Thursday, January 29, 2009

اِبی جان، خجالت بکش، تو انسان‌تر از این هستی


منتقل شده از اینجا:
http://rendeaalamsuz.blogspot.com/2009/01/blog-post_29.html

* در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌ی! املاعی

مثل اینکه آقای نبوی بدش نمیاد بهش فهش داده بشه. همین پریروز بود که ضمن انتقاد از ایشون، بهش به عنوان یک دمکرات و دشمن قسم‌خورده‌ی ولایت وقیح، احترام فراوان گذاشتم، اما کاش بعد از «دشمن قسم‌خورده‌ی ولایت وقیح»، تو پرانتز، یه چشمک هم گذاشته بودم. به این کارا میگن سیاست، آخه شما کی یاد می‌گیرید؟!
شاید وقتی یک سرنگونی‌طلب از یک اصلاح‌طلب تعریف کنه، اون اصلاح‌طلبه دردسرهاش با حکومت بیشتر بشه یا خودش الکی یه همچی احساسی کنه، یا فکر کنه بعضی رشته‌هاش داره پنبه میشه و شایدم سرشو مثل کبک برفی! کرده، البته از دید تعریف‌کننده و مگر نه اینست که سیاستمداران واقعی!! هر یک پنبه‌ای را رشته نموده و دوست ندارند که دیگران رشته‌هایشان را پنبه نمایند و اگر نمودند باید تدبیری بیاندیشند تازه آنهم بصورت دمکرات‌مآبانه که بحس‌مان بر سر دیکتاتورها نیست، ولی خوب نمیتوان منکر ایجاد سردرد برای دفاع از رشته‌ها شد و من کاملن احساس می‌کنم که آقای نبوی بیشتر دوست داره از زبان امثال من فهش بشنوه. البته من که کاره‌ای نیستم، ولی خوب دیگه، ما الان همه‌مون تو دنیای مجازی سیر و سلوک می‌کنیم و البته ممکنه جاهای دیگه‌ای هم بکنیم.
پس! مجبورم آرزو کنم که حالتون خیلی خوب باشه که اگه از این حرفای جدید اِبی‌نبی حالتون به هم خورد، کل اعصابتون خراب نشه و تازه یه حالی هم به او بدهید:

ابراهیم نبوی: «باید اعتراف کنم که ماهها بود به این نتیجه رسیده بودم که بسیاری از حرف های حسین درخشان درباره مسائل جهانی، واقعیات ایران و بخصوص درباره اپوزیسیون ایرانی درست است و خود نیز مستقلا به برخی از آنچه او به آن رسیده بود باور داشتم، حتی به این نتیجه بودم که بازگشت به ایران و دفاع از سرزمین و حتی دولت مهم ترین وظیفه ما در وضع فعلی است. وقتی حسین می رفت از خدا خواستم موفق شود، چرا که اگر او می توانست به ایران بازگردد، من و بسیاری دیگر از هموطنانی که دلمان برای ایران می تپد و هر روز با رویای بازگشت از خواب بیدار می شویم، نیز راهی به سوی بازگشت پیدا کرده بودیم.»


اما مگه میشه اعصاب خورد نشه؟ خاک بر سرش، خاک بر سر این اِبی‌نبی که هنوز فکر میکنه میتونه با این نظام بره ایران و ترورش هم نکنن. خاک بر سرش که بر مبنای این توهم، بر مبنای این منفعت شخصی، مجبوره! مغزشو داعم شستشو بده و بیشتر و بیشتر به قهقرا سقوط کنه و اگر دیروز این حرفا را میزد:


«8)مفهوم ايران: هروقت سوار هواپيما مي‏شوم كه به ايران برگردم، قلبم به شدت مي‏زند و اضطراب پيدا مي‏كنم و هر وقت هواپيما از مرز ايران مي‏گذرد و از محدودة سياسي ايران بيرون مي‏روم به سرعت آرامش مي‏يابم. اما دو تجربه به من نشان داد كه پس از 20 روز غربت چنان دچار دلتنگي مي‏شوم كه حتي انتظار مجازاتي سخت نيز نمي‏تواند مانع بازگشت من به كشور شود. اين را در گفت‏وگوئي در پاريس با يوسفي اشكوري دريافتم. هردو نگران بوديم، من يك روز بعد آمدم و او دو ماه بعد. براي من و براي ما كه در ايران زندگي مي‏كنيم ايران سرزميني است با همة بدي‏ها و خوبي‏ها كه رهايش نمي‏توانيم بكنيم، مثل پدري وظيفه‏نشناس و بداخلاق. اما برادر من! رفیق من! من شبي را به ياد دارم كه پدر تو را كتك زد و تهديد كرد كه سرت را مي‏گذارد كنار باغچه و گوش‏تاگوش مي‏برد. تمام شب بيدار نشستم و تا صبح دعا كردم كه ديگر به خانه برنگردي، حتي زماني كه پدر ديگر آنقدر هم بداخلاق نبود. اما حالا اگر بخواهي برگردي هم اين خانه با انتظاراتي كه در اين بيست سال براي خودت تعريف كرده‏اي، سازگار نيست. بچه‏هايت به آنجا عادت كرده‏اند و تاب اينجا را جز براي چند روز تفریح نمي‏آورند. من ظلم را در زندان اوين با تمام پوستم احساس كرده‏ام و هرگز آن را انكار نمي‏كنم، اما براي من زندان اوين بخشي از تهران است.» متن اولیه در بامداد 28 آذر 1380 در تهران، بازنویسی 22 اردیبهشت 86 ، ابراهیم نبوی، براي آن كه رفت، براي آن كه ماند

« سوم، ایرانیانی هستند که بازگشت شان به ایران را موکول به زمانی کرده اند که حکومت تغییر کند. این افراد می خواهند حکومت تغییر کند،. این افراد باور نمی کنند که ممکن است بدون حضور آنها زندگی مردم ایران تغییر کرده باشد. از نظر آنان مشکل ایران حکومت جمهوری اسلامی و دین و ملاهاست، دقیقا ملاها. آنان باور نمی کنند که مردم در ایران دارند زندگی می کنند و در دوره هایی مانند اصلاحات هم زندگی شان جالب و زیبا گذشته است... من نمی فهمم جمهوری اسلامی چگونه خوردن و نوشیدن و پوشیدن را به ملت ایران تحمیل کرده است؟ اگر فرض کنیم که ایران در همسایگی سوئیس و فرانسه نیست، بلکه در همسایگی پاکستان و امارات و عراق و عربستان و ترکیه است، به من بگوئید در کدام یک از این کشورها زنان مسلمان در پارتی هایی شبیه پارتی های ایران، لباس می پوشند و می رقصند؟ به من بگوئید در کدام یک از کشورهای منطقه مصرف الکل سنگین بالای 40 درصد مثل ایران است؟ حتی در سوئیس هم مصرف الکل 40 درصد به اندازه ایران نیست. نیروی انتظامی رسما اعلام کرد که کشفیاتش در سال گذشته 4 میلیون بطری مشروب خارجی بوده. دولت ایران چه چیز دیگری را در خوردن ایرانیان کنترل کرده؟ نکند فکر می کنید مثلا مصرف سوسیس و کالباس و خیارشور و آناناس هم در ایران ممنوع است؟ در ایران انواع ودکای ابسولوت، انواع آبجوی خارجی، انواع ویسکی، جین، تکیلا و تولیدات برادران عزیز ارمنی توزیع و مصرف می شود...
لابد از من می پرسید اگر ایران به این خوبی است، چرا آنجا نماندی؟ پاسخ این است که مجبور شدم و در شرایط سختی بودم، و اگر بپرسید که چرا به ماندن ادامه دادی می گویم اشتباه کردم، باید زودتر برمی گشتم و اگر بپرسید پس چرا حالا که می دانی برنمی گردی، می گویم که شش هفت ماهی وقت لازم دارم تا خودم را جمع و جور کنم، همین!» 29 اردیبهشت 1386، ابراهیم نبوی، تکیلاتاریا


حالا که می‌بینه حدود دو سال گذشته و هفت ماهش هنوز نگذشته، با احساس بدبختی‌ی تمام به سیم آخر میزنه و حتا حاضره از دولت احمدی‌نژاد دفاع کنه و با تبلیغ نظرات درخشان! در خدمت رژیم قرار بگیره. خاک بر سرش، خاک بر سرش. اما مرا دعوا نکنید، اگر بنا را بذارم بر تعریف از او و البته نه تعریف از گند و کثافتکاریش. نباید گذاشت که این بیچاره در گند و کثافت خودش خفه بشه. او را باید از روانی شدن نجات داد و این با فهشیدن تنها امکان‌پذیر نیست و او هم تازه بدش نمیآد که اپوزیسیون! بهش فهش بده تا با وجدان راحت‌تری به پوزیسیون! بپیونده. نه نه، او را باید نجات داد.

نبوی جان، جدی میگم، من تو را با همه‌ی خریتت دوست دارم و هنر هم در همین است وگرنه دوست داشتن آدم نسبتن سالم و درست که سخت نیست و خریت هم نسبی‌ست. پس خجالت بکش و یه مقدار شرم کن. تو انسان‌تر از این هستی. من میدانم.



Monday, January 26, 2009

آقای نبوی، رای دادن که برات حکم قرآن شده، دیگه چرا دروغ میگی؟


منتقل شده از اینجا:
http://rendeaalamsuz.blogspot.com/2009/01/blog-post_26.html

* در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌ی! املاعی

البته تا یادم نرفته! بگم که من به آقای ابراهیم نبوی به چشم یک دمکرات و دشمن قسم خورده‌ی ولایت وقیح نگاه می‌کنم و از این نظر، فردی خیلی قابل احترام، اما و اما ... پس! اول این حرفای آقای حمید فرخنده (که او هم رای دادن شده تقریبن براش ایدئولوژی، و میگیم تقریبن، چونکه به‌نظرمیاد اگه حاضره به کروبی و یا رفسنجانی رَعی بده، دیگه حاضر نیست به میرحسین موسوی رعی بده؟) روُ بخونید:


حمید فرخنده: «ميرحسين جديدا سخن گفت، اما سخن جديد نگفت. حرف های او اکویِ صدايی سی ساله، در برخورد با صخره یِ سخت واقعييات اقتصادی است. تکرار سخنان پوپوليستی احمدی نژاد با ادبياتی مؤدبانه و فروتنانه است. نخست وزير سال های جنگ همچنان آرمانگرايانه از "اقتصاد اسلامی" و "اقتصاد اخلاقی" می گويد، شيفته یِ "اقتصاد همراه با معنويت" است. خواستار "فرهنگی شدن اقتصاد" است... حسرت سال های گذشت و ايثار را می خورد، سال هايی که به زعم او " ريزش ارزش های اقتصادی به سمت ارزش های معنوی و فرهنگی نقش بزرگی در اداره امور... اقتصادی کشور داشت."
نخست وزيری که در دوران صدارتش، با قتل عام زندانيان سياسی در سال ۶۷، بزرگترين جنايت در تاريخ ايران مدرن صورت پذيرفته است. مسئول اولِ دولت در نظامی که سال ها-از آزادی خرمشهر در خرداد ۶۱ تا تا پذيرش قطنامه یِ ۵۹۸ در تابستان ۶۷- در سودای صدور انقلاب بر طبل جنگ بی حاصل و ويرانگر کوبيده است، انگار نه نگار مسئوليتی در آنچه بر اين مردم و کشور رفته است در اين ميان متوجه خود و دولتش می بيند. کسی که از "علم"، "ارزيابی های کارشناسانه"، "خرد" و "حرکت ملی" سخن می گويد، خود گويا ماشين بی اراده ای بوده است تنها برای تهيه یِ صورت اقلام مايحتاج مردم و جبهه ها، آنهم در ادامه نابخردانه یِ جنگ.»


و با حرفای کسی که رعی‌دادن شده براش ایدئولوژی و حکم قرآنی و حاضره به بدترین آدما در مقابل بدبدترین آدما، رعی بده و برای اینکه نامزدش یه مقدار وجهه‌ای هم بین مردم پیدا کنه، کمتر بدش نشون بده و دروغ‌های خنده‌دار هم بگه، مقایسه کنید:


ابراهیم نبوی: «در راستای اینکه میرحسین موسوی فعلا نامزد انتخابات است و احتمال دارد رئیس جمهور بشود، به همین دلیل برخی شباهت های ناگزیر میان او و رييس جمهور فعلي را اعلام می کنیم. ...

- اولی چون جنگ پیش آمد نتوانست خوب کشور را اداره کند، دومی ...

- زمان اولی آمریکایی ها می خواستند تنگه هرمز را ببندند، ارتش ایران نمی گذاشت، حالا...

- در زمان اولی نخست وزیر و وزرا فکر می کردند چون حکومت اسلامی است، نباید به مردم دروغ بگویند چون مردم می فهمند، اما در زمان دومی...

- اولی چون تجربه نداشت اشتباه کرد، دومی ...»


و حال که مقاسیه کردید، به این نتیجه میرسیم! که میرحسین آدمی راستگو بوده و خیلی خوب می‌تونسته کشور روُ اداره کنه که منتها دشمنان فهمیدند و ضمن جنگ‌راه‌انداختن، که به قول امام نعمتی بود، نذاشتند که خوب اداره کنه و او به خاطر نیت قلبی کار بدی نمی‌کرد و بلکه مجسمه‌ی خوبی بود و هست اون بیچاره و فقط تجربه نداشت که انشاالله امیدواریم تا حالا تجربه به دست آروده باشه و جنگ هم که دیگه نیست و تازه در زمان او، ارتش هم که میتونست در مقابل امریکایی‌ها بایسته. خوب دیگه چه مرگتونه که آماده‌ی رعی دادن به او نیستید؟!


[من بر مبنای این نوشته:
http://rendeaalamsuz.blogspot.com/2009/03/blog-post.html
شرکت در انتخابات را به نفع کروبی، تبلیغ کردم]




رنــد
عـالم‌ســوز

شـاهـین دلـنشـین
نـــــــــدا کــاویـانی
جـواد سگِ‌نگـهبان
آخـریــن پـســت‌ها
گـزارشـگر: شـــاهین، خُــود
و دیگران! را نصیحت می‌کند:ا
تـــــــــو ای
رند عالمسوز خالی‌بندِ
مــهربـــان‌پــاچــه‌گــیــــــــر
سیاست‌ندار: اصولن، خالی‌بندی
در سیاست بعضی موقع‌ها خوب است
امــا باید یه خــالی‌ای بـبندی که بگنجه
بی‌ادب: از نضر* ادبـی، بـی‌ادبـی‌ست
کــــه پـــاچه‌ی کسی را بگیریم
پـــس منـــضور چیــــــست؟

گزارشگر: شاهین، که منضور
اصـلی‌اش هــم هــمــیــن! بــود
در ادامه‌ی نصیحت‌هایش فرمود!:ا
و تو ای ماتلی و ماتلی‌مدال و
نـــــــــــــــــــــــدا
و صـــمــد و
جوادِزندانی‌وحشی‌پـاچه‌گیر
تا مـیتوانی پــــاچه بگیر! که تا
کـــه تــا، کـــه تــا، کـــه تــا
...
ادامه




درباره ی من
وقتی تو اواخر زمان شاه وارد دانشگاه شدم، به خاطر حماقتی مختصر! و فضای حاکم …1




معرفی
ماتلی و ماتلی‌مدال





مجموعه‌ای
بزرگ از آیات قرآن
در مورد اجباری نبودن دین

...
...
پيامبر وظيفه‌‏اي جز ابلاغ رسالت ندارد/ تو مامور اجبار آنها به هدايت نيستي/ بگو من فقط بيم ‏دهنده و بشارت ‏دهنده‏‌ام/ در قبول دين، اكراهى نيست (در دين هيچ اجبارى نيست)/ وظيفه ندارى آنها را مجبور سازى/ تو فقط تذكر دهنده‏‌اي/ آن كس كه گمراه شده است به شما زيانى نمى‏رساند بازگشت همه شما به سوى خداست/ هدايت آنان (به طور اجبار) بر عهده تو نيست‏، بلكه خداوند هركس را كه بخواهد هدايت مى‏كند/ اگر خدا مى‏خواست مشرك نمى‏شدند و ما تو را مسؤول آنها قرار نداده‏ ايم/ اگر پروردگار مي‏خواست تمام آنها كه در روي زمين هستند همگي (از روي اجبار) ايمان مي‏آوردند، آيا تو مي‏خواهي مردم را مجبور سازي كه ايمان بياورند؟/ هيچكس نمي‏تواند ايمان بياورد جز به فرمان خدا/ بگو هر كس هدايت يابد براي خود هدايت شده، و هر كس گمراه گردد به زيان خود گمراه شده، و من ماءمور (به اجبار) شما نيستم/ در هر حال تو فقط مامور ابلاغ هستي و حساب (آنها) بر ماست/ پروردگار تو به كسانى كه از راه او گمراه گشته‏ اند، آگاهتر است/ پروردگار تو ميان آنها در قيامت به حكم خود داوري مي‏كند/ رستاخيز بطور قطع خواهد آمد من مي‏خواهم آن را پنهان كنم تا هر كس در برابر سعي و كوشش خود جزا ببيند
...
...





وقتی خدا تو قرآن
مهلت میده به شیطان
تــــــــــا روز قیــــــــامت

تو چه‌کاره‌ای که گیر میدی به
حجاب و دین و عبادت ملت؟





امیدوارم
اگه مسلمونی
مسلمون آزاده‌ای باشی
ولی اینو بدون که
طبق این آیات
محمد
پیغمبری برای قوم عرب بود
...
...
سوره ۱۳: الرعد
تو فقط هشداردهنده‏ اى و براى هر قومى رهبرى است ﴿۷﴾ا

سوره ۱۴: إبراهيم
ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به زبان قومش تا [پیغام ما را به زبانی که میفهمند] براي آنها آشكار سازد... ﴿۴﴾ا

سوره ۱۲: يوسف
الف لام راء اين است آيات كتاب روشنگر ﴿۱﴾ا
ما آنرا قرآن عربي نازل كرديم تا شما [عرب زبانان بتوانید] درك كنيد ﴿۲﴾ا
...
...






از
اینکه
موسوی گفت
حاکمیت از خشم مردم
بــتــرسـد نـه از مـا

چه نتیجه‌ای می‌گیریم؟




ترانه‌های من
شامل متن ترانه‌ها و
ملودی‌هایی که این ترانه‌ها
روی آن‌ها نوشته شده‌اند
اگر صدایش را دارید

ایـــن تــرانــه‌ها
را بخوانید





قرار
زیـــر را تبلیــغ

و به قراری ثابت تبدیل کنیم
و دوست و فامیل را هم، هر ماه
برای این قرار خبر کنیم
پنج‌شنبه‌ی اولِ هرماه
از ساعت 5،6 بعدازضُهر*
و بــــــــدون شــــــــــــــــــعـــار
گردشی به تَرَفِ میدان انقلاب
با جمعی که کـم کـم میشه
بــــــــــی‌شــــــــــــمار

و وقتی که شدیم بی‌شــمــار
همان فرداش هم شاید شدیم بی‌قرار
و از حکومت درآوردیم دمــــار
و اصلن تویی که بدون شعار
نـــداری روزگـــــــــــار
خوب یــه روز دیـــــگه
برای دادن شعار، قرار بذار
ملتی که نتواند این کم‌خطرترین حرکت را تحت عناوین مختلف سامان دهد، همیشه شکنجه می‌شود
و جان می‌دهد

این حرکت را جزو رسم و رسوم
و مانند یک سنگر بتُونی
محکم و پایدار کنیم






















































































































































































































































































Powered by Blogger.









































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































*
چرا

تعهدی
به "خَــت" یا
املاعِ "فارسی؟!" ندارم

هـمـراه بــا تــرانـه‌ی
الـفـــــــــــــبــا






اگر
توافق کنیم

کــــه مقـــام
رئیـــس‌جمهور
ملکـــه‌‌وپادشـــاه
تشریــفاتی باشد
بـــــــــــــــه زودی به
اتـحــــــادی بـــــــــزرگ
میــــــــــــــــــــــــــرسیم


انقدر سخت است که قبول کنیم
یک مجلس آزاد، در راس امور مملکت
باشد؟!/ ندا: با این توافق بسیـاری از
نگرانی‌ها و دشمنی‌ها از بین می‌رود
و شـــاید بسیـاری از کسانی که در
فکر قدرت یا دیکتاتوری جدیدی
هستند دســت از سر مردم بردارند
اگر اعضای شورای رهبریِ اصلیِ
آینده‌ی جنبش، افرادی باشند که زیر
ایــن توافق‌نامه را امضا کرده باشند
بـــــــــــــرای امثـــــــــــــــال مـــــــن
زیــــــاد مهم نخاهد* بـــــود که در
ترکیب مثلن 21 نفره‌ی این
رهبــــــــــــــــــــــــــری
اســـــــامی‌ای چـــــــــــون



من
ماتلی‌مدال

مــــــدال
رهـبــــــــــــریِ
جنبش سبز آزادی‌خاهی*
همیـــــــشه مسالمت‌جویی
واقعـن اصلاح‌تَلَبی و منـادیِ
اسلام
رحمانی/دمکراتیک/حقوق بشری

را به‌ گـــردن آقـــایان محترم
موسوی و کروبی
و نمایندگانشان می‌اندازم

و میروم تا برویم! به سراغ تعیین
رهبری‌ اصلیِ جنبش آزادی‌خاهی

رهبری‌ای که نه اهل هوچی‌گری
و دادنِ شعارها و فرمان‌های
بـــدون پشتــــــوانه باشد

نه مســـالمت‌جویی را بعنوانِ
راهِ همیـــــــشگی یا استراتژیکی
تبــلیــــــــــــــــــــــــــــــــــغ کند
و نه راه مُزاکرات مستقیم؟! و
غیرمستقیم را، در صورتِ
قدرت گرفــــــتن جنبش
ببنــــــــــــــــــــــدد








همه‌ی
دمکرات‌ها
سکولار هستند
امـــــــــــــــــــــــا
همـه‌ی سکـولارها
دمکرات نیستند





بخشی از آرشیو زیرین
http://rendeaalamsuz.blogspot.com
وبلاگ سابق من، که متاسفانه رمزش را
از دست دادم و خوشبختانه از بین نرفت
به تدریج به آرشیو بالا
منتقل خاهد* شد
2009 +: June (16) May (5) April (7) March (4) February (8) January (12) 2008 : December (5) November (7) October (4) September (2) August (9) July (8) June (4) May (6) April (9) March (8) February (19) January (8)
2007 : December (10) November (13) October (13) September (14)



پستهای سال 2006
و فعلن فقط بخشی از آن‌ها
از سایت www.taraane.com
که دیگر وجود خارجی ندارد
به آرشیو بالا منتقل شده است