /

سروناز: هی هی! اگه با من بگیری تماسی، حتمن نیستی به فکر دختربازی، فقط اهل لاسی. اصلن اسمتو میذارم نیکولاس از بس که دائم، تازه اونم فقط با بعضی از خودی‌ها لاس میزنی و این از نظر روانشناسی نشانه‌ی علاقه‌ی شدیده!

نیک‌آهنگ: 19 جون: انتقاد دو طرف دارد. طرف نزدیک به خودت، طرف مقابل. سکوت در مقابل ضعف و مشکلات طرف خودت، یک خطا است /

قاضی: ساکت! بحس‌های انحرافی نکنید /

جواد که بر خلاف نیکولاس، فهمیده که قاضی چی میخاد بگه: ایشان متهم به دروغگویی‌ست از نوع بزرگش! /

قاضی: منظورت اینه که ایشان با این دروغ بزرگ، یعنی در واقع به شعور مردم توهین کرده‌اند، مثل اون کدیور که احمدی‌نژادانه، دروغ به اون بزرگی گفت؟ /

بی‌خبرِخالی‌بند: حالا چی گفت؟ /

دروغگو: این کدیور گفته بود که شعار مردم این بود: «هم لرزه، هم جنبان، جانم فدای پستان»! والا! دروغ هم میخاین بگین، درست دروغ بگین /

اَبدَب: این دروغگو اجبارن نوشته «هم لرزه» که با «هم غزه» جور دربیاد، وگرنه از نظر ادبی باید می‌نوشت «هم لرزان» که شاید بخاطر عدم تکرار یک معنی، میشد بنویسه «هم غمزه»، اما چون پستان که غمزه ندارد ... آخ آخ آخ /

قاضی: ساکت! /

جواد: قاضی‌جان! شما درست می‌گین. جرم ایشان، توهین به شعور ایرانیان است /

قاضی: نگو جرم، بگو اتهام. تازه ما اینجا هیئت منصفه هم داریم و هنوز محاکمه تموم نشده. خوب آقای نیکولاس، هدس می‌زنم شاکی از من می‌خاد که شما را به شهادت فرا بخانم. بفرمایید ... /

نیکولاس: بابا من شاهد هیچ چی نبوده‌ام. راجع به چی شهادت بدم؟ /

رند: نه عزیزم، منزوز قاضی این بود که می‌خاد شهیدت کنه! /

قاضی: ساکت! نیکولاس! انقدر مبارزه و روت‌و زیاد نکن. بیا رو این صندلی بشین و چون مثل همه‌یه بچه‌مسلمونا، اتوماتیک مسلمون شده‌ای و حتا معتقد، ضمن اینکه نمی‌دانی چرا مسیحی نیستی، به این قرآن قسم بخور ... /

وکیل: اعتراض دارم. ایشان برای خودشان مغز متفکری هستند و با مطالعه‌یه همه‌جانبه‌یه قرآن، ضمن اینکه بعضی موقع‌ها در ماه رمضان، روزه هم می‌گیرند، به این نتیجه رسیده‌اند که محمد، رسول خدا بوده ... /

بودیست: بابا این قیافه‌اش که مثل بودا می‌مونه. مطمعنم اگه یه ذره بیشتر فکر کنه اصلن خودش می‌شه عاشق بودا مخسوسن شاید چون که شبیه خودش هم هست! /



قاضی: ساکت! نیکولاس! قسم بخور /

نیکولاس: من به این قرآن، البته به اون جاهاییش که ضد حقوق بشر نیست! قسم می خورم که ... /

قاضی: نه نشد! یا به تمام قرآن بخور قسم یا به حسابت می‌رسم! /

گزارش‌گر: نیکولاس در این‌جا به فکر فرو می‌رود و هزار تا فهش نثار سروش می‌کند که چرا هنوز این مشکل روُ حل نکرده، رفته زیرآب محمد روُ زده و تازه هنوز اسلام اسلام می‌کنه و ضمن اینکه صدایی محو و ضعیف، به‌تدریج در گوشش واضح و قوی می‌شود و مزاحم افکارش، یک دفعه می‌گوید هان؟ /

قاضی: معلومه کجایی؟ گفتم به تمامش قسم بخور! /

نیکولاس: حالا نمی‌شه به جون خاهر مادرمون قسم بخوریم؟ /

قاضی: نه! گفتم بهت انقدر مبارزه و روت‌و زیاد نکن. هرچی بیشتر تولش بدی، مجازاتت بیشتر می‌شه /

نیکولاس با کراهت: به این قرآن قسم می‌خورم که راستشو بگم /

قاضی: خوب بگو! /

نیکولاس: چی بگم؟ /

قاضی: راستشو /

نیکولاس: راست چی روُ ؟ /

قاضی: مسخره کردی؟ آیا اتهامتان را که همان فعالیت فکری و عملی بر علیه جمهوری اسلامی است، قبول می‌کنید؟ و اصلن آیا اسم این را می‌شود اتهام گزاشت؟ /

نیکولاس: این افتخار است نه اتهام /

جواد: پس افتخار هم می‌کنی؟! /

گزارشگر: در این‌جا وکیل نیکولاس که متوجه می‌شود نیکولاس هواسش نیست که داره تو تله می‌افته، پچ‌پچی در گوش او می‌کند طولانی /

نیکولاس: من افتخار می‌کنم که یک ... /

قاضی: خوب خوب! حالا یه مدت برای افتخار کردن صبر کن. ختم این جلسه را تا جلسه ی بعدی اعلام می‌کنم.


ادامه دارد



عشقم بگیر بهانه



* در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌ی املاعی


Mohicans-Tor Cheney Nahana


عشقم بگیر بهانه

عشقم بگیر تو بهانه

عشقم بگیر بهانه با ندای عاشقانه
عشق‌و بکن ترانه، تا بشه جاودانه
اگه میگی عشقش داره تو قلبت آشیانه
دست میذاری دستش، میبریش به گردش

عشقم بگیر بهانه با ندای عاشقانه
عشق‌و بکن ترانه، تا بشه جاودانه
اگه میگی عشقش داره تو قلبت آشیانه
دردت میشه دردش، مرحمی بر زخمش

به‌دست‌آر جهان
با هر چه توان
با من تو بیا
وصله راهمان

آخر می‌رسیم
ما به عشقمان
آزاد از زندان
بیاور ایمان


عشقم بگیر تو بهانه

عشقم بگیر بهانه با ندای عاشقانه
عشق‌و بکن ترانه، تا بشه جاودانه
اگه بگی عشقش داره تو قلبت آشیانه
دست میذاری دستش، میبریش به گردش

عشقم بگیر بهانه با ندای عاشقانه
عشق‌و بکن ترانه، تا بشه جاودانه
اگه بگی عشقش داره تو قلبت آشیانه
دردت میشه دردش، مرحمی بر زخمش




موسوی تبریزی: كشور ما اسلامي است و اصول ديني بايد در آن رعايت شود


تاریخ انتشار: ۰۹ تیر ۱۳۸۹, ساعت ۲:۰۶ بعد از ظهر
موسوی تبریزی: هتک حرمت مومن، محاربه با خداست
برخی منافعشان در حذف ديگران است

جرس: دبير‌كل مجمع محققين و مدرسين حوزه علميه قم با بيان اينكه كساني كه منافعشان در حذف ديگران است به سخنان اخير رهبري توجه نمي‌كنند، اظهارداشت: از سوي ديگر نفع برخي از كشورهاي خارجي در حذف گروه‌هاي مرجع و شخيصت‌هاي برجسته جامعه است كه متاسفانه اين روزها اين اقدام در تريبون‌هاي مختلف از طريق توهين و تهمت انجام مي‌شود.

آيت الله سيد حسين موسوي تبريزي در گفت‌و گو با خبرنگار ايلنا، در پاسخ به سوالي در مورد دليل سخنان اخير رهبري مبني بر خودداري از ظلم به افراد در جامعه و معناي ديني اين رفتار، با بيان اينكه ظلم، تعدي، تضييع حقوق و آزادي مشروع افراد در تمام طوايف و اقوام حرام است، اظهارداشت: تمام انبياء مامور بودند تا مردم را به اطاعت پروردگار و خودداري از طغيان كه به معناي ظلم است، فراخوان دهند و فرهنگ مبارزه با ظلم در قيام براي عدالت و قصد را ايجاد كند.

وي با بيان اينكه ظلم در شرايط و اشكال گوناگون، ماند تخريب اموال ديگران، كشتار و شكنجه و... نسبت به جامعه و اشخاص روي مي دهد، افزود: هميشه بايد نسبت به ظلم نكردن تذكر داد، اما متاسفانه اكنون كشور ما دچار آلودگي‌هاي عجيبي شده است و اين تاسف وقتي بيشتر مي‌شود كه بدانيم كشور ما اسلامي است و اصول ديني بايد در آن رعايت شود، البته اين آلودگي‌ها هميشه در كشور بوده است، ولي به طور خاص بعد از انقلاب اسلامي به بعضي از آلودگي‌ها مانند تهمت و افترا كم‌توجهي شده است.

موسوی تبریزی يادآور شد: اين گونه رفتارها ابتدا از طرف گروه‌هاي محارب مانند منافقين، كمونيست‌ها و... آغاز شد و از سوي ديگر كساني هم كه خود را ”دين مجسم“ فرض مي‌كنند به اين مساله دامن زدند و از زمان امام تاكنون اين مساله ادامه داشته است.

موسوي تبريزي با بيان اينكه تهمت و افترا گاهي احزاب و جريانات و زماني ديگر اشخاص را در بر مي‌گيرد، تصريح كرد: در اصول كافي، روايات صحيحه و ... تاكيد شده است كه حرمت مومن حرمت خداست و هركس آن را بشكند محارب با خداوند است.

وي گفت: متاسفانه در سال‌هاي اخير و به خصوص انتخابات رياست‌جمهوري بداخلاقي‌هاي بسيار زيادي شايع شد كه نمونه بارز آن در جريان مناظره‌ها بود و گويي بعضي‌ها كه منابر، ‌تريبون‌ها و روزنامه‌ها را در اختيار دارند، تهمت را وظيفه شرعي خود مي‌دانند، ولي دود اين رفتار به چشم همه مسوولان، مردم و دينداران مي‌رود.

دبير مجمع محققين و مدرسين حوزه علميه قم هشدار داد: نفع فضاي تهمت و تخريب براي گروه‌هايي است كه منتظر هستند هر كاري را كه مي‌خواهند در كشور انجام دهند، زيرا در اين شرايط ديگر كسي براي اداره كشور باقي نمي‌ماند و هر عملي براي آنها ممكن مي‌شود و در آن صورت هر بلايي بر سرمنابع كشور مي‌آورند و كسي پاسخگو نخواهد بود.

موسوي تبريزي با بيان اينكه كساني كه منافعشان در حذف ديگران است به سخنان اخير رهبري توجه نمي‌كنند، اظهارداشت: از سوي ديگر نفع برخي از كشورهاي خارجي در حذف گروه‌هاي مرجع و شخيصت‌هاي برجسته جامعه است كه متاسفانه اين روزها اين اقدام در تريبون‌هاي مختلف از طريق توهين و تهمت انجام مي‌شود.

منبع


Saturday, June 26, 2010

سيدحسن خمينی: دعا می‌کنم و از همگان می‌خواهم که کمک کنند تا دولت و مسئولین نظام در حل مشکلات اقتصادی موفق باشند


ایلنا: یادگار امام راحل تاکید کرد: مردم از همه انتظار دارند، با دست برداشتن از اختلافات ناشی از حب و بغض‌های شخصی و دوری از کینه توزی‌های بچه‌گانه سعی کنند مشکلات کشور را برطرف کنند.
به گزارش ایلنا، حجت الاسلام سید حسن خمینی در دیدار با جمعی از خانواده‌های شهدای حادثه هفتم تیر که در حسینیه جماران برگزار شد، با گرامیداشت یاد و خاطره آیت‌الله شهیدبهشتی، شهیدمحمدمنتظری و دیگر شهدای حادثه هفتم تیر، اظهار داشت: شهیدان فرزند زمانه خویش بودند و با شناخت درست زمان، گام در راهی گذاشتند که حقیقت و راستی به ارمغان آورد و به همین خاطر ما امروز باید پاسدار اهداف آنها باشیم.
وی با بیان این‌که بزرگترین هدف شهیدان، تعالی دین و اثبات کارآمدی نظام دینی است به برخي از مشكلات كشور اشاره كرد و تاكيد كرد كه اين مشكلات جز دلسردي اجتماعي محصولي نخواهد داشت.
سیدحسن‌خمینی خاطر نشان‌کرد: مردم از همه انتظار دارند، با دست برداشتن از اختلافات ناشی از حب و بغض‌های شخصی و دوری از کینه‌توزی‌های بچه‌گانه سعی کنند مشکلات کشور را برطرف کنند.
يادگار امام راحل در ادامه تاکید کرد: کشور با این حجم نیروی انسانی، پول خدادادی نفت و منابع مختلف و با این نیروی ایمان، باید باترک افراطی‌گرایی و طرد افراطیون، بسیار کارآمدتر از این باشد.
وی با اشاره بر این نکته که هر کدام از ما هر روزه با مشکلات مردم مواجه‌ایم، خطاب به حاضرین معتقد است : ما هر روزه با مشکلات مردم مواجه‌ایم، اما از این‌که توان حل مشکلات آنها را نداریم، خجالت زده هستیم.
یادگار امام راحل با اشاره به لزوم توجه به دغدغه دلسوزان واقعی انقلاب در مبارزه صحیح با عفاف زدایی از جامعه دینی گفت: اگر به فرمایشات مراجع و علمای شیعه که بی‌تردید حافظان شریعت و پناهگاه مردم بوده و هستند، گوش نکنیم، از دین داری فاصله گرفته‌ایم.
سیدحسن‌خمینی تاکید کرد: باید هشدارهای پنهان و آشکار مراجع و علمای شیعه درباره فساد اجتماعی و گرانی جدی گرفته شود.
وی در پایان ضمن این‌که دعا کرد تا دولت و مسوولین نظام در حل مشکلات اقتصادی جامعه موفق باشند، از همگان خواست در این حوزه به یاری مسولان بشتابند.
در ایتدای این مراسم، فرزند یکی از شهدای هفت تیر و همچنین یکی از بازماندگان حادثه هفت تیر نیز سخنانی ایراد کردند. خانواده‌های شهدای هفت تیر و بازماندگان این حادثه در این مراسم اهانت جمع اندکی در مراسم روز 14خرداد را محکوم و از این اقدامات ابراز انزجار کردند. همچنین لوح یادبودی نیز تقدیم یادگار گرامی امام راحل شد.
حاضرین نماز مغرب و عشا را نیز به امامت سید حسن‌خمینی اقامه کردند.
پایان‌پیام 1389/4/5 ، منبع



Thursday, June 24, 2010

خلاصه‌ای تصویری از تکامل بشر


در لینک مرجع، معرفی‌کننده‌یه این تصاویر، بی‌جی‌آر، میگه همچین خلاصه‌ی خوبی هیچ‌وقت ندیده و به نظرش میاد که چهار موضوع یا گرایش، بطور متناوب در این تاریخ خود را تکرار می‌کنند: جنگ، زن، سکس و دسیسه. این طور که به نظر میاد، این همه مرد را ندیده! از این شوخی گذشته، من هم از این تصاویر خوشم اومد، و اگه بخوام از موتور این تصاویر! پرده‌برداری کنم، همچین چیزایی را می‌بینم: سکس، ثروت، قدرت(و دسیسه، جنگ، سرکوب و ... برای تغذیه‌یه این موتور!)



روش کلیک کنید




Tuesday, June 15, 2010

ماتلی‌مدال: من مدال رهبری‌یه جنبش سبز سیدی و توحیدی و منادی‌یه اسلام و قرآن رحمانی را به‌ گردن آقای موسوی می‌اندازم


و میروم و میرویم به سراغ تعیین رهبری‌یه بقیه‌ی جنبش سبز. به این می‌گن تقسیم کار!

اژدها وارد می شود (3.5)

وقتی که ندا به ندا رسید و اژدهایی جواد را بلعید و ندا جیغ کشید و از کما بیرون پرید، آیا جیغش بدون معنی بود، یا حرفی را به صورت جیغ، کشیده یا تصویر کرده بود؟

ندا: هاآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآعاآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآدی کجایی که ندا روُ کشتند!

جواد به ندا: احمق بی‌شعور! تو کما هم که رفته، رفته توی رویا! هِی! از رویا بیا بیرون. تو اصلن می‌دونی چرا به کما رفتی؟

آقتاب‌لب‌بوم: دست‌بردارید از این اژدهابازی‌تون. من آخر می‌میرم و به آرزوم نمی‌رسم

ندا: ای فریبنده سلام. حیف نیست نگاهی نکنی بر سر و پام؟

فریبنده: امیدوارم خدا مریضایی مثل تو روُ شفا بده جواد جون!

جواد به فریبنده: از خدا برام تقاضای شفا کردی و ندانستی اگر خواست خدات این بوده‌ست، عقل او هم به خدا بیشتر از اینها بوده‌ست، که یعنی از عقل تو. تو با اون تقاضایت، در واقع ریدی به اراده و عقل اون خدات. توهین به خدا، بدتر یا بهتر از این نمی‌شد و اگر اون لبایی که علف باید به دهن بزی مزه بده روُ آب می کشیدی، چه می‌شد؟

ندا: غنچه‌ی لبان زیبا را آب کشیدی؟ نازی نازی، اخماشو ببین...

آقتاب‌لب‌بوم: آآآآآآآی هوار، یکی نیست بیاد این حرفای برندگان انتخابات پارسال روُ تفسیر کنه و مقصر را شناسایی؟

ندا: عزیزم چیه؟ چرا انقدر خودتو می‌خوری؟ حالا اونا گفتن راه‌پیمایی لغو شد، نگفتن که مردم راه پیمایی نکنند. مردم خودشون ترسیدن و نیومدن.

جواد که به دنبال مدرک است تا حال ندا را بگیرد، رو می‌کند!: وقتی موسوی و کروبی گفتند که : «اکنون در حالی که ۴۸ ساعت به زمان پیش بینی شده برای راهپیمایی باقی نمانده است با عنایت به گزارش نمایندگان احزاب اصلاح طلب و نیز جهت حفظ جان و مال مردم اعلام می داریم راهپیمایی پیش بینی شده برگزار نخواهد شد. بدیهی است با سابقه سیاه یک سال گذشته در سرکوب معترضانی که تنها جرمشان طلب نمودن رأی خود به شیوه ی مسالمت آمیز بود و همچنین اخبار رسیده از سازماندهی مجدد افراطیون و سرکوبگران در جهت یورش به مردم بی دفاع و مظلوم، از مردم و معترضان می خواهیم خواسته و مطالبات به حق خود را از مجاری کم هزینه تر و موثرتری دنبال کنند» کل اطلائیه
عزیز جان! اینا تو اینجا نقش پیغامبر را بازی کرده‌اند و از طرف حکومت به مردم پیغام رسانده‌اند که عزیزان! فهمیده‌ایم و به ما خبر رسیده و ما هم به شما خبر می‌دهیم که افراطیون و سرکوبگران بدجوری سازماندهی کرده‌اند و بدجوری سرکوب خواهند کرد اگر بخواهید راه پیمایی راه بندازید. پس به‌خاطر جان و مال خودمون و خودتون هم که شده، خواسته و مطالبات به حق خودمان و خودتان را از مجاری کم‌هزینه‌تر (از راه‌پیمایی) دنبال کنیم و کنید. خودشون ترسیدند، مردم روُ هم ترسوندند. نکنه اینا واقعن رهبر مردمند و مردم به حرفشون گوش دادند و نیومدند و حماسه بی حماسه شد؟!

بامزه‌علی‌رضا: «برای حفظ "جان و مال" ؟ بامزه بود ! اگر به این نصف و نیمی که برایمان مانده می‌گوئید جان ، اگر به تمام آنچه که نداریم می‌گوئید مال ، اگر موقع صدور این بیانیه یک نگاه کوچک به عزم مادران عزادارانداخته‌اید ، اگر یاد آنهمه زندانی سبز افتادید که گرفتندشان تا این مناسبتها برگزار نشود ، اگر حرفهای قربانیان تجاوز را بخاطر می‌آورید ، اگر به زندگیهای آواره در گوشه و کنار دنیا نگاه کرده‌اید که همه چیزشان را گذاشتند و آمدند فقط برای اینکه حرفشان را بزنند ، اگر این چند شب گذشته صدای مردم را روی پشت بامها شنیده‌اید ، اگر .....
اگر تمام اینها را دیدید و شنیدید و دانستید و با اینحال این بیانیه را صادر کردید که دم شما گرم ! ولی اگر فقط یکی از این اگرها را به حساب نیاورده‌اید برای ما هیچ اشکالی ندارد که دو ساعت دیگر بخوانیم تمام سایتهای شما هک شده ، تمام این بیانیه‌ها دروغ بوده و راهپیمائی شنبه بی هیچ تردیدی برگزار خواهد شد . اگر هم فقط خواسته بودید که مسئولیت "جان و مال" مردم با شما نباشد که باز هم دمتان گرم . فقط یک سوال : در این مدت کی مسئولیت جان و مال ما با شما بوده ؟»

ندا: ببین عزیز من. معلمان، دانشگاهیان، دانشجویان، نویسندگان، احزاب سیاسی، طنازان و وبلاگ‌نویسان، چند ماه بود که داشتند برای 22 خرداد، تبلیغات گسترده می‌کردند. موسوی تا دو روز قبل از راه‌پیمایی، می‌خواست راه‌پیمایی راه‌بندازه. یعنی واقعن این همه تلاش و تدارکات و تبلیغات، اگه خالی‌بندی نبود، با یک اشاره‌ی موسوی می‌شد نابود؟ و واقعن فکر می کنی که موسوی عددی بود که باعث ترس یک میلیون...

خروس‌بی‌محل: راستی مگه قرار نبود که تو خیابون راه پیمایی بشه؟ پس چرا این دانشجوها رفتند تو دانشگاه؟

دوستِ اسپینوزا: « کليه راهپيمايي هاي بعد از انتخابات از هوشمندي هاي مردم بوده است، اگر چه دعوت رهبران جنبش نيز در اين تصميم ها موثر بوده است. کروبي و موسوي در مصاحبه هاي قبلي بر برگزاري شکوهمند 22 خرداد تاکيد داشته اند. اکنون نيزاز معترضين نخواسته اند که راهپيمايي را برگزار نکنند،...»

جواد به دوست اسپینوزا: دِ اومدی نسازی! یعنی دوست داری دوباره بیام حرفای موسوی و کروبی روُ تفسیر کنم. رو که نیست!

دوستِ اسپینوزا (همونجا): «لذا مي توان به اين جمع ندي رسيد که: روز 22 خرداد، مي بايست به هر طريق ممکن در خيابان حضور داشت. ترجيحا در همان مسير قبلي (امام حسين تا آزادي) و در همان ساعت (16 تا 20). و حتي اگر شده با يک پياده روي ساده هم اين مسير را پوشش دهيم. اگر امکان تجمع بوجود آمد و هسته هاي تظاهرات شکل گرفت، که چه بهتر. يادمان باشد براي لذت بردن از مبارزه به خيابانها آمده ايم...»

جواد: دیدیم چقدر به خیابان آمدند. به خاطر رهبری نادرست و کم قدرت، موقتن از اوج قله به ته دره سقوط کردیم. دو تا جمعیت هزار یا دوهزار نفری، تازه اونم تو دانشگاه. این هم مدرکش اینم مقایسه با حماسه 25 خرداد

دوست اسپینوزا (همونجا): «ما مي دانيم که بيشماريم. 25 خرداد 88 ثابت کرديم که بيشماريم و ديگر نيازي به اثبات دوباره آن نداريم
اگر 22 خرداد مجوزي دير هنگام صادر مي شد، آن راهپيمايي تبديل به آزموني دوباره مي شد براي جنبش سبز که هم مي توانستيم از آن سربلند بيرون بياييم و هم نه. هر دو حالت ممکن بود رخ دهد به خصوص آنکه به دليل تاخير در مجوز امکان هماهنگي براي يک راهپيمايي باشکوه سخت مي شد. اما با وضعيت پيش آمده، جنبش سبز در يک موقعيت برد برد قرار گرفته است. اگر حضور يابيم به هر مقدار، خود يک پيروزي بزرگ است و اگر حضور مان مقدور نشد، باز هم پيروز بوده ايم از آن روي که اجازه حضور به ما داده نشد و لشکر کشي نظامي حاکميت زحمت ما را کم و شکوهمان را تاييد کرد! در واقع از هم اکنون ما پيروز 22 خرداد هستيم. مهر تاييد پيروزيمان را هم خود حاکميت زده است. حاکميتي که از سکوت ما هم مي ترسد، از سايه هاي ما هم مي ترسد.»

صمد: صمداقا، صمدآقا بی‌ترفیت! این ننه‌آقا هِی به موُ میگه بسه بسه دیگه از بس تو چش و چال مردم کِردی. هیی یاد گرفته واسه موُ روضه بخونه. با فاقعیات زندگی پیر شده و فاصله گرفته این بی‌سُفات. بی خود نیست که صدای مشق نوشتن موُنوُ تحمل می‌کنه چون خودش می‌دونه بی‌سُفاتی چه دردی داره. هیی بشش می‌گُم یه صمده و یه انگشت، به خرجش نمی‌ره. دو روز که غلافش کنی، همه خیالات برمیدارن کیلو کیلو و واسه ی اخم آدُم هم تره خورد نمی‌کنن. اصلن انگشت صمد، خودش یه حُماسه‌یه، چون دایم میره تو اون چُشمای هیز ندید بدید یا ورقلمبیده و زهر چشم گیریش روُ دایم بروز میده، وگرنه انقذه محبوب و مهروف نمی شد که! یه ایرانه و یه صمد که تازه اژدها هم شده بود و با اژدها وارد میشود هم مهلومه که نسبتی داره.

جواد: جناب دوست اسپینوزا! خوب جوک بلدی بگی یا. یعنی اگه مجوز برای راه پیمایی صادر می شد، ممکن بود جمعیت میلیونی به خیابان نیاد و جنبش سربلند نشه؟ من که میگم ما دیگه همیشه پیروزیم، چون اونا دیگه اجازه ی حضور به ما نمیدن، که این خود یک پیروزی ست، و با لشکرکشی شون زحمت ما روُ کم می کنند و ما هم که دیگه نیاز به اثبات بیشماریمون نداریم. البته اگه مجوز دادند! این رو هم جزو پیروزیمون میذاریم! خوب، مساله حل شد. ما هی ژست میگیریم و اونا هم میترسند تا دیگه خسته بشن!

ندا: من از این طرز حرف زدن جواد، معذرت میخوام. و تو ای جواد! آیا واقعن فکر می‌کنی موسوی قدرتی به آن بزرگی بود که تو دو روز، اون اراده‌یه عظیم را اگه خالی بندی نبود، بترسونه و به زانو دربیاره؟ اینا همه نشون میده که مسئولیت شکست راه پیمائی‌یه 22 خرداد 89، به گردن تک تک ماست. گناه ماست که رهبری یه درست را به رهبری نرسانده‌ایم. رهبری‌یه واقعن کاردرست، باید می‌تونست با انحرافات سرسختانه و با قدرت مبارزه کنه...

تلفن زنگ می زند

سروناز: مامان! اینا منو بدجوری گرفتن و با من مثل حیوون رفتار کردن و گفتن چون ناخونات‌و لاک زدی، 50 هزار تومن جریمه می‌شی. نرفته بودی که سر منبر؟ نجاتشون دادم! زود خودتو برسون

ماتلی‌مدال: من مدال رهبری‌یه جنبش سبز سیدی و توحیدی و منادی‌یه اسلام و قرآن رحمانی را به‌ گردن آقای موسوی می‌اندازم و از شما تقاضا می‌کنم که مثل من از ایشان تقاضا کنید که واسه سبز دیگران و کلا پرچم دیگران، تعیین تکلیف نکنند که البته این با نظرندادن فرق می‌کنه. البته شاید فکر کنید که من هم برای رنگ سبز او تعیین‌تکلیف کرده‌ام، اما او، همانطور که میدانید، خود، تکلیف خود را معین کرده است. موسوی،به هر دلیل، نمی‌خواهد دامنش! آلوده به نامسلمانان شود. او به هر دلیل، تنها می‌خواهد رهبر جنبش سبزی باشد که هم سیدی‌ست، هم توحیدی و هم منادی‌یه اسلام و قرآن رحمانی. او در آخرین بیانیه‌اش گفته است: « موسوی: هر فرد ایرانی که توسل به خرد جمعی توحیدی را بپذیرد در زمره فعالان جنبش سبز به شمار می آید» و بارها هم به نشانه‌ی سیدی بودن رنگ سبز انتخابی‌اش اشاره کرده است .

ندا: و او حق خواستن دارد، چه طرفداران بی‌شمار داشته و چه نداشته باشد

اروندرود: بابا برو سراغ اون دخترت

حسابدار: و اگر هر گروهی، به رهبر احتیاج داشته باشد، حالا شما بگو 3 میلیون هم تابع موسوی!

اَبدَب: این علامت تعجب جمله ی بالا، به خاطر جمله بندی بود.

ماتلی‌مدال: آقای میرحسین موسوی. تاریخ نام شما را هم با افتخار و به بزرگی یاد خواهد کرد...

حسود: البته اگه ما! بذاریم

ماتلی‌مدال: ... نه بعنوان رهبر همه‌یه مردم ایران، بلکه بعنوان رهبر ایرانیان معتقد به اسلام و قرآن رحمانی با هما ن تعاریفی که خودتان از آن دارید. و البته این خودش کم چیزی نیست

جواد: خوب، با فرض تعیین تکلیف با رهبری‌یه یک ستون از ارتش آزادی‌خواهان، برویم به سراغ رهبری‌یه ستون اصلی! آن که بعضی ها ممکنه با اصلی بودنش مخالفت کنند که آزاد است مخالفت.

ادامه دارد

لینک در بالاترین (به به که چقدر رای میدن!)

موسوی: هر فرد ایرانی که توسل به خرد جمعی توحیدی را بپذیرد در زمره فعالان جنبش سبز به شمار می آید


سه شنبه, ۲۵ خرداد, ۱۳۸۹
کلمه: میرحسین موسوی به مناسبت سالروز انتخابات ریاست جمهوری بیانیه ای صادر کرد. نخست وزیر ۸ سال کشور در این بیانیه منشوری برای جنبش سبز تدوین نموده که شامل اهداف، راهکار ها و هویت جنبش سبز است و آن را به عنوان متنی پیشنهادی برای جنبش سبز در معرض دید و قضاوت افکار عمومی و صاحبنظران قرار داده است. به گزارش کلمه متن بیانیه ۱۸ و منشور جنبش سبز به شرح زیر است :

بسم الله الرحمن الرحیم

در اولین سال انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری با قامتی سرافراز، گرچه شلاق خورده، مجروح و حبس کشیده ایستاده ایم. با مطالباتی برای نیل به آزادی، عدالت اجتماعی و تحقق حاکمیت ملی و مطمئن از پیروزی به یاری حضرت حق، چرا که جز احقاق حق ملت چیزی نخواسته ایم.
“فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض”
اما کف به کناری رود و از بین رود، اما ‏آنچه به مردم سود مى‏رساند در زمین مى‏مانَد.

از دروغ، تخلف و تقلب به کار گرفته شده در انتخابات، سوال “رای من کجاست؟” زاده شد و شما مردم، روشن و بی ابهام به شیوه ای مسالمت آمیز در راهپیمایی تاریخی و بی نظیر ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ این سوال را پرقدرت و بلند فریاد زدید و جز کسانی که جهل و خرافه و منفعت پرستی و دروغ چشم و گوش آنها را بسته بود، در سطح ملی و جهان همه آن را شنیدند و دیدند. ولی پاسخ چه بود؟ جز داغ و درفش و کشتن و به حبس کردن و زنجیر به تن برهنه زندانیان زدن و حمله به خوابگاه‌های دانشجویی؟
به یقین فجایع کهریزک و آدم کشی های روزهای ۲۵ و ۳۰ خرداد و عاشورای حسینی از خاطره جمعی ملت پاک نخواهد شد و نباید هم پاک شود که خیانت به خون شهدا و بی گناهان است. ما چگونه می توانیم تیرهای مستقیم به مردم و زیر کردن آنها توسط ماشین پلیس را از یاد ببریم.

خون‌ها و رنج‌ها اما پرده های فریب و ریای تمامیت خواهان را دریدند و فساد نهادینه شده پشت پرده های قدیس نمایی را نمایان کردند و این رویدادهای تلخ و نحوه تعامل دولتیان با مردم به همه اقشار ملت ما از کارگران، معلمان، دانشجویان، روزنامه نگاران، استادان، روحانیون، کارآفرینان، بازاریان، زنان، مردان، جوانان و پیران و همه فعالین جنبش‌های اجتماعی و اقشار مستضعف و میانه نشان داد که ریشه مشکلات آنها در کجاست.

اینکه کشور ما بیشترین اعدام ها را نسبت به جمعیتش در جهان دارد، ناشی از بزهکاری گناهکاران نیست، ناشی از رخت بر بستن عدالت و مدیریت و حکومت خوب در جامعه ماست. و اینکه حتی مصلحت های روزمره و عاجل حکومت باعث نشده است که تمامیت خواهان و دولتیان دست از دروغ و فساد و خرافه و زیر پا نهادن قانون اساسی و سایر قوانین بردارند، نشان از نفوذ عمیق این زشتی ها در لایه های درونی نظام دارد، گویا در این لایه ها ساختی محکم برای دفاع از منافعی شکل گرفته است که از عایدی صدها میلیارد دلار درآمد نفتی و واردات سالانه ۷۰ میلیارد دلار کالا و سلطه بر نهادهای پولی و مالی بدون نظارت های موثر نشات می گیرد.
امروز بیت المال در معرض یغمای یغماگران قدیس مآب است و هنوز ملت علی‌رغم ادعاها و دستورهای شدید از شناسایی و معرفی و محاکمه این مفسدان چیزی ندیده است. کجا رفت آن پرونده بزرگی که در مجلس باز شد و یک شبه در یک معامله پایاپای بسته شد؟
چه کسی جرات دارد پرونده واگذاری های بزرگ را به بهانه اجرای اصل ۴۴ به مراکز قدرت و نفوذ باز کند و پرده از این غارت بزرگ ملی که منجر به ایجاد انحصارهای بزرگ اقتصادی شده است، برکشد؟ چه کسی آن شجاعت را دارد که از فاجعه نبود کمترین نظارت مالی بر دستگاههای نظامی و امنیتی و نهادهای شبه دولتی که سراسر فضای اقتصادی کشور را تحت تاثیر خود قرار داده اند دم برآورد؟ و باز ملت ما سوال می کند که آیا این بود آن نظام اسلامی و عادلانه که در پی آن بودیم. شفافیت در مقابل ملت چه مشکلی ایجاد می کرد که به پنهان‌کاری از ملت پناه بردیم؟ آیا آن اصل طلایی شفافیت حکومت در مقابل ملت را از زبان پیر جماران یادمان رفته است که می‌گفت: “کاری نکنید که نتوانید به مردم توضیح دهید.”

یاران عزیز راه سبز امید

یک سال از پیدایش جنبش بی نظیر سبز گذشته است و در این مدت سبزها مسافت بسیاری را در این مسیر امید طی کرده اند. به برکت دل بریدن از مساعدت دولتیان و روی آوردن به خانه های خود و قبله قراردادن آنها و توسعه شبکه های اجتماعی روابط پایدار قابل اتکایی بین آحاد ملت ایجاد شده است و شبکه های پایدار اجتماعی در حیطه آگاهی های سیاسی -اجتماعی و فرهنگی معجزه کرده اند. کافی است تنها به تولیدات هنری این شبکه و میزان تبادل اخبار و اطلاعات و نظر و تحلیل که به صورت کاملا دموکراتیک جریان دارد نگاهی انداخته شود.جنبش سبز موجی از گفتگو درباره مسائل مهم و سرنوشت ساز در حوزه عمومی بین مردم ایجاد کرده که در تاریخ معاصر ما بی‌نظیر بوده است.

امروز بیش از همیشه تاریخ، مردم متجاوزان به حقوق اساسی ملت را می شناسند و به نقض مکرر حقوق بشر و کرامت انسانی در نظام امنیتی –قضایی کشور آگاهی دارند و می دانند تا چه اندازه تمامیت خواهان در پایمال کردن میثاق مشترک ملی به‌ویژه در زمینه حقوق اساسی مردم پیش رفته اند. و در عین حال علی‌رغم حوادث تلخ و گزنده و خونبار، به برکت همین تعامل و گفتگوی جمعی، عقلانیت مردم همواره بر احساسات آنان غلبه کرده است و از این‌‌رو بدخواهان با تمام تلاش هایی که کردند نتوانستند مردم آسیب دیده و کشته داده و حبس دیده را به خشونت وا دارند. مبارزه و ایستادگی از طریق مسالمت آمیز کارآمدترین اسلحه ما درمقابل گلوله ها و باتوم‌های برقی و چماقداران و قداره کشان بی‌فرهنگ و بد دهان بوده است.

توده های میلیونی ملت بزرگ امروز می بینند که چه کسانی دشنه در دست به دنبال زنان، مردان، پیران و جوانان می دوند و چه کسانی با برخورداری از فرهنگی نازل، در تظاهرات و جمع‌های عمومی رکیک ترین کلمات و جملات را بر زبان می آورند و مردم به جای اینها، نماهنگ های زیبا ساخته اند و پوسترهای پرمعنا به یکدیگر هدیه کرده اند و فیلم ها و عکس های بی شماری از زندگی و مبارزه مردم تهیه و پخش کرده اند و غصه ها و درد های خود را این چنین جاودانی کرده اند:

طفلی به نام شادی دیری‌ست گم شده ست
با چشم های روشن براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر*
یاران سبز راه امید

در آغاز سال جدید صبر و استقامت، به توصیه دوستان منشوری برای هماهنگی و همدلی بیشتر و تقویت هویت مشترک جنبش سبز تهیه شده که در ادامه این مقدمه تقدیم می شود.

طبیعی است که متن پیشنهادی نتواند پاسخگوی همه سلیقه ها و مطالبات باشد. دلگرمی این همراه کوچک برای این معضل، راه حلی بود که تعدادی از رای دهندگان در آستانه انتخابات سال گذشته پیدا کردند. در زنجیره سبز میدان تجریش تا میدان راه آهن بودند کسانی که می گفتند میان بد و بدتر، بد را انتخاب می کنند و این انتخاب پیوستگی آن زنجیره محکم به‌یاد ماندنی را ممکن ساخت. اصلاح واقعی از همین تمیز و مسئولیت پذیری برای انتخاب این و یا آن شروع می شود.

این متن قدم اولین است و جنبش سبز در سیر تکاملی خود انشاءالله متن کاملتر و زیباتری خواهد آفرید.

“تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقین”

و آن سرای آخرت را برای کسانی قرار دادیم که خواهان برتری‌جویی و فساد در زمین نیستند، و فرجام نیکو از آن پرهیزگاران است.

ریشه ها و اهداف

۱- بروز انحرافات گوناگون و موانع بتدریج سازمان یافته در مسیر تحقق اهداف و آرمان هایی چون عدالت، استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی که مردم به خاطر آنها انقلاب شکوهمند اسلامی را به پا کردند، ظهور گرایشات تمامیت خواهانه در میان برخی از مسوولین حکومتی، نقض حقوق بنیادین شهروندان، بی حرمتی به کرامت انسانی، سوءمدیریت دولتی، افزایش فاصله طبقاتی و محرومیت های اقتصادی و اجتماعی، قانون گریزی بل قانون ستیزی برخی مجریان قانون، نادیده گرفتن منافع ملی و ماجراجویی های عوامفریبانه در تعاملات بین المللی، فراموشی تدریجی و دردناک اخلاق و معنویت برای قدرت عواملی است که به نضج گیری نگرش های اعتراضی در میان دلسوختگان، دردمندان و قاطبه مردم ایران در سال های اخیر انجامید که بروز بارز و نیرومند آن در جنبش سبز مردم ایران پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ جلوه کرد.

۲- جنبش سبز با پایبندی به اصول و ارزشهای بنیادین انسانی، اخلاقی و دینی و ایرانی، خود را پالایش‌گر و اصلاح‌گر روند طی شده در نظام جمهوری اسلامی ایران در سال‌های پس از انقلاب می داند و بر این اساس حرکت در چارچوب قانون اساسی و احترام به نظر و رای مردم را وجه همت خویش قرار خواهد داد.

۳- جنبش سبز حرکتی در تداوم تلاش مردم ایران برای دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی و تحقق حاکمیت ملی است که پیش از این در برهه هایی چون انقلاب مشروطیت، جنبش ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی خود را جلوه گر ساخته است.

۴- بازخوانی تجربه معاصر در تلاش برای تحقق اهداف والای اجتماعی مردم ایران نشان میدهد که تنها از طریق تقویت جامعه مدنی، گسترش فضای گفتگوی اجتماعی، ارتقاءسطح آگاهی و جریان آزاد اطلاعات، مشارکت موثر احزاب و تشکل ها وهمچنین زمینه پردازی برای فعالیت آزاد روشنفکران و فعالان اجتماعی- سیاسی وفادار به منافع ملی در چارچوب تحول خواهی و ایجاد تغییر در وضعیت موجود می توان اهداف جنبش سبز را عملی کرد و این امر مستلزم توافق و تاکید بر اصول حداقلی و مطالبات مشترک و ایجاد تعامل و هماهنگی میان همه نیروهایی است که علی رغم داشتن هویت مستقل با پذیرش تکثر در درون جنبش، زیر چتر فراگیر جنبش درکنار یکدیگر قرار می گیرند.

راه‌کارهای بنیادین

۱- جنبش سبز، یک حرکت اجتماعی فراگیر است که هرگز خود را مبری از خطا نمی انگارد و با نفی هرگونه مطلق نگری شرک آلود، بر گسترش فضای نقد و گفتگو در درون و بیرون جنبش تاکید دارد. دیده بانی سیر حرکت و تحول جنبش از سوی همه فعالان و به خصوص صاحبان اندیشه و عمل امری حیاتی است که می تواند جنبش را از لغزش به ورطه تمامیت خواهی و فساد بر حذر دارد.

۲- در نگاه فعالان جنبش سبز، مردم ایران همه خواهان ایرانی آباد سرفراز و سربلند هستند. جنبش سبز موافق تکثر ومخالف انحصارطلبی است. در نتیجه، دشمنی و کینه توزی با بدنه اجتماعی هیچ بخشی از جامعه جایی در جنبش ندارد. تلاش برای گفتگو و تعامل با رقبا و مخالفان در فضایی سالم و آگاهی بخشی درباره اهداف و اصول جنبش وظیفه همه افرادی است که خود را آگاهانه در زمره فعالان جنبش سبز می انگارند. ما همه ایرانی هستیم و ایران متعلق به همه ماست

۳- گسترش و فعال سازی شبکه های اجتماعی –واقعی و مجازی- و تعمیق فضای گفتگو بر سر اهداف و بنیان های هویتی جنبش از جمله راهکارهای محوری است که مستلزم توجه ویژه کلیه فعالان سبز است.

۴- جنبش سبز در عین تاکید مصرانه بر حفظ استقلال و مرزبندی با نیروهای غیرملی وخارجی، در جستجوی راهی منزوی همراه با دگر ستیزی نبوده و اسیر گرایشات تعصب آلود نمیشود. عدالت، آزادی، استقلال، کرامت انسانی و معنویت ارزشهای جهانی هستند و تجربه آموزی از ملتهایی که برای دستیابی به این ارزشها تلاش کرده اند و همچنین استقبال از نقد و نظر مشفقانه همه آزدیخواهان و صلح طلبانی که برای رهایی نوع بشر و کرامت انسانها تلاش می کنند از دیگر راه کارهای جنبش است.

هویت سبز

گنجینه ایرانی- اسلامی:

۱- جنبش سبز با پذیرش تکثر درون جنبش بر استمرار حضور دین رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان تاکید دارد و راه تقویت ارزش های دینی در جامعه را تحکیم وجه اخلاقی و رحمانی دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران می داند. ایجاد پیوند میان میراث ایرانی-اسلامی و شوق به توسعه و پیشرفت در جامعه، پرهیز از اکراه مردم به تقید به مرام، مسلک و رویه خاص و همچنین مبارزه با استفاده ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت تنها راه حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش سبز در سرلوحه امور جای می گیرند.

۲- رمز بقای تمدن ایرانی- اسلامی همانا همزیستی و همگرایی ارزش های دینی و ملی در طول تاریخ این سرزمین است. در این راستا، جنبش سبز بر حفظ و تقویت ارزش های والای فرهنگ ایرانی و سرمایه های غنی انباشته شده در رسوم و مناسبت‌های ملی تاکید می ورزد و در این راه تقدس‌زدایی از تعصبات نابجا و آگاهی‌بخشی درباره ویژگی های هویت آفرین آیین های ملی و مذهبی را وجه همت خویش قرار می دهد.

۳- ملت ایران در تاریخ مبارزات خویش برای کسب آزادی و استقلال، بارها خودباوری و اتحاد بر سر اصول را به نمایش گذاشته است. جنبش سبز ملت ایران با اتکا به این میراث گرانبها و با تکیه بر خرد جمعی و نفی هرگونه خودمداری و خودخواهی در تلاش برای تحقق اهداف خویش، دستیابی به اجماع آگاهانه بر خصیصه های هویت آفرین و کنار گذاشتن عناصر تشتت زا را مورد نظر دارد و این امر را تنها با تکا به عقلانیتی میسر می داند که حاصل جمع خردهای مختلف و مبتنی بر نظام عقلانیت توحیدی باشد.

۴- جنبش سبز جنبشی ایرانی- اسلامی است که در جستجوی دستیابی به ایرانی آباد، آزاد و پیشرفته است. بر این اساس، هر فرد ایرانی که توسل به خرد جمعی توحیدی را به عنوان مبنای تلاش برای ایجاد فردای بهتر برای میهن خویش بپذیرد در زمره فعالان جنبش سبز به شمار می آید. جنبش “ایران را متعلق به همه ایرانیان می داند”.

حق حاکمیت مردم

۱- حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش از جمله اصول خدشه ناپذیر جنبش سبز است و نهاد انتخابات به عنوان مناسب ترین شیوه تحقق این اصل مدنظر این جنبش قرار می گیرد. براین اساس، جنبش سبز تلاش های خود برای صیانت از آرای مردم را تا زمان استقرار نظام انتخاباتی آزاد، رقابتی، غیرگزینشی و منصفانه که شفافیت و سلامت آن کاملاقابل تضمین باشد، ادامه خواهد داد.

رای و خواست مردم منشا مشروعیت قدرت سیاسی است و جنبش سبز اعمال هر گونه صلاحیت خودسرانه و گزینشی تحت عنوان نظارت استصوابی را مغایر با قانون اساسی، حق تعیین سرنوشت مردم وحقوق بنیادین آانها دانسته و با آن مبارزه میکند.

۲- دستیابی به اهدافی چون آزادی و عدالت تنها بر پایه توجه به منافع ملی و حفظ استقلال میسر است. جنبش سبز با آگاهی از این امر، نسبت به هر اقدامی که برخلاف منافع ملی و ناقض اصل استقلال باشد مبارزه می کند و این مسئله را در زمره موازین محوری خویش می داند.

ارزش های جنبش سبز

کرامت انسان ها و پرهیز از خشونت

۱- نخستین ارزش اجتماعی مدنظر جنبش سبز دفاع از کرامت انسانی وحقوق بنیادین بشر فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی است. استقرار و تضمین موازین حقوق بشر به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای بشری و حاصل خرد جمعی همه انسانها مورد تایید و تاکید جنبش سبز است. این حقوق خدادادی است و هیج فرمانروا، دولت، مجلس یا قدرتی نمی تواند آنها را لغو یا به صورت ناموجه و خودسرانه محدود کند. تحقق این امر مستلزم احترام به اصولی چون برابری، مدارا، گفتگو، حل مسالمت آمیز مناقشات و صلح طلبی است که خود در پرتو ایجاد زمینه های لازم برای فعالیت آزاد رسانه های مستقل، جلوگیری از سانسور، دسترسی آزاد به اطلاعات، گسترش و تعمیق جامعه مدنی، احترام به حریم خصوصی افراد، فعالیت آزادانه شبکه های اجتماعی غیر دولتی و اصلاح قواعد و مقررات در جهت حذف هرگونه تبعیض میان شهروندان امکان پذیر است.

۲- جنبش سبز یک جنبش مدنی است که پرهیز از خشونت و حرکت در چارچوب موازین مبارزه مدنی را سرلوحه خویش قرار می دهد. این جنبش با اعتقاد به اینکه “مردم” تنها قربانی خشونت در هر زمینه ای خواهند بود، گفتگو، مبارزه مسالمت آمیز و توسل به راهکارهای غیر خشونت آمیز را ارزشی خدشه ناپذیر می داند. جنبش سبز با توجه به شرایط و مقتضیات، از کلیه ظرفیتهای مبارزه مسالمت آمیز استفاده خواهد کرد.

عدالت، آزادی و برابری

۳- عدالت جایگاه والایی در میان ارزش ها و آرمان های جنبش سبز به خود اختصاص می دهد. توزیع عادلانه امکانات، چه در بعد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و چه در ابعاد دیگر حیات انسانی از جمله اهداف خدشه ناپذیر جنبش سبز است که لازم است برای دستیابی به آن، تمامی تلاش های ممکن انجام شود.

گسترش عدالت در جامعه تنها در صورتی امکان پذیر است که نظام حاکم بر کشور – در عرصه داخلی و خارجی- کاملا مستقل و فارغ از وابستگی به نهادها و قدرت های سیاسی، طبقاتی و اقتصادی عمل کند و بتواند توسعه اقتصادی و ترقی کشور را به نحوی که رفاه و عدالت اجتماعی برای همه مردم ایران فراهم شود، تضمین کند.

۴- جنبش سبز با عنایت به لزوم تامین خواست ها و مطالبات به حق تمامی اقشار و طبقات اجتماع، بر پیوند با اقشار متوسط و کم درآمد اجتماع -که در برابر فشارهای اجتماعی/سیاسی ضعیف‌تر هستند- تاکید دارد. این جنبش با الهام از اصل نهم قانون اساسی، با سلب حقوق اساسی مردم به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور مخالف است و با تاکید بر استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی، یگانه راه حفظ منافع ملی و دفاع از مرزهای میهن را “حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش” در تمامی ابعاد می داند.

۵- برقراری آزادی و برابری از اهداف انکارناپذیر انقلاب اسلامی است که جنبش سبز نیز بر ضرورت دستیابی به آن تاکید دارد. نفی هرگونه انحصار فکری، رسانه ای و سیاسی و همچنین مبارزه با حذف فیزیکی هر اندیشه و دیدگاه در سرلوحه اهداف جنبش سبز قرار دارد. ضروری است در این جهت، برای رهایی مردم از هرگونه سلطه سیاسی (استبداد و انحصار طلبی)، اجتماعی (تبعیض و نابرابری های اجتماعی) و فرهنگی (وابستگی و تقید فکری) تلاش شود. جنبش سبز بر حمایت از حقوق زنان، نفی هر گونه تبعیض جنسیتی و حمایت از حقوق اقلیتها و اقوام تاکید ویژه دارد.

۶- جنبش سبز بر این باور است که امنیت تنها امنیت دولت نیست، امنیت انسانی تک تک شهروندان ایرانی است. امنیت برای آحاد مردم باید برقرار شود تا آزاد از ترس و رها از نیاز تحت حمایت قانون زندگی کنند. مداخله نیروهای نظامی و انتظامی در امور سیاسی، هر گونه دخالت افراد غیر مسول در امور انتظامی و سلطه نیروهای امنیتی و انتظامی بر مقامات قضایی مخل امنیت دولت و ملت است. استقلال قوه قضاییه، عدم مداخله نیروهای نظامی در امور سیاسی و اقتصادی و برخورد با سازمان دهندگان و اعضاء گروههای موسوم به لباس شخصی از خواستهای جدی جنبش سبز است.

۷- اجرای تمامی اصول قانون اساسی و به ویژه اصول ناظر بر حقوق ملت (فصل سوم) هدف و خواست تجدیدناپذیر و حتمی جنبش سبز است.

۸- آزادی زندانیان سیاسی، رفع محدودیت های غیر قانونی و نگاه امنیتی علیه فعالیت احزاب و گروهها و جنبش های اجتماعی چون جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش های کارگری، جنبش های اجتماعی و امثال آن، و همچنین محاکمه عادلانه آمران و عاملان تقلب در انتخابات، شکنجه و کشتن معترضان به نتیجه انتخابات، و افشاء و محاکمه نظریه پردازان و حامیان خشونت در لایه های مختلف حکومت از راهکارهای روشنی است که در این زمینه باید مورد توجه قرار گیرد.

اخلاق مداری و احترام به خلاقیت های فردی و اجتماعی

۱- با کمال تاسف باید اذعان کرد که اتخاذ سیاست های نادرست سیاسی، اجتماعی، اقتصادی از سوی حاکمان به افول اخلاق و تنزل سطح سرمایه اجتماعی در جامعه منجر شده است. جنبش سبز با تاکید بر ضرورت احیای اخلاق به مثابه فصل مشترک و پیوند دهنده حیات اجتماعی مردم ایران، در مبارزات خود برای اجرای حقوق ملت، کاملا نسبت به اصول اخلاقی پایبند خواهد بود.

۲- جنبش سبز را نه می توان یک حزب متمرکز دانست و نه مجموعه ای از افراد سازمان نایافته و بی هدف. مرور تجربه تاریخی مردم ایران نشان می دهد که آنها همواره و در بزنگاههای تاریخی، هوشیاری، توانایی و درک والای خویش را به منصه ظهور رسانده اند و با تکیه بر قوای خلاقه خویش، راه را برای دستیابی به اهداف خود هموار ساخته اند.

جنبش سبز بر پایه اصول و مبادی بنیادین خود، با تکیه بر شبکه های اجتماعی بر فهم، اندیشه و نوآوری های مدنی ملت ایران تکیه دارد و دستیابی به آرمان هایی چون عدالت و آزادی را به شکوفایی این خلاقیت ها منوط می داند. شعار “هر ایرانی، یک ستاد” اینک می تواند به شعار “هر ایرانی، یک جنبش” تبدیل شود.

قانون گرایی و مذاکره

۱- جنبش سبز با پیگیری اهداف و آرمان های همیشگی انقلاب اسلامی و با اتکا به بازخوانی انتقادی تحولات صورت گرفته پس از انقلاب – به خصوص در عرصه روابط ملت و دولت- برپایه میثاق مشترک مردم ایران یعنی قانون اساسی، در پی دستیابی به آینده ای روشن برای ملت ایران است.

۲- در این راستا، “اجرای بدون تنازل قانون اساسی” راهکار اصلی و بنیادین جنبش سبز است. این جنبش بر این باور است که تنها با بازگشت به قانون و الزام نهادهای مختلف به رعایت آن و برخورد با متخلفان از قانون در هر موقعیت و جایگاه، می توان از بحران های مختلفی که دامنگیر شده است رهایی یافت و در راه ترقی و توسعه میهن گام برداشت. جنبش سبز در عین حال کاملا توجه دارد که قانونگرایی به معنای استفاده ابزاری از قانون توسط حاکمان نیست. باید شرایطی فراهم آورد تا قانون وسیله اعمال خشونت های ناروا و موهن، نقض حقوق بنیادین شهروندان قرار نگیرد و خشونت، بی عدالتی و تبعیض قانونی نشود.

۳- قوانین کشوری و از جمله قانون اساسی متونی همیشگی و تغییر ناپذیر نیستند. هر ملتی این حق را داراست که با تصحیح سیر حرکتی خویش، به اصلاح در قوانین جاری اقدام کند. اما باید توجه داشت که تنها تغییر و اصلاحی در قانون اساسی مورد پذیرش است که در فرایند مذاکره و گفتگوی اجتماعی و با مشارکت همه اقشار و گروههای اجتماعی و با پرهیز از تصلب و انحصارگرایی و زورگویی صورت پذیرد.

۴- گسترش جامعه مدنی و تقویت حوزه عمومی در زمره اصول اساسی جنبش سبز است. این جنبش بر این باور است که حفظ منافع ملی و دستیابی به اهداف انقلاب اسلامی و همچنین کاستن از تبعات ناخوشایند بحران موجود مستلزم مذاکره و گفتگو میان نمایندگان گروه‌های مختلف فکری و سیاسی است و در این راستا از هرگونه دعوت به مذاکره و گفتگوی شفاف به منظور دفاع از حقوق مردم و حل منازعات اجتماعی استقبال می کند.

۵- این جنبش خواهان قدرت بخشی به اقتصاد کشور در صحنه بین‌المللی و سرمایه گذاری و افزایش قدرت خرید مردم ایران است. جنبش سبز خواهان سیاست خارجی عقلانی و عزتمند مبتنی بر تعامل شفاف و سازنده با دنیا و طرد دیپلماسی ماجراجویانه و عوام فریبانه و ارتقاء شان ملت بزرگ و تاریخی ایران در جهان است.

همراه کوچک جنبش سبز

میرحسین موسوی

_______________

* استاد شفیعی کدکنی



Monday, June 14, 2010

تاج زاده: این نظام نظامي است كه قدرتش را در اعتراف‌گيري و تواب‌سازي در سلو‌ل‌هاي انفرادي ‌می‌ببيند و صاحب اصلی آن، نظاميان هستند


تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۳۸۹, ساعت ۱۲:۰۸ قبل از ظهر
مصطفی تاج زاده
پدر، مادر، ما باز هم متهميم
جرس: سید مصطفی تاج زاده عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در سالروز دستگیری خود پس از انتخابات سال گذشته در نوشته ای به تحلیل برداشت خود از شرایط زندان، اتهامات، کیفرخواست و مسائل دیگر پرداخته و نوشته خود را تقدیم ندا آقا سلطان شهید جنبش سبز تقدیم کرده است.براساس این نوشته که جهت انتشار در اختیار سایت امروز و پایگاه اطلاع رسانی نوروز قرار گرفته است، سیدمصطفی تاج زاده از علاقه مندان درخواست کرده سوالات و نظرات خود را در خصوص این نوشته درج کنند و ایشان در فرصت مناسب به آنها پاسخ خواهد داد.

اول. دو نظام

تجربه زندان به‌رغم همه تلخي‌هاي‌ خود، نتوانست فرصت و امكان "گفت وگو" را از من دريغ دارد؛ امكان گفت‌وگو حتي در دشوارترين شرايط. با توجه به اين كه من و دوستانم نه به علت مبارزه با نظام، كه به دليل فعاليت در جهت پويايي و شكوفايي آن به زندان افتاده بوديم، با بازجويان درباره اصل نظام اختلاف نداشتيم و همين مسأله مشترك مي‌توانست نقطه آغاز گفت‌وگوي ما ‌باشد. با وجود اين، مؤلفه‌هايي كه بعضي بازجوها براي جمهوري اسلامي ايران تشريح مي‌كردند با مؤلفه‌هايي كه من در ذهن داشتم در بسياري موارد متفاوت و گاه متضاد بود.

به باور من، نظامي كه قدرتش را در اعتراف‌گيري و تواب‌سازي در سلو‌ل‌هاي انفرادي ‌ببيند و نظامي كه از بحث آزاد و مناظره و گفت‌وگو در رسانه‌ها تغذيه مي‌كند، دو سيستم كاملاً متفاوت هستند.

نظامي كه هر مخالفت يا حتي هر انتقادي را توطئه تلقي كند با نظامي كه چهره خود را در آينه انتقاد مخالفين می بیند و رفتارش را تصحيح مي‌كند، هرگز يكي نيست.

نظامي كه يكي از بديهي‌‌ترين حقوق انسان يعني حق سفر آزاد را با ممنوع‌الخروج كردن شهروندان نقض ‌كند و به دور خود ديوار بكشد و نه فقط براي كساني كه قصد مشاركت در عرصه مديريت كشور را دارند، بلكه براي شهروندان عادي نيز محدوديت های روزافزون بتراشد، بی تردید با نظامي كه از مشاركت و انتخاب آزاد مردم در عرصه سياست و اجتماع استقبال مي‌كند متفاوت است.

نظامي كه نظاميان صاحب اصلي آن شمرده ‌شوند و «ايران» را يك پادگان بزرگ ‌ببيند كه در آن «چون و چرا» معنا ندارد، با نظامي كه مردم صاحبان اصلي آن به شمار مي‌روند و پادگان‌هايش نيز مينياتوري از جامعه و به روي مطالبات شهروندانش گشوده است، چگونه مي‌تواند «يكي» باشد؟

نظامي كه اگر به شخصيت، ميانگين تحصيلات و هوش زندانيان سياسي اش نگاه كنيم، به اين نتيجه برسيم كه پاك‌ترين و سرآمدترين قشرهايش در زندان‌ها نمايندگي مي‌شوند، با نظامي كه شايسته‌ترين نخبگانش بر كرسي‌هاي پارلماني يا مديريت اجرايي آن تكيه مي‌زنند یا در جامعه مدنی از امنیت کامل بهره مندند، هرگز يكي نیست.

نظامي كه از راهپيمايي مسالمت‌آميز شهروندان و شعار «الله اكبر» مردم بر پشت‌بام‌ها هراسان شود با نظامي كه راهپيمايي اعتراضي را حق شهروندان و مايه اصلاح و قوت خود مي‌داند، يكي نيست.

نظامي كه در آن، احزاب مايل به تلاش در چارچوب قانون اساسي در دوران صلح و تثبيت سيستم سياسي، نتوانند رسماً و آشکارا به فعاليت سياسي بپردازند و شرط آزادي اعضا و رهبرانشان از زندان‌ها و بازداشت‌هاي غيرقانوني، انحلال يا توقف‌ فعاليت‌ حزبشان باشد كجا با نظامي يكسان است كه در دهه اول انقلابش و در شرايط جنگي و وجود تروريسم، سران احزاب منتقد هرگز دستگير نمی شوند؟

نظامي كه در آن استقلال قضايي به معناي بي‌اعتنايي به افكار عمومي باشد و دادگاه‌هاي نمايشي با احكام فرمايشي، دلسوزترين خادمان آيين و ميهن و مردم را محكوم و آنان را از حقوق خداداد خود محروم كنند، كجا با نظامي كه در آن قاضي مستقل از اركان حكومت و بي‌اعتنا به فشارها و درخواست‌هاي نهادهاي امنيتي، اطلاعاتي و نظامي و تنها بر اساس موازين حقوقي و قانوني حكم صادر مي‌كند، يكي است؟

نظامي كه در آن بيشتر جوانان تحصيلكرده‌اش از دوره دبيرستان مشتاق مهاجرت به خارج از كشور باشند، نمايشگاه كتابش ياد دوران تفتيش عقايد را زنده كند، هنرمندانش كه حجم جوايز ملي و بين‌المللي‌شان از فضاي يك سلول انفرادي بيشتر است در زندان و در انفرادي به سر ‌برند، كجا با وعده‌هاي امام در پاريس كه خطوط اصلي نظام جايگزين رژيم سلطنت را ترسيم مي‌كرد، سازگار است؟

نظامی که رتبه های اول را در تورم و فساد به دست آورد و جایگاه آخر را در رشد اقتصادی کسب کند و نزدیک به نیمی از مردمش زیر خط فقر زندگی کنند، بخش خصوصی رقیب و بلکه دشمن دولت در زمینه اقتصاد تلقی شود و هدف عملی حکومت تضعیف آن باشد، صاحبان سرمایه اش رغبت بیشتری به سرمایه گذاری در کشورهای خارجی داشته باشند، واردات بی رویه کالا کمر تولید را بشکند و استراتژي دولتش «ايران را سراسر كميته امداد مي‌كنيم» باشد، آیا می تواند الگوی موفقی از مدیریت به مردم منطقه ارائه کند؟

نظامي كه در سطح بين‌المللي انحصار رسانه‌اي، استبداد و حق وتو را محكوم كند و دولت آمريكا را نماد اعمال استانداردهاي دوگانه بخواند، خود نمي‌تواند و از نظر اخلاقی حق ندارد عليه شهروندان خود به همان روش‌ها متوسل شود.

نظامي كه در آن «شادي» گم شود [1] و رتبه‌هاي نخست جهاني را در توقيف نشريات و زنداني كردن روزنامه‌نگاران به دست آورد و نظارت استصوابي انتخاباتش حتی با نظام انتخاباتي عراق و افغانستان و لبنان و فلسطين قابل مقايسه نباشد، چگونه مي‌تواند مدعي رهايي ‌بخشي عراق و افغانستان و فلسطين و لبنان و الگو بودن براي مسلمانان جهان باشد؟

در نظام مورد نظر من استقلال حوزه های علمیه حفظ می شود، دانشگاه پادگان نيست، اساتيد برجسته و مستقل بازنشسته يا اخراج نمي‌شوند، به دانشجويان منتقدش ستاره‌ نمي‌دهند، آنان را به صورت فله‌اي بازداشت نمي كنند، اختلاط دختران و پسران در دانشگاه مسأله مقاماتش نيست و دانشجويان رسماً تهديد نمي‌شوند كه چون نمره مي‌خواهند بايد خواست‌هاي مديريت را اجابت كنند.

نظام مطلوب من آن نيست كه به جاي انديشيدن به حل مشكلات بيكاري، افسردگي، نااميدي و حتي اعتياد جوانان، خود را مسئول آرایش و پوشش آنان بداند و مقاماتش شب و روز بر طبل مبارزه با مفاسد اجتماعي و فرهنگي بكوبند؛ در عين حال اجازه دهند شبكه‌هاي سرگرمي ماهواره‌اي بدون پارازيت دريافت ‌شوند ولي همه توان حکومت صرف مقابله با سايت‌ها و شبكه‌هاي شود. در نظام موردنظر من دروغ سكه رايج حكومت‌داري نيست!

در نظام مورد نظر من و نظام برخاسته از آن انقلاب باشكوه، وجود كهريزك ننگ است و نه افشاي آن. قانون اساسي آن سند سركوب نيست، بلكه خون‌بهاي شهيدان و محصول رأي مردم و سند حقوق و آزادي‌‌هاي شهروندان است و اجراي اصل 27 و ديگر اصول حقوق بشري آن در آزادي اجتماعات و احزاب و مطبوعات و انتخابات و نيز در ممنوعيت شكنجه و محكوميت حكم اعدام شهروندان بدون طي مراحل دادرسي عادلانه، استقلال كشور، يكپارچگي سرزميني و منافع ملي را تأمین می کند.

از نظر من‌ در نظام برآمده از مردمي‌ترين انقلاب بشر، هرگز نمي‌توان هر ده سال يكبار به خوابگاه و كوي دانشگاه حمله كرد؛ سركوب‌ها و بگير و ببندهاي فله‌اي‌ نيز نمي‌تواند برخاسته از همان اسلام و انقلابي باشد كه رهبرش شعار «ميزان رأي ملت است» مي‌داد و از «حق تعيين سرنوشت هر نسل به دست همان نسل» دفاع مي‌كرد. در اين نظام هويت، فرهنگ و آداب و رسوم اقوام مخل وحدت ملي تلقي نمي‌شود.

در جايي كه اپوزيسيون روسيه به دولت خود اعتراض مي‌كند كه چرا رفتار پليس كشورش با تظاهركنندگان روسي مانند رفتار پليس ايران با مردمش خشن و سركوبگر است، چگونه مي‌توان این نظام را با نظامی یکسان دانست كه ويژگي‌هاي آزادي خواهانه، معنوي و الهي‌ آن در نامه تاريخي رهبر فقيد انقلابش به گورباچف تشريح شده است؟ اين نظامي نيست كه ايرانيان در سال 57 خواهان استقرار آن بودند [2].

دوم. از انقلاب مخملي تا اخلال در ترافيك!

من و دوستانم به «براندازي نظام» اعتقاد نداشتيم و هيچ اقدام غيرقانوني نيز انجام نداده بوديم. بنابراين در فرآيند بازجويي، گفتمان بازجويان بر همان سبك نخستين باقي نماند؛ من در انتهاي فرآيند بغرنج گفت‌وگو ديدم كه حتي بازجويان نيز نمي‌توانند در دفاع از تك‌صدايي، تك صدا بشوند و با الهي خواندن حزب خودي، بقيه را حزب شيطان بنامند. گفتمان «كيهان» اگر چه در مراحل نخستين بازجويي‌ها و نيز در كيفرخواست‌هاي ظاهراً «حقوقي» اما صد در صد سياسي دادستاني تهران حاكم بود، اما من در زندان ديدم كه حتي بازجوها نيز نمي‌خواهند يا نمي‌توانند تا آخر از آن گفتمان دفاع كنند؛ بعضي با مشاهده نتايج غيرقابل كنترل آن به صراحت مي‌گفتند: «ما چندصدايي را قبول داريم» و «روش‌هاي كيهان جواب نمي‌دهد». من نمي‌دانم اين سخنان تا كجا و چگونه مي‌تواند گفتمان مسلط حوزه‌هاي امنيتي و نظامي باشد، اما ترديد ندارم كه روشنگري و اتخاذ و پيگيري مستمر روش‌هاي مسالمت‌آميز و خيرخواهانه توسط جنبش سبز اكثريت ملت ايران، در انتهاي يك فرآيند نه چندان طولاني، مي‌تواند صداهاي خاموش ولي معترض در هسته مركزي نظامي- امنيتي كشور را به صدا درآورد و زباني براي بيان شفاف و مستدل آن در مراكز تصميم‌گيري در اختيارشان بگذارد.

در جريان همين بازجويي‌ها بود كه من در مقابل اتهام «انقلاب مخملي» استدلال كردم و هشدار دادم كه مواظب باشيد، اين اتهام يك تيغ دو دَم است و قبل از اين‌كه صداي مردم را ببرد، دست خودتان را خواهد بريد، زيرا معنايي جز شبيه‌سازي جمهوري اسلامي ايران با حكومت‌هاي كمونيستي و شبه كمونيستي كه توسط انقلاب‌هاي مخملي سرنگون شده‌اند، نخواهد يافت [3]. شبيه‌سازي جمهوري اسلامي با حكومت‌هاي استبدادي و فاسد كمونيستي، همان نقطه‌اي بود كه بازجويان هنگام دفاع از نظام مورد نظرشان در آن كم مي‌آوردند [4] و من مي‌توانستم براي دفاع از جمهوري اسلامي مورد نظر خود فرصتي بيابم و تفاوت‌هاي آن را با نظام‌هاي كمونيستي شبيه‌سازي شده در دادگاه نمايشي فعالان ستاد انتخاباتي مهندس موسوي برشمارم. همچنين در همين نقطه است كه مي‌توانم به رغم همه انتقادات و اعتراضاتي كه دارم، در مقابل اتهام ديگري كه از موضعي ديگر عليه جمهوري اسلامي ايران مطرح مي‌شود دفاع كنم و بگويم اگرچه ماجراي اعتراف سازي‌ها و شيوه‌هاي برخورد خشونت بار در زندان‌ها و در دادگاه‌هاي نمايشي، ناگزير تداعي گر زندان‌ها و دادگاه‌هاي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي به ويژه در فاصله دو جنگ جهاني است، اما نظامي كه من از آن دفاع مي‌كنم در كليت خود و در وجوه سه‌گانه جمهوري، اسلامي و ايراني بودن خود با نظام‌هاي واقعاً موجود كمونيستي تفاوت بنيادين دارد. مهم‌تر آن‌كه ظرفيت خوانش دموكراتيك از اسلام اساساً با ظرفيت تفسير دموكراتيك از ماركسيسم- لنينيسم قابل مقايسه نيست. همين تفاوت مانع استقرار يك رژيم توتاليتر و تماميت‌خواه به نام اسلام در ايران است.

نقطه ضعف متهمان در زندان‌ها و در دادگاه‌هاي استاليني درآن بود كه نمي‌توانستند هم «كمونيست» و «انقلابي» (در مفهوم بلشويكي آن) باشند و هم تا آخر در برابر خواست بازجوها مبني بر پذيرش و اعتراف به خطاهاي ناكرده مقاومت كنند و نقش خود را در تأسيس نظام كمونيستي به رخ آنان بكشند، زيرا علاوه بر شکنجه های طاقت فرسا، تعريفي كه بازجوها از ماركسيسم- لنينيسم و «انقلاب» ارائه مي‌کردند و بر مبناي آن از متهمان مي‌خواستند براي تقويت نظام سوسياليستي شوروي يا «ستاد زحمتكشان جهان» به آنچه بازجوها مي‌گويند اعتراف كنند، با تعريف استالين و حتي لنين از ماركسيسم، انقلاب و نظام شوروي انطباق بيشتري داشت و بنابراين زندانيان چاره‌اي جز تسليم شدن نداشتند، مگر آن‌كه ايدئولوژي ماركسيسم- لنينيسم را كنار بگذارند؛ اما چنين تعريف و تعميمي در مورد اسلام، انقلاب، جمهوري اسلامي ايران و امام ممكن نيست. من نيز با توجه به ويژگي‌هاي رهايي‌بخش و آزاديخواهانه‌اي كه از اسلام و انقلاب و نظام و قانون اساسي آن و نيز از آرمان و خواست مردم و وعده‌هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران سراغ داشتم و خود نيز در عمل آن‌ها را زيسته بودم، ‌توانستم در مقابل استدلال‌هاي بعضي بازجوها كه شبیه استدلال های بازجوها در جریان بازجويي ها در نظام‌هاي كمونيستي بود مقاومت كنم [5]. به عبارت روشن‌تر، آنچه نقطه ضعف زندانيان و متهمان دادگاه‌هاي استاليني بود، در اين‌جا به نقطه ضعف‌ بازجوياني تبديل مي‌شد كه بر شبيه‌سازي جمهوري اسلامي ايران با اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي پاي مي‌فشردند.

افزون بر آن، بر اين موضوع تأكيد كردم كه طبق قانون اساسي و ديگر قوانين موضوعه، هر حكم قضايي در مورد هر متهمي، از جمله ما، بايد بر اساس معيارهاي حقوقي و قانوني و نه سياسي صادر شود و اگر در اين ميان بحثي سياسي يا ايدئولوژيك وجود دارد، لازم است در بيرون زندان و در فضاي باز و آزاد صورت گيرد، نه در زندان و در جريان بازجويي. پيشنهادي كه بعضي بازجوها از آن استقبال كردند و اميدوارم هرچه زودتر تحقق يابد [6].

به هر روي، اگر امروز مي‌توانم به رغم خطاها و افراط‌كاري‌ها همچنان از انقلاب اسلامي دفاع كنم [7] و در عين حال اعتراض كنم كه چرا بدن مجروح حجاريان را از بستر درمان گسستند و با سلول زندان آشنا كردند، يا چرا بدن كروبي پسر را در زيرزمين مسجد مضروب و مجروح كردند و آن حركات و اهانت‌هاي شنيع را به او روا داشتند، يا چرا به بدن‌هاي شريف و نازنين بسياري از پاك‌ترين فرزندان اين ملت كه تنها جرم‌شان ايستادگي بر رأيشان و دفاع از كرامت، هويت و حقوق خويش بود آسيب رساندند يا چرا عزاداران حسيني را در روز عاشورا از بالاي پل به زير پرتاب كردند و با ماشين از روي پيكر مضروب بعضي شهروندان گذشتند و وا اسفا كه همه اين اعمال را به نام «خدا» كردند، به اين دلیل است كه ما تفسير دموكراتيك رهبر فقيد انقلاب از شلاق پذيري شانه هاي رسول خدا را شنيده بوديم تا حقي از مردم بر گردنش نماند. امام، عظمت و بزرگي آن بدن مقدس و روحاني را فقط در معراج نمي‌ديد، بلكه علاوه بر آن، در تلألوي زميني شدن و عريان شدن آن شانه‌هاي مبارك به روي مدعيان احتمالي، عظمت و بزرگي دموكراسي را مشاهده مي‌كرد [8]. ملت با چنين تفسيري از اسلام، آن انقلاب باشكوه را به پا كرد، نه با سخنان و تفسير آقاي مصباح كه در همان ايام انقلاب، همّ و غمش اين بود كه چگونه دكتر شريعتي را بكوبد و به اين ترتيب اندكي از زحمت ساواك بكاهد [9].

سوم. اعترافات من

من در محضر نسل جديد شهادت مي‌دهم، نظامي كه ما براي برپايي آن انقلاب كرديم و به قانون اساسي آن رأي داديم، غير از نظام نظامياني است كه مي‌كوشند آن را ملك طلق خويش نمايند و در عرصه سیاست برای خود جايگاهي همانند فرماندهان دخالتگر ارتش تركيه و پاكستان قائل شوند [10]. اين گواهي از آن رو ضرورت دارد كه به وضوح مي‌بينم چه در زندان‌ها و چه در تريبون‌ها و صدا و سيماي رسمي كشور، از جمهوري اسلامي ايران يك موجود زشت سیرت و زشت صورت به نام «فرانكشتاين» مي‌سازند و من هرگز نتوانستم در اين آينه مخدوش، سيماي رهبر فقيد انقلاب و ياران واقعي‌اش و سيماي درخشان شهيدان و آرمان آنان را ببينم [11]. مي‌خواهند بگويند امام هم كسي بود مثل آقايان جنتي و مصباح، غافل از آن که اين شبيه‌سازي مخدوش، روش‌هاي استبدادي و سرکوبگر را توجيه و آقايان را تطهير نخواهد كرد. به عكس، دامنه بدبيني به رهبر فقيد انقلاب محدود نمي‌شود و با تعميم يافتن به ائمه اطهار (ع)، مي‌تواند بي‌ديني و بي‌ايماني را در نسل جوان دامن بزند كه با كمال تأسف در برخي موارد زده است. اين همان خطري است كه به ویژه استاد مطهري، ما را از آن بر حذر مي‌داشت [12].

به هر حال در وضعيت واقعاً نفس گير انفرادي و بازجويي، آنچه زبان و بيان مرا قوت مي‌بخشيد، نه يك جسارت فردي بلكه توفيقي الهي بود كه نصيبم شد و راه بهره‌برداري از اسلام رحماني و عقلاني و گفتمان انقلاب اسلامي را به رويم گشود. در اين چارچوب بحث من و بازجويان درباره «نظام» به طور طبيعي از دو نگرش متفاوت درباره تاريخ انقلاب اسلامي تغذيه مي‌كرد [13]. به عنوان مثال بعضي بازجوها مي‌كوشيدند با يادآوري مواردي از افراط كاري‌هاي دهه نخستين انقلاب، مرا و خط امامي‌هاي آن دوره و اصلاح‌طلبان كنوني را «فاشيست» معرفي كنند. متقابلاً من هم با يادآوري برخي رفتارهاي فاشيستي كه در همين ايام، در پيش ديدگان ملت ايران تكرار مي‌شود،‌ توضيح مي‌دادم كه همه ما در آن دوره خطاهاي جدي داشتيم، اما شما همين امروز به جاي آن‌كه جوانب مثبت رفتار ما را ادامه دهيد، همان خطاها را در شرايطي كه كشور نه در حال جنگ است و نه از تروريسم گسترده و كور رنج مي‌برد، ادامه مي‌دهيد. به همين دليل ديگر نمي‌توان آن را «خطا» ناميد و ناشي از بي‌تجربگي انقلابيون دانست. خطاي ما اين بود كه در مقابل برخي رفتارهاي دادگاه هاي انقلاب موضع نگرفتيم؛ در عين اين‌كه جناح موسوم به خط امام طراح اعلاميه 10 ماده‌اي دادستاني انقلاب در زمان شهيد قدوسي در بهار سال 1360 بود (طرحي كه گروه‌هاي سياسي دگرانديش مخاطب آن بودند و بسط مناظره و حقوق و آزادي‌هاي قانوني آنان را به خلع سلاح گروه‌ها پيوند مي‌زد)، اما نتوانستيم (و نيز تروريسم سال 60 و جنگ تحميلي نگذاشت) كه اين راه را تا مرحله گسست كامل از شيوه‌هاي غيردموكراتيك پيگيري كنيم.

فاجعه ‌بار این است كه در دوره صلح و فقد تروريسم، به جاي بسط و تكامل آزادي‌هايي كه بخشي از آن در دشوارترين ايام جنگ هم از تعرض مصون ماند، جرياني به شيوه‌هاي غيردموكراتيك مي‌كوشد ضمن ناديده گرفتن و انكار دستاوردهاي مثبت دولت دفاع مقدس، فقط و فقط خطاهاي ما را كه در عصر حاكميت گفتمان «انقلابي» در جهان و وجود جنگ و تروريسم گسترده در داخل كشور رخ داده، به نحو مضاعفي تكرار كند ‌و استثناهاي دهه اول انقلاب را به قاعده تبديل سازد [14]. واضح‌تر بگويم، سكوت تأييد‌آميز درباره نحوه محاكمات دادگاه انقلاب خطاي ما بود، اما بازداشت فله‌اي منتقدان قانون‌گرا، "كهريزكي كردن" شهروندان معترض و نيز تيراندازي مستقيم به آنان ‌چنان پديده‌ شومي است كه واژه «خطا» به هيچ وجه نمي‌تواند توصيف خوبي براي آن باشد [15]. به همين دليل ما حتماً بايد اعتراف كنيم، اما نه در دادگاه‌هاي نمايشي و آن طور كه بازجوها مي‌خواهند و به اتهامات موهوم مرتكب نشده، بلكه در پيشگاه ملت و بر اساس حقيقت. نسل انقلاب بايد اعتراف كند، ولي نه به دليل مجاهده امروزينش براي بسط دموكراسي و ترويج حقوق بشر، كه به علت عدم استفاده درست و كامل از فرصت‌هايي كه ظهور تك‌صدايي را بر بستر عبور از آرمان‌هاي انقلاب اسلامي و اصول قانون اساسي غيرممكن مي‌كرد. البته ما كوشيده‌ايم از اين خطاها درس بگيريم و به ویژه پس از جنگ، رفتار وگفتار خود را اصلاح كنيم [16]. در عین حال اعتراف مي‌كنم كه اگر در زمان خود در مقابل مواجهه نادرست با آيت‌الله شريعتمداري و برای حفظ حريم مرجعيت اعتراض مي‌كرديم، كار به جايي نمي‌رسيد كه امروز حرمت مراجع و عالماني همچون مرحوم آيت‌الله منتظري و حضرات آقايان وحيد خراساني، موسوي اردبيلي، صانعي، بيات زنجاني، دستغيب شيرازي، طاهري اصفهاني، جوادي آملي و... حتي در صدا و سيما مورد تعرض قرار گيرد و كار به جايي برسد كه حتي بيت و نوه امام و حسینیه و مرقد ایشان و نيز آرامگاه مرحومان صدوقي و خاتمي از تعرض مصون نماند.

بنابراين اگر خطايي وجود داشته كه داشته است، آن خطايي نيست كه بازجوها مي‌گويند و اگر بايد اعتراف كرد و حلاليت طلبيد كه بايد هم طلبيد، بايد از برخوردهاي ناصوابي كه با مهندس بازرگان و دكتر سحابي صورت گرفت، عذر خواست و نيز بايد از همه سياسيوني كه خواهان فعاليت قانوني بودند و حقوقشان به بهانه‌هاي مختلف نقض شد، پوزش طلبيد. همچنين بايد از تحميل يك سبك زندگي به شهروندان و دخالت در حريم خصوصي آنان معذرت خواست. خطاي ما آن بود كه تصور مي‌كرديم ما انسان‌هاي متوسط قادريم در ميخانه‌ها را ببنديم، بدون آن‌كه لازم باشد درهاي تزوير و ريا را باز كنيم. اشتباه ما اين بود كه در عمل به برخي امور عرفي تقدس ‌بخشيديم، غافل از آن كه تلاش مذكور عقيم و نتيجه اش عرفي شدن بسياري از مقدسات است [17]. بزرگترين خطاي ما تعميم مناسبات سياسي در عصر "عصمت" به عصر "غيبت" بود. نتيجه چنين بينشي و عمل بر اساس آن، احياي مناسبات حكومت معصوم در دوره حكومت رهبران غيرمعصوم نبوده و نيست، بلكه سست كردن پايه‌هاي اعتقادي شهروندان، به ویژه نسل جوان به عصمت و علم لدني معصومان و تضعيف مباني ايماني و اخلاقي جامعه بوده است. در حقيقت سال‌ها طول كشيد تا كاملاً درك كنيم حكومت در عصر غيبت، با وجود و حضور انسان‌هاي متوسط كه نه به همه اسرار و رموز جهان و جامعه و انسان آگاهند و نه از حب و بغض‌ها و منافع شخصي بري هستند، نمي‌تواند سعادت اخروي شهروندان را تأمین کند. گذاشتن چنين باري بر دوش حكومت عملاً به معناي آن است كه دولت در تمام عرصه‌هاي زندگي شهروندان دخالت كند و به اين ترتيب ضمن نقض حقوق و آزادي‌هاي آنان، در تأمین رفاه مردم و نیز توسعه علمي و فني اقتصادي ميهن با مشكلات عديده مواجه شود [18]. ما بايد برخلاف انقلاب های دیگر جهان، از همان ابتدا بر اين مسأله پافشاري مي‌كرديم كه تحت هر شرايطي، حتي با وجود جنگ و تروريسم، نقض حقوق بشر نه قانوني است، نه اسلامي و نه اخلاقي. همچنين تقدس هدف نبايد مانع شود تا به روش‌هاي دستيابي به آن به اندازه كافي حساسيت نشان ندهيم؛ زيرا در عرصه اجتماع و حكومت، اهميت روش‌ها كمتر از اهداف نيست، اگر بيشتر نباشد. ما نبايد اجازه مي‌داديم خیانت و خباثت بعضي افراد يا طرح‌ها يا اقدام‌‌ها، خارج شدن ما را از مسير قانون و شيوه‌هاي انساني و اخلاقي توجيه كند؛ شكنجه در همه حال شكنجه است و اعدام زنداني قبلاً محاكمه و محكوم شده كه در اسارت به سر مي‌برد، ناموجه.

به اين ترتيب، اگرچه به باور من، شرط لازم براي مقابله با جريان اعتراف‌سازي، افشا و محكوم كردن آن جريان و شيوه هاي آن است، اما شرط كافي، بخشايش‌طلبي از صاحبان واقعي حق و از ستمديدگان واقعي است و نيز اذعان به اين نكته كه اگر در زمان لازم اين وظيفه اخلاقي و ملي را انجام داده بوديم، امروز گرفتار تواب‌سازي و اعتراف‌گيري نمي‌شديم. بنابراين با تأسي به دكتر شريعتي به هم‌نسلان خود عرض مي‌كنم «پدر، مادر ما باز هم متهميم، نه متهم بازجوها بلكه متهم اين نسل». اگر خود را طرفدار آرمان‌هاي انقلاب اسلامي مي دانيم و اگر مدعي دفاع از گفتمان «تعيين سرنوشت اين نسل به دست همين نسل» هستيم، ‌بايد شرايط تحقق عملي كلام رهايي‌بخش نوفل لوشاتو و بهشت زهرا را فراهم كنيم. انتقال صفحات درخشان تجربه بزرگ نسل انقلاب به نسل كنوني، هنگامي ميسر است كه تكليفمان را با لكه‌هاي تاريك تاريخ خودمان مشخص كنيم. چنانچه آن لكه‌ها كنار بروند، براي درخشش جنبه‌هاي مثبت انقلاب و حماسه‌هاي فراموش ناشدني آن مجال فراهم خواهد شد [19].

ما همان طوركه نبايد هيچ نفرت و كينه‌‌اي را از زندان به جامعه منتقل كنيم، بايد مانع تكرار خطاهاي عصر انقلاب در عصر كنوني شويم. شرط ضروري اين كار پذيرش خطاها و آمادگي براي پاسخگويي به اتهام‌هاي نسل جديد است [20]. اگر در پيشگاه نسل جديد به آن خطاها اعتراف نكنيم، آن گاه مجال براي ظهور كساني مهیا مي‌شود كه همان لكه‌‌هاي تاريك را چنان بسط مي دهند و چنان نسبت به گذشته فرافكني مي كنند تا خطاهاي به مراتب هولناك‌تر خود را بپوشانند و هيچ نقطه مثبتي در كارنامه نسل‌ انقلاب ديده نشود؛ در آن صورت نسل جديد همه را به يك چوب خواهد راند و ناخودآگاه و بدون درس گرفتن از گذشته به تكرار شيوه‌هاي اشتباه ما خواهد پرداخت يا مبدع روش‌هاي خطرناك‌تر خواهد شد [21]. به علاوه نمي‌توان خود را پيرو گفتمان پاريس با آن همه تأكيد بر دموكراسي، حقوق بشر، آزادي بيان و مطبوعات و صدا و سيما و احزاب، حقوق زنان و اقليت‌ها، آزادي انتخابات، جمهوريت و پيوند آن با اسلاميت دانست و از ريشه‌ها، علل، موانع و خطاهايي كه مانع تحقق آن حقوق و آزادي‌ها در ادوار بعدي شد، سخن نگفت.

به سخن ديگر، اگر جرياني كه پرچم مقابله با سياست ورزي قانوني را علم كرده و فعاليت انتخاباتي را به دادگاه و زندان كشانده است، اشتباهات دهه اول انقلاب را نقاط مثبت انقلاب مي‌داند و صفحات درخشان آن دوره را در فضايي نظامي، امنيتي و پليسي تحريف مي‌كند، در مقابل ما نيز بايد آشکارا به ملت ايران بگوييم كه واقعاً چه چيز را خطا مي‌ناميم و از چه چيز هنوز دفاع يا به آن مباهات مي‌كنيم [22]. اين روش در نقطه مقابل خواست حزب پادگانیاست تا ضمن نفي جنبه‌هاي مثبت دهه اول انقلاب، از تكرار اشتباهات همان دهه به عنوان يك عمل «انقلابي» و تنها راه حفظ «نظام» دفاع كنند و پرونده مطبوعات آزاد، احزاب آزاد و انتخابات آزاد را براي هميشه ببندند.

من آن دعوت را نمي‌پذيرم و به جاي آن خود را موظف مي‌دانم به پرسش هاي نسل جوان پاسخ بدهم كه چرا و چگونه بر نظام برآمده از دل مردمي‌ترين انقلاب معاصر، تفكر آقاي مصباح حاكم شد و مشي «نواب صفوي» راهبرد پارلمانتاريستي «مدرس» را كنار زد [23] يا چرا و چگونه كساني فرصت يافتند تا از تريبون‌هاي رسمي نظام، بخش عظيمي از ملت را «خس و خاشاك» بخوانند [24] و «بزغاله» و «گوساله» بنامند و به جاي عذرخواهي از عملكرد غيرقانوني و غيراخلاقي خود در انتخابات، بكوشند فعالان انتخاباتي منتقد آن روش‌ها را به انفرادی و عذرخواهي بكشانند؟ چرا شكل بازسازي شده برخي اشتباهات دادگاه‌هاي انقلاب در دهه اول انقلاب در سيماي مرتضوي‌ها تكرار شد؟ چرا تلويزيونِ مناظره‌ها و بحث آزاد بهار 60، به «سيماي ميلي» و تك‌صدا تبديل شد؟ چرا كيهانِ سيدمحمد خاتمي به كيهانِ حسين شريعتمداري سقوط كرد؟ چرا صادق لاريجاني به جاي دكتر بهشتي نشست و رحيمي جاي نخست‌وزير امام را گرفت؟ و چرا سيداحمد خاتمي ها بر منبر بزرگاني همچون طالقاني و منتظري به ايراد خطبه جمعه ‌مي پردازند؟ ما بايد به سهم خود از بروز اين استحاله پوزش بخواهيم و به بحث درباره ريشه‌ها، علل و عوامل آن بنشينيم. اين امري است كه باید در قالب مناسب خود، يعني در جريان بحث و گفت‌وگو با نسل جديد يا صاحبان ايران فردا انجام پذيرد. به لطف خداي بزرگ كه مرا در سلول به خودم وا نگذاشت، بيمي از زندان و ديگر شدائد ندارم، اما از مسئوليتي كه به سهم خود در قبال نسل جوان دارم، مي‌ترسم و اميدوارم همان خدايي كه ما را از آن مهلكه نجات داد، امكان جبران كامل خطاها و انتقال تجربيات‌مان به نسل جوان را نيز به من و دوستانم عطا كند [25].

عذرخواهي از نسل جديد البته محدود به آن مواردي نيست كه به اجمال گفتم. بايد اين دِين در همان فضاي گفت‌‌وگويي ادا شود و چه بسيار خطاها كه من به آن‌ها آگاه نيستم، جوانان مي‌توانند روح مرا با انتقادها و پرسش‌هاي عميق خود صيقل دهند و مصفا كنند. در جريان همين بازنگري انتقادي به گذشته، اگر توفيقي دست دهد، كوشش خواهم كرد تصوير خود از انقلاب اسلامي را ترسيم كنم و تفاوت‌هاي آن را با ديدگاه‌ها و عملكرد مدعيان امروزين جمهوري اسلامي با شرح و بسط بيشتري بازگويم. اکنون که به برکت جنبش سبز، شرایطی فراهم شده تا بسیاری از طرف های درگیر منازعات خونین دهه 60 با بازخوانی انتقادی آن سال ها به این نتیجه برسند که آن همه خشونت و خون ریزی «ضرورت تاریخ» نبود و می شد از بروز آن رخدادهای تلخ و ناگوار اجتناب کرد، باید این فضای نقد را زنده نگه داشت؛ زیرا انرژی فوق العاده ای آزاد خواهد شد که می تواند عقب ماندگی ملی و نیز تنگ نظری، انحصارطلبی و بی اعتنایی نسبت به دیگری و حقوق او را در عرصه سیاست، پشت سر گذارد [26].

چهارم. مناظره يا صدور كيفرخواست؟

اعتراف مي‌كنم تا وقتي به زندان نرفته بودم، معناي سخنان و ادا و اطوارهاي زشت و عكس تكان‌ دادن‌ها و «پرونده‌نمايي» يك پوشه توخالي را در مناظره‌هاي انتخاباتي به طور كامل درك نكرده بودم. در سلول انفرادي و در جريان بازجويي بود كه ديدم آن حركات اسم رمز كدام عمليات بوده است و ميان اتهامات مطرح شده در مناظره با اتهامات مطرح شده در بازجويي‌ها و كيفرخواست دادستاني تهران عليه ما چه نسبتي وجود دارد. ديدم كه چگونه از بلوف‌هاي مناظره به بلوف‌هاي بازجويي و دروغ‌هاي مرتضوي جهش كردند [27].

در يك شرايط متعارف و دموكراتيك، بين دو پديده مناظره و انتخابات پيوند وثيقي وجود دارد. مردم در جريان مناظره‌ها فرصتي براي داوري ميان سلايق و انديشه‌هاي گوناگون مي‌يابند و مستقيماً از مناظره‌ها به انتخابات پل مي‌زنند، اما من در اوين ديدم مناظره‌هاي آقاي احمدي‌نژاد – مناظره هايي كه براي اولين بار بین نامزدهای انتخابات رياست جمهوري در ايران به صورت زنده طراحي و اجرا شد- بيش از آن‌كه معطوف به انتخابات باشد، معطوف به سياه‌نمايي‌ گذشته و مهم‌تر از آن زمينه‌سازي براي بگير و ببندها و اعتراف گیری و سركوب‌هاي پس از انتخابات بود [28]. سخنان و در واقع تهمت‌ها و افتراهاي آقاي احمدي‌نژاد در آن مناظره‌ها در امتداد انتخابات نبود، بلکه در امتداد وقايعي بودكه باید با عبور از انتخابات و جهش از فراز صندوق های آرا به اوين شكل می گرفت. وقتي آقاي احمدي‌نژاد، به دروغ آقاي كروبي را به ايجاد شكنجه‌‌گاه در بنياد شهيد متهم مي‌كرد، معناي واقعي سخنان او نه معطوف به گذشته و در جهت محكوميت شكنجه، بلكه معطوف به آينده، به كهريزك و زمينه‌سازي براي توجيه آن بود. بي‌دليل نبود كه مرتضوي پس از بركناري از دادستاني، با حكم آقاي احمدي‌نژاد به قوه مجريه منتقل ‌شد و جناح طرفدار آقاي احمدي‌نژاد در مجلس هشتم با طرح تحقيق و تفحص نمايندگان از وضعيت بازداشتگاه‌هاي كشور، در ارديبهشت ماه سال جاري مخالفت كرد [29].

بلوف‌ها و افشاگري‌هاي آقاي احمدي‌نژاد در آن مناظره‌ها از جنس انتخابات نبود [30]، از جنس بلوف‌هاي بازجوياني بود كه مسئوليت «كشف» به اصطلاح «فساد مالي و اخلاقي و سياسي» منتقدان تك‌صدايي شدن حكومت و جامعه را به عهده داشتند [31] تا بي‌كفايتي دولت نهم در اداره كشور و بخصوص در هزينه سيصد ميليارد دلار نفتي [32]، ثروت‌اندوزي محصولي‌ها [33]، رفتار ناموجه رحيمي‌ها [34] و سفره‌پروري‌هاي كلان ميلياردي برای خريد رأي براي آقاي احمدي‌نژاد در پس آن بازداشت‌ها، اعتراف‌گيري‌ها، تواب‌سازي‌ها و سركوب‌ها [35] پنهان بماند يا تحت‌الشعاع قرار گيرد.

از طرف ديگر بايد اذعان كنم من و دوستانم و كثيري از فعالان انتخاباتي كه تا به امروز به لطف الهي از آن مهلكه بزرگ جان سالم به در برده‌ايم، مديون مردمي هستيم كه با تظاهرات تاريخ‌سازشان در 25 خرداد، نه فقط كودتاي انتخاباتي را افشا كردند و دستكش مخملي را از مشت آهنين كنار زدند و نه تنها من و امثال مرا نجات دادند، بلكه به ايران و اسلام جان تازه‌اي بخشيدند و چهره ديگري از ملت ايران در جهان ارائه كردند [36]. درست است كه همه آن سخنان و اتهام‌هاي طراحي شده، به منظور زمينه‌سازي براي سركوب منتقدان و حاكميت تك‌صدايي بود، اما همه آن بگير و ببندها و مصائبي كه بر سر مردم آوردند، در مقابل آنچه ممکن بود در صورت عدم شكل‌گيري تظاهرات ميليوني 25 خرداد بر سر آيين و ميهن و مردم بيايد و «اختناقي» كه قرار بود حاكم شود، يك خرده‌كاري بيش نبود. مردم آن روز نه فقط جان ما، بلكه جان‌مايه جهادها و تلاش‌هاي آزاديخواهانه و عدالت‌طلبانه يك قرن گذشته خود را نجات دادند و راه فردا را گشودند [37].

پنجم. امنيت پادگاني يا امنيت مدني؟

با توجه به اين‌كه شاه بيت استدلال نظاميان مداخله‌گر در سياست در همه جا، از جمله در ايران، تلاش براي حفظ «امنيت» اعلام مي‌شود، در اين‌جا مايلم به برخي مؤلفه‌هاي مهم امنيت ملي از نظر خودم اشاره كنم. اولين مسأله به نقش و كاركرد امنيت بخش مشاركت و حضور مردم در صحنه و تفاوت بارز آن با درك پادگاني از «امنيت» برمي‌گردد. امنيت و نظامي كه من از آن دفاع مي‌كنم، راهپيمايي آرام 25 خرداد 88 نجات دهنده اش است و نه كهريزك و اوين. اين همان درك خلاق از آن امنيت پايدار و واقعي است كه آقاي مهندس موسوي در جريان فعاليت هاي انتخاباتي به روشني از آن دفاع مي‌كرد و آقاي خاتمي آن را امنيت مردم مي‌ناميد [38]. من امنيت نظام برخاسته از انقلاب اسلامي را در مقابله با دموكراسي، امنيتي كردن فضا، شكستن ركوردهاي جهاني نقض حقوق بشر، تحديد مطبوعات و سر دادن شعار نشريه «مجاهد» نمي‌دانم كه مي‌نوشت «سياست حقوق بشر مي‌خواهد چهره كريه امپرياليسم را پنهان سازد» [39]. كاملاً‌ برعكس، معتقدم ركوردداري در بستن روزنامه‌ها و دهان‌ معترضان، علاوه بر نقض حقوق شهروندان، کاركردي جز كريه‌سازي چهره انقلاب و نظام مولود آن و در نتيجه سست كردن امنيت ميهن و مردم و ضربه‌پذيري جمهوري اسلامي ايران در قبال تهاجم محتمل دشمنان نخواهد داشت [40].

در حقيقت در عصر جهاني شده كنوني، دروني كردن ارزش‌هاي انساني و استخدام و به كار گرفتن ارزش‌هاي عام و جهان شمول و تكيه بر افكار عمومي جهاني، جزو اركان اصلي «قدرت نرم» هر نظام سياسي شمرده مي‌شود. يعني به تسخير خود درآوردن روزهاي جهاني مانند روز كارگر، خودي كردن اصل تعيين مقدرات توسط هر نسل، خودي كردن جمهوريت و به طور كلي خودي كردن همه دستاوردهاي دموكراتيك بشر، حتي اگر ظاهراً «غيرخودي» و «بيگانه» به نظر برسند، امنيت‌ بخش کشور و نظام است. مثال بارز آن همان چيزي است كه شهيد مطهري در مورد مشروطيت مي‌گويد و تصريح مي‌كند كه «مشروطه» اگرچه امري خودي نبود، ولي ملت ما آن را خودي و «ملي» كرد [41]. به عبارت ديگر، «امنيت» در جهان معاصر مديون قدرت نرم و قدرت گفتماني دموكراسي و تسامح و سازش‌پذيري و حقوق بشر است. اصحاب انديشه، قلم، فرهنگ و هنرمندان كشور «قدرت نرم» كشورند و آزار و فشار بر آن‌ها ‌بايد جزو مقولات ضد امنيتي در مفهوم واقعي آن به شمار رود. ادبيات، شعر، رمان، فلسفه، تئاتر، سينما، هنرهاي تجسمي و علوم تجربي و انساني پيشرفته است كه بايد جزو مباني امنيتي جمهوري اسلامي ايران محسوب شود، نه امنيتي كردن اين مقولات و يورش بر اهل علم و فرهنگ و انديشه و هنر [42].

به اعتقاد من قدرت صلح‌سازي ايران و گفتمان گفت‌وگوي تمدن‌ها و دفاع از دموكراسي، جامعه مدني، حقوق بشر و آزادي‌ها در دوران آقاي خاتمي بود كه مباني امنيتي و قدرت نرم كشورمان را تشكيل مي‌داد و زمينه‌ساز تقويت قدرت دفاعي و نظامي ميهن ما می‌شد. اقتدارگراها توجه ندارند آنچه دولت جورج‌ بوش را در منظر افكار عمومي جهان رسوا كرد، دفاع از دموكراسي و حقوق بشر در سطح جهاني نبود، گوانتانامو و شكنجه‌گاه ابوغريب بود كه افشاي آن توسط مطبوعات آزاد و روشنفكران و هنرمندان آزاديخواه آمريكايي و اروپايي، اقتدار اخلاقي دولت وقت آمريكا را در هم شكست [43].

پاسداري از امنيت و منافع ملي به خصوص در قضيه ديپلماسي هسته‌اي مصداق بارزتري دارد. پيشرفت دانش و صنايع هسته‌‌اي ايران، مستقل از دولت‌هايي كه بر سر كار مي‌آيند و مي‌روند تدوام خواهد يافت، اما چگونگي و سرعت آن و به ويژه هزينه‌هاي ملي آن به مهارت و قابليت هدايت ديپلماسي يا بر عكس ناشيگري و فقدان مهارت سكاندار ديپلماسي ايران برمي گردد. اگر از اين زاويه ملي (نه زاويه اسرائيلي- آمريكايي نماياندن دموكراسي، حقوق بشر و جامعه مدني) به قضيه بنگریم، خواهيم ديد و تاكنون نيز بارها ديده‌ايم كه ناشيگري آقاي احمدي‌نژاد [44] چگونه امنيت ميهن را آسيب پذير كرده و به منافع ملي لطمه زده است [45]. يعني حتي اگر به حقوق بشر، دموكراسي، جامعه مدني و گفت‌وگوي تمدن‌ها نگاه ابزاري و تاكتيكي داشته باشيم كه من به شدت با اين نگاه ابزاري و تاكتيكي مخالفم، باز هم مصلحت ايجاب مي‌كند براي تأمين حق هسته‌اي، حقوق بشر و حقوق شهروندان ايراني را محترم بشماريم و نه اين‌كه در جستجوي يك ميان‌بر واهي براي دور زدن حقوق شهروندان به بهانه حفظ حق‌ هسته‌اي ملت برآييم [46]. به نظر من، اين مسأله‌اي نيست كه بر حزب پادگاني پوشيده باشد [47]، ولي اگر تبليغات ضد جنبش سبز، از تحليل‌هاي كيهان گرفته تا انعكاس كيفرخواستي و قضايي آن در زندان و دادگاه و نيز برنامه‌هاي «رسانه ميلي» را جمع و تلخيص كنيم، به اين نتيجه مي‌رسيم كه در واقع اقتدارگراها تهديد اصلي عليه كشور را دموكراسي و حقوق بشر مي‌دانند و نه صهيونيست‌ها و دولت آمريكا [48]. علت اين اشتباه بزرگ این است كه آنان به مزاياي دموكراسي واقف نيستند و در اين عرصه هيچ مهارتي در خود سراغ ندارند و معتقدند اگر شرايط، طبيعي و غيرامنيتي شده و قلمرو مسابقه به عرصه رفاه، پيشرفت و مديريت صحيح در يك فضاي آزاد منتقل و اوين و كهريزك نیز بر چيده شود، حزب پادگاني پيشاپيش بازنده مسابقه است [49]. حال آن‌كه برای حفظ نظام و امنيت پايدار میهن، راهی جز دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی در خصوص حقوق و آزادی های تصريح شده در قانون اساسي و جلب مشاركت آحاد شهروندان وجود ندارد [50].

ششم. انتخابات؛ آزاد يا فرمايشي؟

امنيتي كردن حساسيت مردم نسبت به رأي خويش نيز يكي ديگر از مواردي است كه اختلاف نظر دو طرف را در مورد مقوله «امنيت و منافع ملي» به خوبي نشان مي‌دهد. از نظر من حساسيت مردم براي پيگيري رأي خود و مطالبه شفافيت كامل در خصوص انتخابات،‌ تقويت كننده اساس نظام است. نظامي كه بنيانگذارش، آن همه از نمايشي بودن انتخابات و «وكلاي قلابي شاه» انتقاد مي‌كرد و جمهوري اسلامي را بر اساس رأی مردم پايه گذاشت، طبيعي است كه مردمش اين همه در قبال آراي خود حساس باشند [51]. به اين ترتيب بايد به انتخابات آزاد به عنوان محور همبستگي ملي نگاه كرد و هرگونه وفاق ملي ‌بايد در نخستین مرحله خود از مجراي تحكيم و تصويب مباني انتخابات آزاد عبور كند و نه با دور زدن آن به وسيله نظارت استصوابي، اوين و كهريزك يا با تحريم آن با شعارهاي به ظاهر انقلابي و راديكال، اما در واقع به سود اقتدارگراها. به صراحت عرض مي‌كنم حكومت با سلب حق تعیین سرنوشت ملت در پای صندوق های رأی، اصلی ترین حربه دفاعی نظام در مقابل مشكلات داخلي و مداخلات بیگانه را کندتر می كند. توجه كنيم انقلاب اسلامی در شرایطی رخ داد که رهبری آن پرچم حق تعیین سرنوشت توسط هر نسل و انتخابات واقعی را در برابر انتخابات نمایشی، مجلس فرمایشی و وکلای قلابی رژیم کودتا به اهتزاز در آورده بود. اگر این سلاح کارآمد دفاعی از طریق مداخله نظامیان در عرصه سیاسی بی خاصیت شود، وضعیت کشور ما به دوران پیش از انقلاب باز می گردد و به مراتب بدتر از آن دوره می شود، زیرا امروز آمریکا دیگر آن آمریکايی نیست که ملت ما آن را با کودتای 28 مرداد علیه دولت قانونی و ملّی دکتر مصدق می شناخت، بلكه آمريكايي است كه انتخابات عراق زير برق سرنيزه هاي ارتش او با چنان شفافيتي برگزار مي‌شود كه حضور اكثريت ملت و حمايت مرجعیت شيعه و روحانيت اهل سنت را به دنبال دارد. طبيعي است كه نمي‌توان علم پوسيده يك انتخابات غيرقانوني و سرشار از بگير و ببندهاي پساانتخاباتي را در مقابل آن به اهتراز درآورد. با وجود اين و با كمال تأسف بايد گفت از سال 1370 كه آقاي جنتي و همكارانش نظارت بر انتخابات را «استصوابي» تفسير كردند كه عملاً به معناي «دخالت مطلقه و غيرپاسخگوي نهاد انتصابي در انتخابات» بود، قانون مداري، آزادي و شفافيت انتخابات آسيب‌هاي جدي ديده و حتي سلامت آن نيز در معرض تهديدها و ترديدهاي جدي قرار گرفته است كه نمونه آن را در انتخابات رياست جمهوري هفتم در خرداد 76 مشاهده كرديم. در آن انتخابات حتي ناظرانِ رييس‌جمهور وقت را به حوزه‌هاي اخذ رأي راه ندادند و در استان‌هايي مانند لرستان، تقلب‌ مفتضح و آشكاري صورت گرفت، به طوري كه در برخي از شهرهاي لرستان تعداد آراي ريخته شده به صندوق ها بيش از 1.8 برابر كل واجدان شرايط رأي دادن بود و طرفه آن كه 130 درصد اين آرا به نام رقيب آقاي خاتمي به صندوق ریخته شده بود [52]!

تلاش بيست ساله براي ايجاد محيطي بسته، امنيتي و نظامي در هيأت‌هاي نظارت بر انتخابات،‌ نقض حقوق شهروندان و عدم رسيدگي به شكايات و درخواست‌هاي قانوني منتقدان، تشكيل لشكر 300 هزارنفره با گرايش هاي واحد سياسي براي نظارت به نام شوراي نگهبان، انجام تقلب و تخلف كه صورت بارز آن در انتخابات مجلس ششم، هنگامي كه سرپرست ستاد انتخابات كشور بودم، رخ داد و من به سهم خودم با آن مقابله كردم، برگزاري غيرشفاف و غيرقانوني انتخابات كه در دولت آقاي احمدي‌نژاد به اوج خود رسيد، بي‌توجهي مطلق شوراي نگهبان به خواست رؤساي پيشين دو قوه مجريه و مقننه در زمينه بازشماري تعداد معيني از صندوق‌هاي آرا در انتخابات مجلس هشتم در تهران كه در آن‌ها آراي نامزدهايشان صفر منظور شده بود، دخالت روزافزون نظاميان در انتخابات، عملكرد يك سويه صدا و سيما، توزيع پول‌هاي مشكوك در ايام انتخابات به سود يك نامزد يا جناح خاص و ...، زمينه‌هاي بدبيني به عملكرد برگزاركنندگان انتخابات را ايجاد كرده بود. با چنين سابقه‌اي، مراجع اجرايي و نظارتي انتخابات رياست‌جمهوري دهم كه رييس دولت هم نامزد آن انتخابات بود، به جاي تلاش براي شفاف‌سازي اقدام‌هاي خود و جلب اعتماد عمومي كوشيدند فعالان انتخاباتي رقيب را قبل از برگزاري انتخابات بازداشت كنند تا فضا امنيتي شود و كسي جرأت اعتراض به نتايج اعلام شده را نداشته باشد. در واقع صدور حكم بازداشت من و دوستانم در 19 خرداد 88 به اين معنا بود كه از نظر مسئولان قوه قضاييه و فرماندهان قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران، نتيجه انتخابات از سه روز قبل از برگزاري روشن بود. اين در حالي است كه نظرسنجي‌ها در تهران از پيشتازي مهندس موسوي خبر مي‌داد [53].

به اين ترتيب شبح شبهه درباره سلامت انتخابات را همان كساني به گردش درآوردند كه با وجود داشتن سوابق سوء در برگزاري انتخابات در دو دهه گذشته، عملكرد غيرقانوني‌شان در دو انتخابات پيشين و نيز بي‌توجهي به پيشنهادها و هشدارهاي منتقدان قبل از برگزاري انتخابات رياست جمهوري دهم، در روز انتخابات نیز فضا را نظامي و امنيتي كردند [54]. اگر حزب پادگاني به پيروزي خود اطمينان داشت، مي‌بايست اين باور را در عملكرد خود قبل، حين و بعد از برگزاري انتخابات به نمايش مي‌گذاشت، نه اين‌كه رفتار و ترس‌هاي يك اقليت چند ميليوني را بر جامعه حاكم كند و در همان حال ادعاي 24 ميليوني داشته باشد. اگر واقعاً چنين رأيي به حزب پادگاني اختصاص يافته بود و اگر خود باور داشتند كه 24 ميليون رأي آورده‌اند، نمي‌بايست از فرداي انتخابات رفتار يك گروه متقلب را از خود نشان دهند. در اين صورت شاهد تسامح و تساهل مقتدرانه در قبال معترضان مي‌بوديم و نه بگير و ببند فله‌اي فعالان انتخاباتي رقيب و سركوب خونين اعتراضات مردمي از همان روز 23 خرداد [55]. اگر حزب پادگاني از فرداي انتخابات به جاي حاكم كردن فضاي نظامي- پليسي به قواعد دموكراسي تن مي‌داد و فضا را نمي بست و هيأتي بي طرف واقعاً به شكايات رسيدگي مي‌كرد، شبهات و ترديدهاي معترضان با مشاهده اعتماد به نفس و رفتار دموكراتيك حكومت و رسيدگي به شكاياتشان به تدريج فرو مي‌نشست و آنان با مشاهده اين كه اقتدارگراها به رأي خود باور دارند و با روي گشاده از اعتراضات و شكايات استقبال و به آن‌ها رسيدگي مي‌كنند، پس از چند روز از اعتراض‌هاي خياباني دست مي‌كشيدند. اين فرآيندي است كه در هر كشور دموكراتيك به هنگام بروز شبهة تقلب رخ مي‌دهد، ولي در ايران رخ نداد. رفتار سركوبگرانه، بزرگترين دليل بي‌‌باوري حزب پادگاني به مدعاي اعلام شده است [56]. به راستي كدام كشور را مي‌توان نشان داد كه چنين درصد بالايي از مشاركت انتخاباتي داشته باشد و آراي اعلام شده چنان نسبتي ميان «اقليت» و «اكثريت» را ترسيم كند و در همان حال بلافاصله پس از انتخابات، اجراي اصول قانون اساسي آن تعطيل شود، رقبا بازداشت، مطبوعات آزاد توقيف و احزاب منتقد منحل شوند و اين همه سركوب و موارد نقض حقوق شهروندي در آن مشاهده گردد؟ متأسفانه حزب پادگاني كه به جای ارائه دلیل و مدرک و اطلاعات كافي علیه مدعای مهندس موسوی، فرصت حتی یک گفت‌وگوي تلويزيوني را از او دریغ کرد و نقاشی های خیال انگیز او را دلیل صحت انتخابات و «توهم ناکامان» خواند، خود در عمل دادگاه فعالان انتخاباتي را به کارگاه خیال موهوم درباره انقلاب مخملی تبديل کرد و به تطهیر میلوسویچ، قصاب بالکان پرداخت. آنان به جای ارائه دلایل و شواهد و شفافیت بیشتر و به جاي عرضه بیشتر اطلاعات به شهروندان در خصوص صحت انتخابات به سرکوب شديدتر و دستگیری بیشتر رو آوردند و براي تحكيم افسانه‌اي به نام انقلاب يا كودتاي مخملي، به ابزارهاي خشونت‌بار متوسل شدند. افزون بر آن مدام خط و نشان مي‌كشیدند كه در آينده از انتخابات آزاد خبري نخواهد بود!

با وجود اين اگر به همه اين معضلات و بحران‌سازي‌هاي امنيتي و نظامي در راه تحقق اراده ملي به ديده عبرت نگريسته شود، مي‌توان از آن عبور كرد. به نظر من مشي حزب پادگاني و آقاي احمدي‌نژاد بر مسأله آفريني و بحران‌سازي استوار شده است. مشي اصلاح طلبانه و سبزانديش ‌بايد بر مبناي عبور از بحران استوار شود و بر راه‌حل‌هاي مدنی و مسالمت‌آميز تمركز كند. ما با شعار "راستي‌‌آزمايي اقتدارگراها در صحت انتخابات قبل، تضمين آزادي انتخابات آينده است"، جناح حاکم را در دوراهی تسلیم در برابر اراده ملت یا رسوایی بزرگ تاریخی قرار خواهیم داد [57].

هفتم. جنبش سبز و حقوق اساسي ملت

من با اين كه در آستانه انتخابات رياست جمهوري دهم از نزديك شاهد شكل گيري جنبش سبز اكثريت ملت ايران بودم، پس از زندان، از مشاهده محصول نهايي آن در جامعه بالنده، جوان و رو به آينده ايران دچار شگفتي شدم و هنوز از خلسه معنوي و روحاني اين پديده مبارك چندان فاصله نگرفته‌‌ام كه بتوانم توصيف گر این پدیده تاریخ ساز باشم. اكنون هنگام آن فرا رسيده است كه زيباترين نشانه‌هاي الهي را در جايگاه راستين و مردمي آن در كوچه و بازار و حوزه و دانشگاه و شبكه‌هاي وسيع اجتماعي در داخل و خارج از ميهن ببينيم و مؤلفه‌‌هاي ايران فردا را در رويش رؤيت‌پذير جنبش سبز در جامعه امروز مشاهده كنيم. جامعه‌اي كه من خواست ديده‌ شدن شهروندانش را در مقاله‌اي كه دو ماه قبل از بازداشت غيرقانوني فعالان انتخاباتي نوشتم چنين توصيف كرده بودم:

«انتخابات رياست جمهوري دهم مي‌تواند گامي در جهت تأمين حقوق مدني، سياسي و فرهنگي شهروندان باشد، به شرط آن‌كه نياز به مشاركت همه ايرانيان و مؤلفه‌هاي قوميتي و متكثر «رنگين‌كمان اقوام» ايراني را يك نياز لحظه‌اي ندانيم كه در شب انتخابات متولد مي شود و در فرداي شمارش آرا به مرگي غيرطبيعي مي‌ميرد. ما مي‌توانيم اهداف تاريخي ملت را محقق كنيم، مشروط بر اين كه رسانه‌ ملي با بهره گيري از تجربيات تلخ تهيه و پخش برنامه‌هايي از قبيل «هويت» و «چراغ» و عبور از آن فضاي تاريك به تجربيات جديدي در انتخابات اخير دست يابد و آن را تا منتهاي منطقي خود دنبال كند. چگونه است كه اين رسانه در شب انتخابات مي‌كوشد تجلی گاه رنگين كمان دلكش اقوام ايراني در كنار رنگين‌كمان متنوع سبك‌هاي متفاوت زندگي (با حجاب كامل و پررنگ يا كم‌رنگ، مكلا و ملا و كراواتي و جين‌پوش و سنتي‌پوش) باشد، اما از فرداي انتخابات همه آن تنوعات و تكثرات و رنگ‌ها و صداهاي متفاوت تبديل به رنگ واحد و پوشش واحد و زبان واحد مي‌شود؟ نبايد اجازه دهيم استصوابيون «شب خرداد» را به سرعت ثانيه‌ها از سر مردم عبور دهند و بامداد خمار خردادي، نقطه پاياني بر روياي شيرين آن شب خوش باشد. كام گرفتن از خرداد يعني تعميم عمر همين ثانيه‌هاي خردادي به همه لحظات و همه روزها، ماهها و فصل ها. بر اين اساس بايد شعار «مي‌خواهم زندگي‌ كنم» به شعار «مي‌خواهم بنا بر سبك و شيوه زيست خودم زندگي كنم و در اداره امور محلي و ملي مشاركت نمايم» ارتقاء يابد و اين يعني آن‌كه مي‌خواهم زندگي كنم اما به شيوه "زيست مسلماني" نه به شيوه زيست "گشتي-ارشادي" و مي‌خواهم زندگي كنم با حقوق و آزادي‌هاي سياسي و مدني و با جامه، رنگ‌ها و زبان‌هاي مادري خودم ديده شوم و به رسميت شناخته شوم.»

به باور من، تعهد انتخاباتي مهندس ميرحسين موسوي مبني بر جمع‌آوري گشت‌هاي ارشادي را بايد در پيوند مستقيم با شيوه زيست مسلماني نزد او ديد و تحليل كرد. اسلام نابي كه خاتمي و ميرحسين به تبعيت از امام خميني ضد تحجرگرايي و خشونت‌پرستي و يكسان‌سازي نظامي طرح مي کنند، متناسب با خواست اكثريت ملت است كه عليه زيست گشتي - ارشادي برافراشته مي‌شود. همين تنوع و تكثر گفتماني در شيوه "زيست مسلماني" ‌بايد در شيوه زيست ايراني جامه‌ها، رنگ‌ها، زبان‌ها و اقوام و مذاهب آن نیز منعكس شود.

مي‌خواهم زندگي كنم، اما به شيوه زيست مسلماني نه به شيوه زيست گشتي- ارشادي.

مي‌خواهم زندگي كنم، اما با مشاركت در اقتصادي سالم و نه به كمك تزريق صدقه‌وار و غيراقتصادي بخش اندكي از درآمدهاي كلان نفتي همراه با تورم لجام گسيخته، ‌بيكاري روزافزون و فساد رو به افزايش حكومتي.

به باور من، هر دو سويه گفتاري و ديداري سبك‌هاي زندگي و شيوه‌هاي زباني و هويتي مكمل يكديگرند. شهروندان آزاد و طرفدار سبك‌هاي گوناگون زندگي و اقوام و طوايف متنوع و متكثر ايراني مي‌خواهند چنان كه هستند بنمايند و چنان كه مي‌نمايند باشند. مي‌خواهند نه فقط در شب انتخابات، كه از شب انتخابات تا انتخابات بعدي، با رنگ‌ها و تنوعات و تكثرات خود ديده شوند و حقوق و حرمت و آزادي آنان رعايت شود» (مقاله اقوام ايراني و وحدت ملي).

امروزه وقتي خواست معطوف به رؤيت‌پذيري جامعه متكثر و متنوع ايراني و نفي دروغ و تحقير و تبعيض و فساد و بي‌كفايتي و يكسان‌سازي نظامي را مشاهده مي‌كنم، مي‌بينم كه به رغم همه سركوب‌ها، ايران به مراتب سبزتر از آن روزهايي شده است كه من روياي آن را در سر مي‌پروراندم. هنگامي كه ميليون‌ها شهروند آزاد و آزاديخواه، با شعار «رأي من كجاست؟» به خيابان‌ها آمدند، در واقع شفافيت و رؤيت‌پذيري رأي خود را طلب مي‌كردند كه در پس تفسير تيره و تار نظارت استصوابي- نظامي پنهان شده بود [58]. همين نقطه عزيمت اجتماعي مرا بر آن مي‌دارد كه بگويم اولين و شايد مهم‌ترين خواست جنبش سبز، اعمال حق حاكميت ملي و آزاد كردن انتخابات به معناي كامل كلمه از زير يوغ نظارت استصوابي- نظامي است [59].

البته جنبش سبز در همان يوم‌الله 25 خرداد به خواست اوليه خود يعني افشاي كودتاي انتخاباتي و نفي تك‌صدايي و اعلام حضور میلیونی طرفداران نامزدي كه اسلام را اخلاقي، رحماني و عقلاني و سازگار با دموكراسي و حقوق بشر مي داند، نائل آمد و مردم يك بار ديگر خود را ديدند و آن خاطره تاريخي را هرگز فراموش نخواهند کرد. جمعيت ميليوني مردم از ميدان امام حسين (ع) تا ميدان آزادي در 25 خرداد نشان داد كه مردم «خس و خاشاك» نيستند و رأيشان ورق‌پاره نيست، بلكه نشان هويت‌شان است و شناسنامه تولد شهروندي و ملت شهروند بنياد؛ اگرچه هنوز تا آزادسازي كامل انتخابات راه درازي در پيش است. بر اين اساس نقطه عزيمت هر گونه تعريف و خصلت‌مندي جنبش سبز ‌بايد بر اصل به رسميت شناختن حق تعيين سرنوشت هر نسل توسط همان نسل و تكثر‌پذيري و پذيرش حقوق ديگران استوار شود. اين جنبش تا هر كجا كه پيش رود و عميق شود، نبايد زهدان تولد خود در انتخابات آزاد را با همه مؤلفه‌هايش، از جمله آزادي انديشه و بيان و قلم، فراموش كند. اين همان سخني است كه من به عنوان امين و صندوق‌بان آراي ملت در انتخابات مجلس ششم در شكايت عليه آقاي جنتي مطرح كردم و تجربه همه اين سال‌ها نشان داد چنانچه آن روز به آن شكايت و اتهام تخلفات انتخاباتي آقاي جنتي رسيدگي مي‌شد، آزادي انتخابات پس از آن تأمين و حادثه‌سازي‌هاي نظامي- امنيتي غيرممكن مي‌شد و خوني بر زمين نمی ريخت.

من پيشتر در مقاله‌اي با عنوان «اصلاحات ناتمام» كوشيدم نشان دهم كه پروژه ملي اصلاحات چگونه در انتظار تكميل و تتميم نهادين است. اكنون با مشاهده رفتار انجام شده با اين ملت طي يك سال گذشته، به سخن دردمندانه آقاي خاتمي در «نامه‌اي براي فردا» و نيز به سخن هوشمندانه مهندس موسوي در اطلاعيه بهمن ماه 88 می رسم كه به درستي و شيوايي بر ناتمام ماندن اهداف ضد ديكتاتوري انقلاب تأكيد كرده‌اند. همچنان كه آقاي كروبي به حق بر عدم تحقق وعده‌هاي انقلاب اسلامي انگشت ‌گذاشته است. به اين ترتيب تز «اصلاحات ناتمام» با تز «انقلاب ناتمام» ملتقاي واحدي مي‌يابند كه جنبش سبز با روش‌هاي مدني و مسالمت‌آميز خود، تكميل و شكوفايي آن دو مولود مبارك بهمني و خردادي را در جلوه‌هاي گوناگون انتخاباتي و خياباني و در تداوم سنت مشروطيت و ملي شدن نفت به نمايش گذاشته است [60].

به اعتقاد من:

1. ماهيت جنبش سبز بر محور حق حاكميت مردم و به رسميت شناختن حق تعيين سرنوشت مردم در انتخابات آزاد و عادلانه استوار شده است و به ياري خداوند و استقامت و هوشياري مردم تا مرحله آزاد‌سازي صندوق آرا از سيطره نظارت استصوابي- نظامي پيش خواهد رفت. ما به تجربه دريافته‌ايم چنانچه از شيوه‌هاي برگزاري صحيح انتخابات آزاد و قانوني در كشورهاي دموكراتيك استفاده نكنيم، از غرب‌زدگي دور نخواهيم شد و به اسلام ناب نخواهيم رسيد. بر عكس، عقب‌افتاده‌ترين اشكال حكومت هاي غربي و جهان سومي يعني فاشيسم،‌ نازيسم و استالينيسم بر مردم مسلط خواهد شد [61].

2. جنبش سبز، جنبش عشق به انسان است بما هو انسان. بنابراين علاوه بر احترام به حقوق منتقد و مخالف خود، گفتمان دوست داشتن ديگري است و در نقطه مقابل گفتمان «خس و خاشاكي» قرار دارد كه ديگران را بز اخفش مي‌بيند و ايران را پادگاني بزرگ مي‌خواهد. گفتمان جنبش سبز در صدد است پادگان‌ها را نيز هماهنگ با ساير بخش‌هاي ايران بزرگ، رنگارنگ كند. سبزها مي‌دانند كه رعايت آزادي ديگران، در نهايت آزادي همه را تضمين مي‌كند و نتيجه احترام به ديگري،‌ بالا رفتن احترام خويشتن است. سرانجام بي‌حرمتي به ديگران از جمله منتقدان و مخالفان نيز مضحكه شدن خود فرد است، چنانكه نمونه كامل آن را در پيش چشم داريم! سبزها مي‌دانند به رسمیت شناختن ديگري به معنای به رسمیت شناختن تفاوت هاست و چون جنبش چنین ماهیتی دارد، هرکسي با هر سلیقه،گرایش و آرمانی می تواند عضو جنبش سبز باشد. حضور در جنبش سبز فقط یک شرط دارد و آن این که برای دیگری، یعنی برای مخالف و منتقد خود، همان حقی را قائل شویم که برای خود قائل هستیم [62].

3. هدف جنبش سبز ملت ايران همان خواستي است كه ايرانيان از صدر مشروطه تاكنون در فرصت‌هاي گوناگون بر آن پاي فشرده‌اند و تلفيقي از سه فرهنگ اسلامي، ايراني و دموكراتيك را به زبان‌هاي گوناگون خواستار شده‌اند. به همین دلیل جنبش سبز متکی به همه حرکت ها وجنبش‌هایی است که در ایران امروز وجود دارد (اعم از حقوق بشر، زنان، دانشجویان، کارگران، جوانان، اقوام و مذاهب) و از حقوق هر ايراني، با هر خصوصيتي دفاع مي كند.

4. روش مبتني بر نفي خشونت و تلاش براي گفت‌وگو، ديگر ويژگي جنبش سبز است كه من نيز در زندان كوشيدم با وجود همه سختي‌ها به آن پایبند باشم و خداي را سپاس مي‌گزارم كه در دشوارترين لحظات انفرادي و غيرانفرادي مرا از مسير مدارا و گفت‌وگو دور نكرد. از بازجوهای اوين تا رهبران كاخ سفيد، ما طرفدار گفت‌وگو هستيم و معتقديم اگر گفت‌وگو ممكن شود، همواره مي‌توان و بايد گفت‌وگو كرد و به نقاط مشترك رسيد [63]. توزیع شدن قدرت در بالا و به رسمیت شناختن حقوق دیگری در پایین، دو بالی است که می تواند موجب استقرار دموکراسی و پیشرفت همه جانبه کشور شود و دروغ و تحقیر و فساد و ظلم و بي کفايتي را به حداقل ممکن برساند. در جنبش سبز هر كس در عين دفاع منطقي از مواضع خود، لحظه‌اي و ذره‌اي ديگران را تحقير نمي‌كند و در دام خشونت گرفتار نمي‌شود و اگر گرفتارش كنند، در پرتو نقادي مدام، به سرعت خود را از دامي كه حزب پادگاني در مسيرش مي‌گسترد، رها مي‌كند. اين جنبش هيچ نفرتي را از اشخاص، از زندان و قبرستان و بيمارستان به وادي جامعه منتقل نمي‌كند و هدفش آرام و عادي سازي شرايط و زندگي مسالمت‌آميز است و نه بحران سازي نظامي- امنيتي. این جنبش هوشیارتر از آن است که به ترس اقتدارگرایان دامن بزند و در دام و تلة فتنه انگیزاني بیفتد که می خواهند آن را به خشونت بکشند و به این ترتیب سرکوب ملت را تسهیل کنند [64].

5. جنبش سبز ملت ايران، جنبشي عادلانه و اخلاقي است كه از معيارها و استانداردهاي واحد دفاع مي‌كند؛ اين يعني نفي استاندارد دوگانه؛ نفي حق وتو براي آقاي جنتي و اعضاي شوراي نگهبان در داخل كشور و براي دولت آمريكا و ديگر اعضاي ثابت شوراي امنيت سازمان ملل در سطح جهاني؛ نفي پارازيت در ايران و نفي پارازيت ضد ايران در جهان؛ نفي شكنجه و تحقير انسان‌ها در اوين و كهريزك و نيز در گوانتانامو و ابوغريب؛ به رسميت شناختن حق همه‌پرسي و رفراندوم براي همه ملت‌ها؛ آزادي اطلاع‌رساني در ايران و جهان؛ عدم دخالت در حريم خصوصي شهروندان در همه كشورها و ...؛ در دنیای جهانی شده امروز، جنبش سبز همسوترین جنبش با خواست دموکراسی خواهی و صلح‌طلبي جهانی است.

6. آرمان اين جنبش استقرار دموكراسي است، بنابراين با هر گونه حاشيه‌نشيني، درجه‌بندي و خودي و غيرخودي كردن شهروندان مخالف بوده و ضد تحقيري است كه همه مردم به ويژه طبقه نوين متوسط شهري و اقوام ايراني و مؤلفه‌هاي قوميتي كشورمان و آسيب‌ديدگان اجتماعي و جوانان و زنان را به طور يكسان در معرض مخاطره هاي هويتي، شخصيتي و كرامتي قرار داده است. به دليل همين تركيب متنوع قوميتي، شهروندي، شمال و جنوب شهري، مرکزی و پیرامونی، روستایی و شهری و داخل و خارج كشوري است كه هر كس در اين سپهر باز و بي‌كران سبز مي‌تواند سخن خود را بگويد و حق ديده شدن رنگ و هويت و خواست خود را فرياد بزند و خواهان به رسميت شناختن سبك‌هاي گوناگون زندگي و زبان‌ها و رنگين‌كمان‌ اقوام زير آسمان دلكش ايران شود [65].

7. جنبش سبز يك بار ديگر تصور عمومي را درباره نقش جوانان به طور عام و زنان به طور خاص اصلاح كرد و مباحث سياسي را به مدارس و كوچه و بازار كشاند. انقلاب اسلامي، حماسه دوم خرداد و به ویژه جنبش سبز به وقوع نمي‌پيوست، اگر زنان آگاه و دلير ايران زمين پيشتاز حضور در ميدان‌ها،‌ خيابان‌ها و صندوق‌هاي رأي نمي‌شدند. نسل جوان براي چندمين بار ثابت كرد كه وقتي اراده می كند، ديگران بايد خواست او را به رسميت بشناسند وگرنه با رسوايي و ناكامي‌هاي بزرگ ‌مواجه خواهند شد.

8. ما در جنبش سبز نه تنها دانش، اطلاعات، تجربیات و افکار جدیدي کسب می کنیم، بلکه در صددیم تا مهارت‌ها و عادت هاي جدیدي را نیز به دست آوریم و اتفاقاً اين نیاز جامعه ایرانی در دنياي جهانی شده امروز است. پیروزی ما در خلق تمایلات، ادبیات، هنر، اندیشه، مهارت‌ها وآداب و عادت هاي جدید است، نه حذف اقتدارگراها یا به قدرت رسیدن رهبرانمان [66].

9. جنبش سبز زنده و بالنده است و نشانه اش، علاوه بر گفتمان دموكراتيك و رو به آينده آن در ايران و جهان و جلب حمايت روزافزون شهروندان و اختلاف و ریزش جناح حاکم، آن است كه پشتيباني قاطبه نخبگان و به ويژه هنرمندان برجسته كشور را نيز جذب كرده؛ امري كه در تحولات سياسي يك قرن گذشته كمتر سابقه داشته است. از ديگر نشانه های قدرت داشتن، زنده بودن و رو به آینده داشتن جنبش سبز، دفاع قاطع و بی سابقه ایرانیان ميهن دوست و زمان‌شناس خارج از کشور از آن است [67].

10. رهبران جنبش سبز یعنی آقايان خاتمي، موسوي وكروبي معدل و برآيند خواست اكثريت ملت را نمايندگي مي‌‌كنند. نبايد از آنان انتظار داشت در نوك پيكان يكي از گرايش‌هاي چپ‌روانه يا راست روانه و در هر حال افراطي قرار گيرند. آنان به لحاظ تجربيات گران‌بهايي كه در دوران انقلاب، دفاع مقدس و پس از آن كسب كرده‌اند، از ذخاير كشور به شمار مي‌روند و مي‌توانند حافظ امنيت و منافع ملي در شرايط پيچيده كنوني باشند. آنان حلقه اتصال ما با تاريخ پرافتخاري هستند كه حزب پادگاني مي‌خواهد آن را بدنام كند، تا به زعم خود بدترين وجوه و نقاط ضعف تاريخ انقلاب را در اشكال جديد و در عصر دموكراسي بازتوليد كند و به نام دفاع از اسلام و انقلاب و «حفظ نظام» در پس تاريكي‌هاي تاريخ انقلاب پنهان شود. تجربه گران‌بهاي عصر اصلاحات نشان مي‌دهد عبور از رهبري جنبش به هر بهانه‌اي و از هر موضعي كه باشد، دستاوردي به جز خلع سلاح كردن داوطلبانه پيروان و علاقه‌مندان اين جنبش در مقابل حزب پادگاني نخواهد داشت [68].

سخن آخر آن كه من اگرچه شاهد مرحله گسترش اين جنبش در عرصه‌هاي خياباني نبودم، اما در همين فرصت كوتاه شاهد مرحله تعميق و گسترش جنبش در شبكه‌هاي اجتماعي بوده‌ام و مي‌بينم كه جامعه در همان حال كه نيم‌نگاهي به حزب پادگاني و شيوه‌هاي خشونت‌بار آنان دارد، مدام درباره خود مطالعه مي‌كند و بي‌آن‌كه بتوانم شكل بروز جمعي و مرئي آن تحول نامرئي و نيرومند را حدس بزنم، اطمينان دارم كه در مرحله بعدي، يك گام كيفي و رو به جلو بر خواهد داشت. جامعه‌اي كه من پس از آزادي آن را مشاهده كردم، اگرچه می شد جوانه‌هاي رويش اش را به خوبي در شور و شوق انتخاباتي خرداد 88 مشاهده كرد، اما چنان تحول و تعميق يافته است كه به سادگي و سرعت نمي‌توان نشانه‌ها و علائم جديد آن را به طور کامل رصد كرد و تبيين نمود. حيفم مي‌آيد كه اين مرحله را «آتش زير خاكستر» بنامم. ترجيح مي‌دهم تعبير مرحوم قيصر امين‌پور را وام بگيرم و همچنان كه او پيروزي نهايي را نه در جنگ كه بر جنگ خواند، من نيز پيروزي جنبش سبز را نه در مرگ كه بر مرگ بنامم. مرگ خواهي، نه براي آمريكا، نه براي روسيه و نه براي هيچ ملت ديگر، نمی تواند شعار جنبش سبز باشد. اين قصه ماندگار مادر سهراب است كه مي‌گفت پسرش آن روز در مقابل آن همه سلاح، فقط زينتي سبز داشت و نیز حكايت انقلاب شكوهمند اسلامي است كه پيروزي گل بر گلوله بود و يادآور حماسه دوم خرداد است كه پيروزي لبخند نام گرفت. جنبش سبز، جنبش زندگي است با همه رنگ‌‌هاي آن و دير نيست كه همه ايران را سبز كند، به ياري خداوند و استقامت مردم.

-------------------------------------------------
پانوشت‌ها
به مرجع مراجعه کنید!



رنــد
عـالم‌ســوز

شـاهـین دلـنشـین
نـــــــــدا کــاویـانی
جـواد سگِ‌نگـهبان
آخـریــن پـســت‌ها
گـزارشـگر: شـــاهین، خُــود
و دیگران! را نصیحت می‌کند:ا
تـــــــــو ای
رند عالمسوز خالی‌بندِ
مــهربـــان‌پــاچــه‌گــیــــــــر
سیاست‌ندار: اصولن، خالی‌بندی
در سیاست بعضی موقع‌ها خوب است
امــا باید یه خــالی‌ای بـبندی که بگنجه
بی‌ادب: از نضر* ادبـی، بـی‌ادبـی‌ست
کــــه پـــاچه‌ی کسی را بگیریم
پـــس منـــضور چیــــــست؟

گزارشگر: شاهین، که منضور
اصـلی‌اش هــم هــمــیــن! بــود
در ادامه‌ی نصیحت‌هایش فرمود!:ا
و تو ای ماتلی و ماتلی‌مدال و
نـــــــــــــــــــــــدا
و صـــمــد و
جوادِزندانی‌وحشی‌پـاچه‌گیر
تا مـیتوانی پــــاچه بگیر! که تا
کـــه تــا، کـــه تــا، کـــه تــا
...
ادامه




درباره ی من
وقتی تو اواخر زمان شاه وارد دانشگاه شدم، به خاطر حماقتی مختصر! و فضای حاکم …1




معرفی
ماتلی و ماتلی‌مدال





مجموعه‌ای
بزرگ از آیات قرآن
در مورد اجباری نبودن دین

...
...
پيامبر وظيفه‌‏اي جز ابلاغ رسالت ندارد/ تو مامور اجبار آنها به هدايت نيستي/ بگو من فقط بيم ‏دهنده و بشارت ‏دهنده‏‌ام/ در قبول دين، اكراهى نيست (در دين هيچ اجبارى نيست)/ وظيفه ندارى آنها را مجبور سازى/ تو فقط تذكر دهنده‏‌اي/ آن كس كه گمراه شده است به شما زيانى نمى‏رساند بازگشت همه شما به سوى خداست/ هدايت آنان (به طور اجبار) بر عهده تو نيست‏، بلكه خداوند هركس را كه بخواهد هدايت مى‏كند/ اگر خدا مى‏خواست مشرك نمى‏شدند و ما تو را مسؤول آنها قرار نداده‏ ايم/ اگر پروردگار مي‏خواست تمام آنها كه در روي زمين هستند همگي (از روي اجبار) ايمان مي‏آوردند، آيا تو مي‏خواهي مردم را مجبور سازي كه ايمان بياورند؟/ هيچكس نمي‏تواند ايمان بياورد جز به فرمان خدا/ بگو هر كس هدايت يابد براي خود هدايت شده، و هر كس گمراه گردد به زيان خود گمراه شده، و من ماءمور (به اجبار) شما نيستم/ در هر حال تو فقط مامور ابلاغ هستي و حساب (آنها) بر ماست/ پروردگار تو به كسانى كه از راه او گمراه گشته‏ اند، آگاهتر است/ پروردگار تو ميان آنها در قيامت به حكم خود داوري مي‏كند/ رستاخيز بطور قطع خواهد آمد من مي‏خواهم آن را پنهان كنم تا هر كس در برابر سعي و كوشش خود جزا ببيند
...
...





وقتی خدا تو قرآن
مهلت میده به شیطان
تــــــــــا روز قیــــــــامت

تو چه‌کاره‌ای که گیر میدی به
حجاب و دین و عبادت ملت؟





امیدوارم
اگه مسلمونی
مسلمون آزاده‌ای باشی
ولی اینو بدون که
طبق این آیات
محمد
پیغمبری برای قوم عرب بود
...
...
سوره ۱۳: الرعد
تو فقط هشداردهنده‏ اى و براى هر قومى رهبرى است ﴿۷﴾ا

سوره ۱۴: إبراهيم
ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به زبان قومش تا [پیغام ما را به زبانی که میفهمند] براي آنها آشكار سازد... ﴿۴﴾ا

سوره ۱۲: يوسف
الف لام راء اين است آيات كتاب روشنگر ﴿۱﴾ا
ما آنرا قرآن عربي نازل كرديم تا شما [عرب زبانان بتوانید] درك كنيد ﴿۲﴾ا
...
...






از
اینکه
موسوی گفت
حاکمیت از خشم مردم
بــتــرسـد نـه از مـا

چه نتیجه‌ای می‌گیریم؟




ترانه‌های من
شامل متن ترانه‌ها و
ملودی‌هایی که این ترانه‌ها
روی آن‌ها نوشته شده‌اند
اگر صدایش را دارید

ایـــن تــرانــه‌ها
را بخوانید





قرار
زیـــر را تبلیــغ

و به قراری ثابت تبدیل کنیم
و دوست و فامیل را هم، هر ماه
برای این قرار خبر کنیم
پنج‌شنبه‌ی اولِ هرماه
از ساعت 5،6 بعدازضُهر*
و بــــــــدون شــــــــــــــــــعـــار
گردشی به تَرَفِ میدان انقلاب
با جمعی که کـم کـم میشه
بــــــــــی‌شــــــــــــمار

و وقتی که شدیم بی‌شــمــار
همان فرداش هم شاید شدیم بی‌قرار
و از حکومت درآوردیم دمــــار
و اصلن تویی که بدون شعار
نـــداری روزگـــــــــــار
خوب یــه روز دیـــــگه
برای دادن شعار، قرار بذار
ملتی که نتواند این کم‌خطرترین حرکت را تحت عناوین مختلف سامان دهد، همیشه شکنجه می‌شود
و جان می‌دهد

این حرکت را جزو رسم و رسوم
و مانند یک سنگر بتُونی
محکم و پایدار کنیم






















































































































































































































































































Powered by Blogger.









































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































*
چرا

تعهدی
به "خَــت" یا
املاعِ "فارسی؟!" ندارم

هـمـراه بــا تــرانـه‌ی
الـفـــــــــــــبــا






اگر
توافق کنیم

کــــه مقـــام
رئیـــس‌جمهور
ملکـــه‌‌وپادشـــاه
تشریــفاتی باشد
بـــــــــــــــه زودی به
اتـحــــــادی بـــــــــزرگ
میــــــــــــــــــــــــــرسیم


انقدر سخت است که قبول کنیم
یک مجلس آزاد، در راس امور مملکت
باشد؟!/ ندا: با این توافق بسیـاری از
نگرانی‌ها و دشمنی‌ها از بین می‌رود
و شـــاید بسیـاری از کسانی که در
فکر قدرت یا دیکتاتوری جدیدی
هستند دســت از سر مردم بردارند
اگر اعضای شورای رهبریِ اصلیِ
آینده‌ی جنبش، افرادی باشند که زیر
ایــن توافق‌نامه را امضا کرده باشند
بـــــــــــــرای امثـــــــــــــــال مـــــــن
زیــــــاد مهم نخاهد* بـــــود که در
ترکیب مثلن 21 نفره‌ی این
رهبــــــــــــــــــــــــــری
اســـــــامی‌ای چـــــــــــون



من
ماتلی‌مدال

مــــــدال
رهـبــــــــــــریِ
جنبش سبز آزادی‌خاهی*
همیـــــــشه مسالمت‌جویی
واقعـن اصلاح‌تَلَبی و منـادیِ
اسلام
رحمانی/دمکراتیک/حقوق بشری

را به‌ گـــردن آقـــایان محترم
موسوی و کروبی
و نمایندگانشان می‌اندازم

و میروم تا برویم! به سراغ تعیین
رهبری‌ اصلیِ جنبش آزادی‌خاهی

رهبری‌ای که نه اهل هوچی‌گری
و دادنِ شعارها و فرمان‌های
بـــدون پشتــــــوانه باشد

نه مســـالمت‌جویی را بعنوانِ
راهِ همیـــــــشگی یا استراتژیکی
تبــلیــــــــــــــــــــــــــــــــــغ کند
و نه راه مُزاکرات مستقیم؟! و
غیرمستقیم را، در صورتِ
قدرت گرفــــــتن جنبش
ببنــــــــــــــــــــــدد








همه‌ی
دمکرات‌ها
سکولار هستند
امـــــــــــــــــــــــا
همـه‌ی سکـولارها
دمکرات نیستند




Blog Archive


بخشی از آرشیو زیرین
http://rendeaalamsuz.blogspot.com
وبلاگ سابق من، که متاسفانه رمزش را
از دست دادم و خوشبختانه از بین نرفت
به تدریج به آرشیو بالا
منتقل خاهد* شد
2009 +: June (16) May (5) April (7) March (4) February (8) January (12) 2008 : December (5) November (7) October (4) September (2) August (9) July (8) June (4) May (6) April (9) March (8) February (19) January (8)
2007 : December (10) November (13) October (13) September (14)



پستهای سال 2006
و فعلن فقط بخشی از آن‌ها
از سایت www.taraane.com
که دیگر وجود خارجی ندارد
به آرشیو بالا منتقل شده است