Monday, August 29, 2011

ندا: پیوستن مسیح علی‌نژاد به براندازان را به همه تبریک می‌گویم / جواد: ایشان بهتر است خودشان را بیشتر اصلاح کنند


* در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌ی! املاعی

خانم علی‌نژاد در «برانداختن دیکتاتور گام اول است» مینویسند: «... این دست از انسان های عصرِ مدرن [مبارک، بن علی، قذافی، بشار اسد، سید علی خامنه ای، احمدی نژاد و صادق لاریجانی و ...]، پنبه در گوش اند و صدای مردم شان را نمی شنوند و مدام و مکرر صاحب هر صدای مخالفی را با دار و درفش پاسخ می دهند ... کسانی که برای گام نخست مردمِ پیروز لیبی نگران هستند و تلنگرِ به حق می زنند که دموکراسی با سقوط شاه و رهبرها و رییس جمهورها به بار نمی نشیند نیز باید در نظر داشته باشند که براندازیِ دیکتاتورها گامِ اولِ رسیدن به جاده ی پر فراز و نشیبِ دموکراسی است. دغدغه ها و دل نگرانی به حق است اما به حق تر کسانی هستند که صورت نازیبای رهبران مستبد خود را بر نمی تابند و برای زیبا زیستن ابتدا دیکتاتورهای «زشت رو»»و رهبران « زشت خو» را به زیر می کشند. برای زیبا ساختنِ یک شهر قدمِ اول همان است که مردم لیبی و مصر و تونس برداشته اند؛ پایین کشیدنِ بیلبوردهای نازیبا از دروازه ی شهر.» 1 شهریور 90

ندا: البته شاید ایشان همیشه برانداز بوده باشند ولی فرض را بر این قرار میدهم که ایشان اصلاح تَلَبی* بوده اند که دیگر به اصلاح نضام امیدی نداشته و به همین خاتِر، اینگونه فرمان سرنگونیِ حکومت را صادر کرده اند، که دمشان از این نضر گرم.

شاهین: اما در اینکه «برانداختن دیکتاتور»، «گام اول» باشد، میتوان شک نمود. چه تضمینی وجود دارد که تا زمانی که مردم ایران همت و جرات نکرده و محکم نزده اند تو دهن این حکومت، اپوزیسیون خارج نشین/تبعیدی و دمکرات، نتواند «شورا/ستاد رهبری انقلاب دمکراتیک» را بوجود بیاورد؟! ( اَبدَب: چه سُعال عجیب و غریبی!) چه کسی میتواند پیشبینی/ادعا کند که جنبش دمکراتیک بدون یک رهبریِ درست، بتواند این گام اول را بردارد؟ اینکه بگوییم: «مردم ایران، دست نگه دارید و جکومت را سرنگون نکنید، چون ما هنوز رهبریِ درست نداریم و دولت جایگزین معرفی نکرده ایم» همان قدر غلَت است که بگوییم: «روشنفکران سیاسی و دمکرات ایران، دست نگه دارید و به فکر تشکیل ستاد رهبری و تعیین دولت جایگزین نباشید، چون اول باید حکومت را سرنگون کرد» یا «همه رهبر هستند».

مسیح علی نژاد: « ... وقتی مردمی نشان می دهند که سقوط دیکتاتور ناشندنی نیست، بی شک بیشمارانِ دیگرِ جهان می توانند درس ها و نکته های مردمِ توانمندِ منطقه را مشق کنند.
حرکت های کوچک همیشه آغازگرِ حرکت های بزرگتر خواهد بود... در ایران جوانانی که امید از دست داده اند می توانند با نگاه به کشورهایی که دیکتاتورهایش با همت و حمایت مردم از مردم، سقوط کرده اند امیدِ دوباره بازیابند جوانانانی که در تمام منطقه بی رهبر پیروز شده اند همین را می گویند که رهبرِ خیزش های نو در جهان خودِ مردم هستند. رهبران نمادینِ همین خیزش ها هم خوب یاد گرفته اند که به مردم قدرت دهند و خود را همراه بنامند... »

شاهین: این اولین بار نیست که ایشان چنین گرایشی از خود نشان میدهند. ایشان یک سال و خورده ای پیش هم نوشته بودند: «به عنوان یک روزنامه نگار که روزهایش به نگارش گفته های آدم های معمولی یک جنبش تا سران آن جنبش گذشت، ندیده ام در این یک ساله هیچ یک از اعضای ریز و درشت جنبش در داخل ایران حتی یک بار هم برای یکدیگر تعیین و تکلیف کنند، حتی سران هم برای شعارهای مردم در خیابان تعیین و تکلیف نکرده اند... »


جواد: من نمیفهمم که چرا خانم علی نژاد، انقدر اصرار دارند که جنبش آزادیخاهی، بی رهبری باشد یا بماند و رهبران نمادینی که ایشان بدون نام بردن (احتمالن باید در این مورد تجدید نضر کنند)، به آنها اشاره میکند، چرا باید دنباله رو یا تنها همراه مردم باشند تا رهبری کننده؟ چون نمادین هستند؟! وقتی ایشان رهنمودهای گروه/ستاد/شورای رهبری (صرف نضر از اینکه که باشند) را  مساوی با «تعیین تکلیف» قرار میدهند، در واقع  برای نهاد «رهبری»  منفی بافی میکنند. تو این دوره و زمونه! کی دوست داره براش "تعیین تکلیف" کنند؟! بخشنامه صادر کنیم که از این پس دیگر هیچ شرکت و سازمان و تشکیلاتی احتیاج به رئیس و مدیر و برنامه و تقسیم کار و غیره نداره چون اون موقع تعیین تکلیف میشه؟!


شاهین: البته هر پدیده ای به مانند اثر انگشت، از یک یا چند نضر، استثنائی است و هیچ دو جنبش اجتماعی ای را نمیتوان یافت که عِینن یکی باشند، اما  چرا یکی از دلایل مهم فروکش کردن جنبش در این دو سال را این نگزاریم که جنبش رهبریِ درستی نداشته است و هر کس ساز خود را زده؟

در رابتِه با صحبتهای ایشان آنجا که می‌گویند:« در قاموسِ مردمِ ترس خورده از انقلاب چنین است که دیکتاتورها می روند و اگر ملت ها تغییر نکنند ، دیکتاتوری دیگر بر مسند می نشیند. با تمام این توصیف ها باید خوشبین بود به ملتی که سرانجام اعتراض شان قذافی ها و مبارک ها و بن علی ها را به زیر کشاند. مهم این است که آنها گام مهم را برداشته اند. باقی به عهده نخبگان و روشنفکران است که انقلابِ مردم را ندزدند، که انقلابِ مردم را منحرف نکنند، که انقلابِ مردم را حیات خلوتِ هوس و شهوتِ قدرت طلبان نکنند، که انقلاب ِ مردم را تبدیل به جاده ی یک طرفه ای نکنند که طعمِ دموکراسی خواهانه ی این خیزش ها به طعمِ منفعت طلبانه ی دیکتاتورهای نو ظهور دیگری تغییر یابد.»

میشود این اعتراض! یا سُعال را کرد که چرا ایشان نمی‌گویند: «باقی به عهده نخبگان و روشنفکران است که نگزارند انقلابِ مردم را بدزدند، که نگزارند انقلابِ مردم را منحرف نکنند...» ؟ با فرض اینکه ایشان کلی سخن میگویند، باید پرسید آیا این به گونه ای سلب مسعولیت نیست؟ ما ایرانیان چون هنوز نتوانسته ایم حکومت را سرنگون کنیم، پس! هنوز نمیتوانیم تا حدودی تشخیص دهیم چه کسانی در پی منحرف کردن انقلاب دمکراتیکمان هستند؟! و اگر میتوانیم تشخیص دهیم، دست نگه داریم و با آنها مبارزه نکنیم تا «همه با هم» به مانند 33 سال پیش، شرایتِ قدرتگیریِ یک دیکتاتور دیگر را فراهم کنیم؟! البته روشنفکران ایران از نضر آگاهی و دمکراسیخاهی، فرسنگها از تفکرات غالب بر آن دوران فاصله گرفته اند، اما برای رفع این نگرانیها هم که شده، آزادیخاهان بد نیست! در کنار گام های دیگری که برمیدارند، عده ای روشنفکر دمکرات را هر چه زودتر رهبر این جنبش کنند.

جواد: مسیح جان! حالا که دست از اصلاحات برداشتی، خودتو  اصلاح تر کن!


Monday, August 22, 2011

درسی که از انقلابات تونس و مصر و لیبی گرفته‌ایم این است: باید عملن بزنی تو گوش دیکتاتور! ا


* در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌ی! املاعی

حالا یارو یا حساب کار خودشو می‌کنه و خودش میره و یا چند هزار نفر را خونین و مالین می‌کنه و خودش هم نابود میشه.
مردم ایران هم روزی به این قدرت گوش‌نواز! دست پیدا خاهند* کرد و روشنفکران نسبتن درستش، برای تدارک چنین قدرتی با آن‌هایی که مسالمت را بعنوان راه مبارزه‌ی همیشگی در برابر جمهوری اسلامی تبلیغ می کنند، همان‌تُور که تا کنون شدیدن مبارزه کرده‌اند! اما در این دوران، بیشتر مبارزه خاهند نمود که امیدواریم!
و صد البته که این به این معنی نیست که حتا دست از تدارک و تبلیغ راه‌پیمایی در سکوت برداریم. هر چی به جای خود.




Saturday, August 20, 2011

دَه شباهت بنیادین نظام ولایت فقیه و حکومت سلطنتی در ایران


10 شباهت بنیادین نظام ولایت فقیه و حکومت سلطنتی در ایران
نوشته ای از «بیژن پوينده» / کپی از اینجا

امروز بخش قابل توجهی از مردم کشورمان و ایرانیان آگاه می‌دانند که «جمهوری اسلامی» از نظر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی به ورشکستگی کامل رسیده است. این نظام ناتوان در بوجود آوردن حداقل شرایط برای شرکت شهروندان و نیروهای متنوع سیاسی در ساختمان کشوری آباد و آزاد بوده و هست. تداوم و حفظ این نظام با جنگ و بحران سازی و سرکوب گسترده ابتدایی‌ترین حقوق انسانی مردم کشورمان میسر گشته. آنچه مردم کشورمان در 32 سال گذشته از این نظام دیده اند گسترش فقر، خرافات، تظاهر، دروغ گویی، ریا بوده است.

در این شرایط میلیونها ایرانی محبور به مهاجرت شده اند. فرار مغزها در ابعاد وسیع ادامه دارد و درصد قابل توجهی از جوانان یا بیکارند و یا در اقتصاد بیمار ِ دلال‌سالار ِ نظام اسلامی به فعالیت‌های غیر مولد مشغولند. با ورشکستگی نظام ولایت فقیه، طرفداران استبداد سلطنتی که خود نقشی اساسی در تداوم فرهنگ استبدادی و درنتیجه به‌قدرت رسیدن استبداد مذهبی داشته‌اند، بسان ارواحی زنده شده، سعی در دفاع و توجیه حکومت پادشاهی دارند. در این میان عده ای حقوق‌بگیر و با استفاده از تحریفات سعی در پاک کردن حافظه تاریخی دارند.

برای جلوگیری از تکرار اشتباهات تاریخی، می‌باید با تاریخ و عملکرد نظام‌های سیاسی آشنا بود. هدف این نوشته نشان دادن شباهت‌های بنیادینِ دو نظام سیاسی استبدادی ولایت فقیه و نظام سلطنت پهلوی علیرغم برخی تفاوت‌های این دو نظام است.

شکل گیری فرهنگ در هر جامعه‌ای متاثر از روابط اقتصادی و زمینه‌های تاریخی در آن جامعه است. در کشور ما روابط اقتصادی بر اساس زندگی قبیله‌ای در برخی نقاط و تولید روستایی و روابط ارباب رعیتی و خان خانی در دیگر نقاط برای قرن‌ها وجود داشته است. در نتیجه فرهنگ غالب تحت تاثیر روابط قبیله ای و ارباب رعیتی شکل گرفته. توجه به این نکته ضروری است که شکل گیری فرهنگ و شیوه تفکر در ضمیر ناخودآگاه ما بوسیله تعلیم و تربیت خانوادگی و سپس آموزش و معیارهای دینی و اجتماعی وسنتی درونی شده و ریشه دوانده.

ازنظر سیاسی دوپایه اصلی قدرت سیاسی در جامعه ما سلطنت و روحانیت بوده اند. بطور تاریخی این دو ارگان نقش مهمي در باز تولید فرهنگ استبدادی داشته اند. در نتیجه نظام سلطنتی و نظام ولایت فقیه دارای خصوصیات مشترکی هستند.

این خصوصیات مشترک عبارتند از:

1. نفی آزادی‌های سیاسی:
یک خصوصیت فرهنگ استبدادی وجود تک صدایی و نفی چندصدایی و سرکوب نیروهای سیاسی مستقل و جدا از قدرت حاکم است. وجود آزادی‌های سیاسی از جمله آزادی احزاب، آزادی مطبوعات، آزادی بیان، آزادی اجتماعات، آزادی سازمان‌های مدنی و آزادی حق انتخاب از ابزارهای اصلی برای ساختن روابط دمکراتیک در جامعه و کنترل و پاسخگو نمودن قدرت هستند. هر جامعه پیچیده‌ای برای حل بهینه مشکلات، چالش‌ها و مسائل جدید که بطور داتم بوجود می‌آیند احتیاج به چرخش آزاد اطلاعات، وجود مطبوعات مستقل، سازمانهای مدنی و صاحب‌نظران و اندیشمندانی دارد که بتوانند در فضایی باز و قانون‌مند به بررسی و نقد و گفتگو برای حل مسائل و مشکلات بپردازند. سلطنت پهلوی و حکومت اسلامی با نفی آزادی‌های سیاسی مانع رشد سیاسی، گسترش سازمان‌های مدنی و در نتیجه باروری و خلاقیت اجتماعی و سیاسی گردیده‌اند. تک صدایی در نظام ولایت فقیه با شعار حزب فقط حزب الله و در دوران محمد رضا شاه با شعار «حزب فقط حزب رستاخیر» به جامعه تحمیل گردید. در چنین فضاهایی قدرت مطلقه پادشاه یا ولی‌فقیه حق تعیین سرنوشت ملت را نفی می‌کند.

2. وجود زندانیان سیاسی سرکوب و شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی:
نفی حقوق مدنی و سرکوب احزاب و نظرات سیاسی منجر به تنش و انواع مبارزات علیه قدرت حاکم می‌گردد. در این شرایط راه حل نظام استبدادی ساختن زندانهای سیاسی، سرکوب و شکنجه و در برخی موارد اعدام مخالفان سیاسی است. برخی طرفداران استبداد سلطنتی با مقایسه هزاران اعدام در نظام «جمهوری اسلامی» در جهت توجیه نظام استبدادی مورد علاقه خود برمی‌آیند. حال آنکه کیفیتی که مورد سوال است نه فقط تعداد زندانیان و اعدام‌های سیاسی بلکه ماهیت نظام‌هایی است که در آنان مقوله زندانی سیاسی و اعدام زندانی سیاسی وجود دارد . سوال اینجاست که چرا باید انسانها را بخاطر عقایدشان به بند کشید؟ در کدام جامعه دمکراتیک و آزادی، مقوله زندانی سیاسی و شکنجه و اعدام زندانی سیاسی وجود دارد؟

3. قانون گریزی:
در نظام های استبدادی، حکومت های مطلقه فردی و خودکامه، قانون و مفهوم قانون کم‌رنگ و بی‌رنگ می‌شود. چرا که حرف آخر را شاه یا ولی‌فقیه و یا نظامیان کودتاچی می‌زنند این موضوع چندین مشکل بوجود می‌آورد:
منطق و توجه به خواسته‌های عمومی جامعه جای خود را به خواسته‌های افراد در راس قدرت می‌دهد . زورگویی و خودکامگی بعنوان معیارهای غالب تقویت می‌شوند. فرهنگ استبدادی در ابعاد گسترده از طریق رسانه‌های عمومی و شیوه‌های تعلیم و تربیتی تقویت و بازتولید می‌شود. مسلما تعرض به حقوق انسانی و قانونی از طرف حکومت و قدرت حاکم بطور روزمره ، الگوی مثبتی برای اقشار ناآگاه در رعایت و احترام به حقوق دیگر شهروندان نخواهد ساخت. در نتیجه بی‌قانونی و عدم احترام به حقوق فردی و اجتماعی تبدیل به هنجارهای غالب می‌گردنند. یک دلیل نقض ساده‌ترین قوانین رانندگی بصورت گسترده در این نظام‌ها شاید واکنشی‌ست روانی به سرکوب‌های سیاسی و فرهنگی نظامی که برای انسانها ارزشی قاتل نیست.

4. فساد گسترده اقتصادی اداری و رانت خواری:
قانون گریزی و عدم دسترسی به اطلاعات سبب رشد فساد اقتصادی، عدم موفقیت پروژه‌های ملی، گسترش رانت‌خواری و اقتصاد دلالی می‌گردد. این عوامل در دراز مدت به بی ثباتی نظام‌های استبدادی دامن زده واین نظام‌ها را در برابر بحران‌های اقتصادی آسیب پذیرتر می‌کند.

خودکامگی در راس قدرت و عدم رعایت قانون حتی برای عوامل نظام استبدادی باعث ریزش نیروهای خودی و تشدید تضاد درون دستگاه‌های استبدادی می‌شود. عملکرد دو نظام ولایت فقیه و شاهشاهی نمونه بارزی برای این ادعاست. در این نظام‌ها دائما شاهد تقسیم مکرر نیروها و بسته شدن فزاینده دایره قدرت هستیم. در غیاب روابط دمکراتیک و احترام به قانون، فرماندهان نظامی بطور مرتب دچار انواع تصادفات و «سانحه‌های هوایی» می‌شوند و سیاست مداران قدیمی مورد غضب قرار گرفته مجبور به فرار شده و یا تبدیل به «سران فتنه» می‌شوند.

دکتر محمد مصدق رهبر جبهه ملی و مبارز راه آزادی و ملی شدن نفت بخاطر منافع بیگانگان با کودتا برکنار می‌شود. شاه بجای سلطنت حکومت می‌کند. با یک فرمان شاه یک شبه نظام چند حزبی( هر چند فرمایشی) تبدیل به نظام یک حزبی ( حزب رستاخیز) می‌گردد! در نظام اسلامی “نخست وزیر محبوب امام” و ریس مجلس آن جز سران فتنه می‌گردند. چرا که در این نظام‌ها قواعد بازی و قوانین حتی در چهارچوب قراردادی خودی‌ها نیزدائما به فرمان رهبر معظم و شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتش‌داران نقض می‌شوند.

قدرت نامحدود و غیر پاسخگو بطور اجتناب ناپذیری فاسد می‌گردد.در نتیجه عقد قراردادهای خیانت بار و غارت منابع طبیعی تبدیل به امری عادی می‌گردد. غلبه روابط فردی بر قوانین و ضوابط منطقی، ضعف مدیریت کلان در نظام‌های استبدادی را دو چندان می‌کند . ضعف مدیریت بنوبه خود در جهت هدر دادن فرصت‌ها و منابع انسانی و طبیعی تضعیف این نظام‌ها در دراز مدت عمل می‌کند.

5. هدر دادن فرصت‌ها و منابع انسانی و طبیعی بخاطر حفظ منافع و قدرت عده ای معدود.
از آغاز تثبیت «نظام مقدس اسلامی» بطور متوسط هر سال بیشتر از 100 هزار نفر با تحصیلات دانشگاهی به خاطر شرایط نامناسب و سلطه استبداد مذهبی ایران را ترک می‌کنند. 4.5 میلیون ایرانی در خارج از ایران زندگی می‌کنند. بسیاری دارای تخصص‌هایی باارزش هستند و در صورت وجود کشوری آزاد و دمکراتیک می‌توانستند در جهت رشد و آبادانی و حل مشکلات جامعه تلاش نمایند. بهایی که مردم کشورمان برای فرار مغزها در سال پرداخت می‌کنند، از در آمد سالیانه نفت بیشتر است. نظام‌های استبدادی از فرار مغزهای آگاه و دردسر ساز استقبال می‌کنند. شاه خطاب به روشنفکران، آزادی خواهان و مخالفین خود می‌گفت هر که می‌خواهد پاسپورتش را بگیرد و برود! چرا که دیکتاتورها کشور را ملک شخصی خود میدانند.

عدم وجود مطبوعات و گفتمان آزاد در رابطه با اولویت‌ها ی اجتماعی باعث ادامه سیاست‌های فاجعه بار و غلط می‌گردد. غرامتی که مردم ایران برای جنگ 8 ساله ( نعمتی که ارزانی خمینی و«نظام مقدسش» شد) شامل صدها هزار کشته، صد ها میلیارد دلار خسارت و عقب ماندگی کشور برای سالها بود. در دوران حکومت سلطنتی در حالی که درصد بی‌سوادی بالای 50 درصد بود و کمتر از 8 هزار کیلومتر راه آهن داشتيم، سالیانه میلیارها دلارصرف خرید تجهیزات نظامی می‌شد. قرار بود ایران تبدیل به ششمین قدرت نظامی دنیا شود!

6. گسترش فقر بیکاری و نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی:
فساد و بی قانونی، روابط ناسالم قدرت و باند بازی باعث نابسامانی اقتصادی می‌گردد. قربانیان استبداد در این مرحله شامل اکثریت ملت خصوصا اقشار زحمت‌کش و حقوق بگیر می‌گردد. در کشورمان علیرغم درآمدهای میلیاردی نفتی ثروت در دست اقشار معدودی متمرکز می‌گردد. در زمان شاه دربار و وابستگان شاه درآمدهای بی‌حساب داشتند و در نظام ولایت فقیه فرماندهان سپاه و بخشی از روحانیون اقتصاد کشورمان را کنترل می‌کنند. در واپسین سالهای نظام سلطنتی و در«آستانه رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ» اطراف اکثر شهرهای بزرگ با پدیده زاغه نشینی و شکل گیری حلبی‌آبادها و زورآبادها و مفت‌آبادها روبرو بودیم. امروز نیز با درآمد سالیانه 70 میلیارد دلاری نفتی بیش از 40 درصد از هموطنان ما زیر خط فقر زندگی می‌کنند! درصد قابل توجهی از جوانان بیکارند. در هر دونظام با پدیده فروش اعضا بدن از جمله کلیه روبرو بوده و هستیم. با استبداد عدالت اجتماعی نیز نفی می‌گردد و شعارهای پوچ جای خود را به واقعیت غمگین کودکان خیابانی و کودکانی می‌دهد که در کوره پزخانه‌ها کار می‌کنند . کارگرانی که در فقر زندگی می‌کنند و کوچکترین اعتراضاتشان با سرکوب شدید کسانی روبرو می‌شود که دم از دفاع از محرومین می‌زنند.

7. سانسور نفی آزادی بیان و روشنفکر ستیزی و سنت‌گرایی:
یکی از مهمترین پیش شرطهای سلامت و رشد فرهنگی جوامع درجه آزادی بیان و عقیده و عدم وجود سانسور است. بزرگترین سرمایه هر جامعه ای شهروندان آگاه ومستولیت پذیری است که به حقوق خود و دیگران آگاهند. پیش شرط داشتن جامعه‌ای باز و پویا گردش آزاد اطلاعات، آگاهی شهروندان از مسایل و مشکلاتی است که در هر جامعه‌ای وجود دارند. انسانهای آگاه با نقد و بررسی موضوعات اجتماعی و فرهنگی می‌توانند در رفع مشکلات و رشد اجتماعی بکوشند.

نظام‌های استبدادی از گردش آزاد اطلاعات و شهروندان آگاه و متشکل وحشت دارند. در نتیجه در جهت کنترل اخبار و اطلاعات و محدود کردن آگاهی شهروندان تلاش می‌کنند. بزرگترین اقشار مخالف استبداد روشنفکران و دانشجویان هستند. در این زمینه نیز نظام پهلوی و نظام ولایت فقیه عملکرد مشابهی داشته‌اند. جنبش های دانشجویی در برابر استبداد سلطنتی و استبداد مذهبی تلاشهای گسترده ای را سازمان داده اند و هر دو نظام سابقه‌ای ننگین در جهت سرکوب این جنبش‌ها داشته و دارند. 16 آذر و 18 تیر تنها دو روز از نمادهایی ماندگار از فعالیت‌های آزادی خواهانه و عدالت طلبانه دانشجویان در برابر استبداد پهلوی و استبداد مذهبی هستند. شعبان بی مخ ها و ده نمکی‌ها و چماقداران «هدیه‌های» نظام‌های استبدادی به روشنفکران و دانشجویان هستند.

علیرغم ادعاهای طرفداران نظام سلطنتی، استبداد سلطنتی همانند نظام اسلامی نه تنها مروج مدرنیسم نبود، بلکه مدافع معیارهای سنتی و از نظر ایدتولوژیک جزم‌گر بوده است. چرا که مدرنیزم در رابطه با تفکر انتقادی و نقد قدرت، از جمله قدرت مطلقه کلیسا و پادشاهان و در ارتباط و در ادامه دوران روشنگری شکل گرفت. مدرنیزم را در مرحله اول باید در شیوه تفکر و روابط اجتماعی و ساختارهای سیاسی مدرن از جمله سازمان‌های متنوع مدنی، آزادی عقیده و آزادی نقد، نفی شخصیت پرستی و رشد فرهنگ چند صدایی در جامعه جستجو کرد. و نه صرفا در تقلید و مصرف گرایی اجناس غربی. نظامی که قدرت مطلقه پادشاهش را موهبتی الهی می‌داند که از طرف خدا به مردم تفویض شده! نظامی که مبلغ تک صدایی و نفی تفکر انتقادی است و در سانسور عقاید و کتاب دستگاهی عریض و طویل راه می‌اندازد چگونه میتواند نظامی مدرن باشد؟ آیا اینکه در آستانه‌های رسیدن به «دروازه‌های تمدن بزرگ» و بعد از 50 سال سلطنت پهلوی اقشار قابل توجهی از مردم عکس آقا را در ماه دیدند دلیلی بر سطحی بودن درک از مدرنیزم و پوچی ادعای مدرنیته در نظام سلطنتی نیست؟ چگونه بعد از 50 سال سلطنت و مدرنیزم پبش از 50 درصد از جمعیت کشور بی سواد باقی می‌مانند؟

8. سیاست خارجی بر ضد منافع ملی:
نظام های استبدادی پایه مردمی ندارند. در نتیجه اگر دست نشانده بیگانگان هم نباشند در روندی برای حفظ خود در برابر ملت حاضر به فروختن و حراج کردن ثروت های ملی و دخالت های بی‌مورد و گاه بحران‌سازی در جهت انحراف افکار عمومی می‌شوند. نظام جهل و جنایت ولایت فقیه در این مورد سابقه اسفناکی دارد. از کاستن سهم ایران در دریای خرز تا برباد دادن قراردادهای نفت و گازی و یا ناتوانی در توسعه یکی از بزرگترین ثروت های ملی ( توسعه میدان گازی پارس جنوبی) تا حمایت از گروه‌های بنیادگرا و ضد دمکراتیک. سابقه نظام پهلوی نیزشامل بر باد دادن ثروت های نفتی و بزرگترین خریدهای تسلیحاتی نا متعارف در جهت منافع شرکت های اسلحه سازی بوده است ( همان کاری که عربستان در حال حاضر انجام میدهد). همچنین فرستادن نیرو به ظفار و… نقش ژاندارمی منطقه برای برای منافع بیگانگان از دیگر دستاوردهای «سیاست مستقل ملی» در زمان محمد رضا پهلوی است. واگذاری بحرین تحت عنوان «رفراندم» از دیگر عملکردهای سوال برانگیز دوران پهلوی است.

9. توسعه نا همگون مناطق و ستم مضاعف مذهبی ملیتی:
نظامهای استبدادی تمرکزگرا هستند. این نظام‌ها با دستاویزهای قوم‌گرایی (شونیسم) و یا ایدلولوژی مذهبی مروج انواع تبعیضات و نابرابری و بی‌عدالتی در حق اقلیت‌ها اقوام و ملیت‌های ایرانی بوده و هستند. در این نظام‌ها اقوام مختلف از حق تحصیل به زبان مادری خود در کنار یاد گیری زبان پارسی محروم هستند. از این زاویه نیز دو نظام استبدادی پهلوی و اسلامی عملکردی مشابه دارند. کافیست به فقر و عقب ماندگی اقتصادی هموطنان‌مان در کردستان، سیستان و بلوچستان و خوزستان و. .. توجه. کنیم تا به عمق تبعیضات و بی‌عدالتی این نظام‌ها پی ببریم. این نظامها با مردم خود بیگانه هستند. معیارهای دمکراتیک در سیاست های آنان جایی ندارد. در نتیجه به جای واگذاری تصميم گيری‌ها ی محلی و استانی به نهادهای انتخابی همان محل در صدد کنترل و سرکوب خواسته و برخی حقوق ابتدایی این هموطنان‌مان هستند. این نظامها مانع از رشد موزون مناطق مختلف کشورمان شده و زمينه را برای تقویت تنش های قومی افزایش می‌دهند. تفکر استبدادی قادر به درک این واقعیت نیست که تنوع فرهنگی، قومی و زبانی باعث افتخار و همبستگی ملی همه ايرانيان خواهد بود. در مورد نظام جهل و جنایت دامنه تبعیضات مذهبی بخاطر خصوصیات ذهتی عقب مانده سران نظام ابعادی وحشتناک بخود گرفته و هموطنان مسیحی و سنی و زرتشتی و خصوصا و هموطنان بهایی از ستمی مضاعف در این مورد رنج می‌برند.


10. استبداد و ترس، سرکوب جنبش های مدنی و بی ثباتی نظامهای استبدادی :
هر دو نظام اسلامی و سلطنتی با رشد اعتراضات مدنی دست به کشتار و قتل معترضان و شهروندان زدند. صد ها و شاید هزاران نفر در اعتراضات عمومی سالهای 56 و 57 بوسیله مزدوران حکومت نظامی به رگبار بسته شدند. آمار حداقلی از کشتار معترضین در این دو سال بیشتر از 3000 نفر بر اساس تخمین‌های محافظه‌کارانه منابع غربی است. نظام ولایت فقیه نیز در موارد متعدد از ابتدای بقدرت رسیدن اقدام به کشتار هموطنان ما در بسیاری از نقاط کشورمان کرده. در این نظام‌ها تعداد دقیق قربانیان وحشی گری‌های نظامیان به‌سختی مشخص می‌شود. برای مثال هنوز آمار دقیقی از تعداد جان‌باخته‌گان در اعتراضات سال 88 در دست نیست! هیچ نظام دمکراتیک و متمدنی شهروندان بی‌سلاح را بخاطر اعتراضات خیابانی بصورت گروهی به قتل نمی‌رساند.

اگرچه ساختن زندان برای مخالفان سیاسی و آزادی خواهان، استفاده از انواع شکنجه، اعدام و سرکوب فیزیکی اعتراضات مدنی از ابزارهای مهم نظامهای استبدادی برای بقا هستند؛ اما یکی از مهمترین ابزارهای سرکوب در نظام‌های استبدادی استفاده از سلاح ترس است. ترس مفهومی بنیادین و کلیدی در حفظ ساختار قدرت‌های سرکوبگر دارد. این مفهوم فقط به سرکوب فیزیکی محدود نمی‌شود.

کسانی که در زمان شاه زندگی کرده‌اند بیاد دارند که برخی، حتی در مهمانی‌های خصوصی، هنگام صحبت درباره او از ترس صدای خود را پایین می‌آوردند. معمولا نظام‌های استبدادی سعی در بزرگ نمایی قدرت سرکوب خود نیز دارند. برای مثال ادعا می‌شود که نیروی بسیج 20 میلیونی است، پاسدار احمدی مقدم ادعا میکرد که نظام «جمهوری اسلامی» قادر به کنترل و بررسی ایمیل میلیونها کاربر اینترنتی است! در زمان شاه ادعا می‌شد که میلیون‌ها نفر برای ساواک کار می‌کنند! این شایعات، گاه از جانب دستگاه‌های امنیتی پلیسی و گاه از طرف افراد ناآگاه تقویت و پخش می‌گردنند و به نوبه خود به تقویت احساس ترس از نظام یاری می‌رسانند.

اما استفاده از سلاح ترس نیز ابزار قابل اطمینانی در دراز مدت نیست. در این مورد نیز نظام‌های استبدادی در نهایت دچار مشکل می‌شوند. چرا که با تداوم سرکوب و نفی حقوق مدنی و بی عدالتی‌های اجتماعی و اقتصادی زمینه اعتراضات همیشه وجود داشته و جنبش‌های اجتماعی شکل می‌گیرند. یکی از خصوصیات پایه‌ای رشد جنبش‌های مدنی ریختن ترس و رشد اعتماد به نفس اقشار گسترده در تلاش‌هایشان برای حق تعیین سرنوشت و مبارزه با نظا م سلطه‌گر است.

نظام‌های استبدادی بخاطر نوع رابطه‌ای که با اکثریت جامعه بوجود می‌آورند. از اساس بی‌ثبات هستند. رابطه‌ای که بر اساس زورگویی و تمامیت‌خواهی عده‌ای معدود و نقض گسترده حقوق انسانی اقشار گسترده شکل می‌گیرد. ناتوانی ماهوی این‌گونه نظام‌ها برای حل مشکلات اجتماعی و پاسخگویی به نیازهای اقشار مختلف در عمل زمینه ساز شرایطی ناپایدار می‌گردد. بی دلیل نیست که عمر این گونه حکومت‌ها بسیار کوتاه است.

بر این اساس دیگر شباهت بنیادین نظام ولایت مظلقه فقیه با نظام سلطنتی اجتناب‌ناپذیر بودن سرنگونی این نظام خواهد بود. آینده این گمان را ثابت خواهد کرد. باشد که ایرانیان دمکرات و آزادی خواه بتوانند با داشتن برنامه‌ای شفاف، سازماندهی موثر و اتحادی قدرتمند گامی جدی در جهت تحول دمکراتیک در کشورمان بردارند.


Thursday, August 18, 2011

شاید آخرین شاهکار آقای ابراهیم نبوی: « جنبش سبز برای این به خیابان نمی‌رود که نیروهای حکومتی متحد نشوند » !ا


* در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌ی! املاعی

شاهکار قبلی**

از این آخرین شاهکار ایشان به دلیل اهمیت عملیِ آن برای جنبش، نباید گُزَشت* و در این نوشته هم بیشتر به این ادعای ایشان میپردازم، اما قبل از آن باید بگویم که کیلویی و عجولانه در مورد سیاست نوشتن، آبرو و احترام آدم‌ها روُ مخصوصن اگر اسمشون ابراهیم باشه! هر روز کمتر می‌کنه.

یادتون میاد که ایشان زمانی برای باطبی نوشته بود که «زندان، آدمها را حقیر میکند»؟ (به انتهای آرشیو در مورد نبوی مراجعه کنید).

یادتون میاد که در مورد مجلس 86 و لاریجانی نوشته بود: «روی کار آمدن لاریجانی از نظر من یک پیروزی بزرگ برای عقلانیت در کشور است... هر کسی که جامعه را بسوی بی نظمی و عدم تعادل ببرد، خطرناک است،...»
و مجلس لایحه‌ی یک فوریتیِ روح الله حسينيان برای 7 عنوان جرم منتهی به اعدام را که وبلاگ‌نویسی، یکی از آن‌ها بود، با دفاع جانانه لاریجانی، بدون اینکه بعضی ار کسانی که قبلن مخالفت کرده بودند، جرات ابراز نضر* کنند، تصویب کرد؟ (آرشیو).

یادتون میاد در مورد حسین درخشان نوشته بود «باید اعتراف کنم که ماهها بود به این نتیجه رسیده بودم که بسیاری از حرف های حسین درخشان درباره مسائل جهانی، واقعیات ایران و بخصوص درباره اپوزیسیون ایرانی درست است و خود نیز مستقلا به برخی از آنچه او به آن رسیده بود باور داشتم، حتی به این نتیجه بودم که بازگشت به ایران و دفاع از سرزمین و حتی دولت مهم ترین وظیفه ما در وضع فعلی است.... »
جالبه، دفاع از دولت احمدی‌نژاد، مهمترین وضیفه؟!

برخوردهای تاکنونیِ من با آقای نبوی حالت کج‌دار و مریض بوده است. در بدترین حالتی که به او حمله کرده‌ام، در انتها نوشته‌ام: «... حالا که می‌بینه حدود دو سال گذشته و هفت ماهش هنوز نگذشته[دو سال پیشش گفته بود 6، 7 ماه وقت لازم دارم تا خودمو برای ایران رفتن، جمع و جور کنم]، با احساس بدبختی‌ی تمام به سیم آخر میزنه و حتا حاضره از دولت احمدی‌نژاد دفاع کنه و با تبلیغ نظرات درخشان! در خدمت رژیم قرار بگیره. خاک بر سرش، خاک بر سرش. اما مرا دعوا نکنید، اگر بنا را بذارم بر تعریف از او و البته نه تعریف از گند و کثافتکاریش. نباید گذاشت که این بیچاره در گند و کثافت خودش خفه بشه. او را باید از روانی شدن نجات داد و این با فُهشیدن تنها امکان‌پذیر نیست و او هم تازه بدش نمیآد که اپوزیسیون! بهش فهش بده تا با وجدان راحت‌تری به پوزیسیون! بپیونده. نه نه، او را باید نجات داد./ نبوی جان، جدی میگم، من تو را با همه‌ی خریتت دوست دارم و هنر هم در همین است وگرنه دوست داشتن آدم نسبتن سالم و درست که سخت نیست و خریت هم نسبی‌ست. پس خجالت بکش و یه مقدار شرم کن. تو انسان‌تر از این هستی. من میدانم.»

داستان کیلویی نوشتن آقای نبوی در رابِته با سیاست، در این دو ساله‌ی اخیر، گسترش پیدا کرده است و به جنبش ضربه‌های خاص خود را میزند. متاسفانه آقای نبوی فقَت چرت و پرت نمی‌گویند. این جا و آن جا حرف‌های درستی هم میزنند که وقتی با چرت و پرتهای ایشان قاتی میگردد، مصداق «اگر میخاهی به تفکری/دیدگاهی حمله کنی، یه آدم احمق را مامور دفاع از آن کن» میشود. من هم مثل اینکه مجبورم دوباره انتقاد از ایشان را شروع کنم و از این نضر یه مقدار عقب‌افتادگی‌هامو جبران کنم.

خوب، حالا ببینیم حرف حساب اخیر آقای نبوی چیه. به این سخنان ایشان توجه کنید: یکشنبه ۲۳ مرداد ، ۱۳۹۰
هنر علیه استبداد: « ... بیش از دو سال از آغاز جنبش سبز ایران می گذرد ... جنبش سبز پس از شش ماه درگیری خیابانی، یک سال فشار به بدنه حکومت، حالا دست از رفتن به خیابان برداشته است، چرا که رفتن ما به خیابان، نیروهای حکومتی را متحد می کند

معمولن از چند حالت خارج نیست!:

ا. یا ایشان میخاهند عقب‌نشینیِ جنبش و ترس مردم از به خیابان‌رفتن را که البته فقَت نتیجه‌ی سرکوب حکومت نبوده و شعارهای بی موقع و بدون پشتوانه و تاکتیکهای غلَت و خودبزرگ‌بینانه هم بانی آن بوده است را ماست‌مالی کنند و حقیقت را کتمان، که کار بسیار غلَتی می‌کنند و بررسی بهتر این شکست موقتی را به تعویق می‌اندازند.

2. یا با همفکرانشان نتیجه گرفته‌اند که دشمن اصلی، احمدی نژاد است و اگر مردم شلوغ نکنند، خامنه‌ای آرامش پیدا کرده و تقویت میشود و گول هم میخورد و احمدی نژاد را کنار می‌گزارد و به همین خاتِر، قرص تقویتی هم به او می دهند:

** جامعه شناسی خودمانی انتخابات( قسمت سوم): « با فرض جمهوری اسلامی، کمتر کسی معتدل تر از خامنه ای و دور تر از او به استبداد در میان نیروهای سیاسی آن زمان وجود داشت. خامنه ای تا قبل از اینکه رهبر شود، تنها روحانی بود که هنر و ادبیات را به واقع می شناخت» (حالا بماند که آقای نبوی در اون موقع سن و سال خودش چقدر بوده و چقدر علم داشته و یا حالا با چه تحقیقاتی به این نتیجه رسیده)

 آقای خامنه ای! محمود را دریاب!: «... دولت احمدی نژاد بی عرضه است و کفایت سیاسی ندارد. در این که تردیدی نیست. هر ننه قمری حتی فاطمه رجبی هم این را می فهمد. من پیشنهاد می کنم، به مجلس اجازه بدهید، همانطور که قبلا اجازه نمی دادید که عدم کفایت سیاسی اش را تصویب کنند، بعد هم که برکنار شد، او و مشائی و خانواده و جماعتی که با آنها همراه هستند، همه را بفرستید سفارت ایران در ونزوئلا، آنجا به اندازه کافی دور است. برای خودتان خوبیت ندارد که رئیس جمهوری که ایکی ثانیه می شود برکنارش کرد، هم متهم بشود که تیم اش فاسد است، هم متهم بشود که دزد است، هم متهم بشود که رمال و جنگیر است، هم متهم بشود که حرامزاده است، هم فردا سند رو می شود که پروین احمدی نژاد کارش اداره جی جی سراهای اوکراین و لهستان بوده، داوود هم مسوول حراست لاس و گاس بوده و مشائی هم خودش جن است و بصورت آدم ظاهر شده. یک جوری ردش بکنید که زیاد ضایع نشود. نه اینکه ما بدمان می آید ضایع بشود، بالاخره بخاطر همین جانور ما پنج شش سال است داریم عذاب می کشیم و حیثیت کشور و ثروت ملی و احترام کشورمان از بین رفته است. زودتر یا یک ظرف واجبی بدهید بمالد به خودش و با هواپیما برود، یا بخورد و با آمبولانس برود، یا مثل بچه آدم ردش کنید برود، کار داریم و مملکت علاف است.»

3. و یا خیلی از نضر سیاسی فهمیده هستند! من موندم اصلن مردم چرا از اول رفتن تو خیابون؟! بلاخره باید یه درسی از این جنبش گرفت یا نه؟ نکنه مردم از همون اول نفهم بودند که رفتند تو خیابون و نیروهای حکومتی را متحد کردند؟ واقعن این ادعا یک شاهکار سیاسی‌ است. اعتراض نکن چون آن‌ها متحد می‌شوند! راستی چه شد که احمدی‌نژاد برای رهبر "شاخ و شونه" کشید و چرا قبل از جنبش سبز، از این عرضه‌ها نداشت؟ آیا به این دلیل نبود که خامنه‌ای به خاتِر ترس از ریاست جمهوری موسوی و دست داشتن در کودتا و بالا آوردن احمدی نژاد و سرکوب جنبشی که بوجود آمد، به نحوی به او وابسته شده و چاره‌ای جز اتکا به او نداشت، و احمدی‌نژاد هم، تمام سعی‌اش را کرد که از این موقعیت استفاده کرده و قدرت و امتیازات بیشتری کسب کند؟ در واقع، این جنبش آزادیخاهی بود که احمدی‌نژاد را در مقابل "رهبر"، "قوی" کرد و تا زمانی که جنبش از خود قدرت و خََتَری نشان می‌داد، "رهبری" مجبور بود پر رویی تَرف را زیر سبیلی در کند. جناح‌هایی که در این حکومت قدرت دارند، در سرکوب جنبش متحدند و هیچ نشانه‌ای تا کنون نبوده است که نشان دهد آن‌ها در نحوه‌ی برخورد و سرکوب جنبش، با یکدیگر اختلاف داشته باشند. تقویت، قدرت‌یابی و خَتَرناک شدن جنبش، در عین اینکه موقتن آن‌ها را بیشتر متحد کرده و مجبورشان می کند که حق و حقوق! رانت‌خاری/مافیایی یکدیگر را بیشتر رعایت کنند، به همین دلیل هم باعث قدرت‌یابی تَرَفِ تاکنون ضعیف‌تر شده که هم در خود و هم در صورت ادامه‌ی جنبش، میتواند به درگیری و بحران لاینحل در حکومت بیانجامد. نیانجامیدن آن هم دلیل بر کنار گزاشتن جنبش اعتراضی نبوده و نیست.

حال تاکتیک آقای نبوی و همفکرانش این است که حتا راه‌پیمایی در سکوت هم نداشته باشیم که خامنه‌ای با آرامش خاتِر جریان فتنه را سرکوب کند! آخر کدام آدم سیاسیِ نسبتن درستی سعی میکند شَرایِتِ قدرت یابی بیشتر قدرت‌مندترین فرد حکومت، یعنی ولی فقیه را فراهم کند؟ نکند آن‌ها فکر می کنند که اکنون احمدی نژاد در مقابل خامنه‌ای عدد بزرگی شده است و خاب و خیال یک درگیری مهم در حکومت را می بینند، آن هم!  به خیابان نرفتن مردم؟!




Saturday, August 6, 2011

من نفتم! و از همه‌ی آن‌هایی که کاسه کوزه‌ها را بر سر من می‌شکنند، خسته‌ام


* در رابته با غلَت‌های اهتمالی‌ی! املاعی

من نفتم و تا از بین نرفتم، در دست حکومت هستم. تو هم اگه دیکتاتورهایت را سرنگون کنی، چاکرت هستم. اما اگه عرضه نداری که صاحب حکومت بر کشور خودت بشی و صاحب من و از دلارهایی که من در اختیارت می‌گزارم، برای ایجاد مراکز تحقیقات علمی، استخدام متخصصین داخلی و خارجی، ایجاد دانشگاه‌های معتبر و صنایع مادر استفاده کنی، من چه تقصیری دارم؟

تو اگه خاننده‌هات برای اجرای کنسرت میان تو اون کشور فسقلی‌ی عربی که به برکت همین من و اداره‌ای خیلی بهتر از حاکمانت، چه پیشرفت‌هایی که نکرده و شاید بعد از مدتی بتونه در صورت از دست دادن من، رو پاهای خودش واسته، و تو حسرتش را می‌خوری که چرا اونا نباید بتونن تو کشور خودت و خودشون این کارها روُ بکنن، آخه من چه تقصیری دارم؟

من اگه نبودم تُویی که گذاشتی- یا عرضه‌اش را نداشتی که نگزاری- بکُشند دل‌سوزان و آینده‌نگرانت را که می‌خواستند راه ژاپن را همزمان با آن‌ها پیش پایت بگزارند، هیچ بعید نبود، هیچ بعید نبود کشورت پیشرفتی! به اندازه‌ی افعانستان در ساختار اقتصادی و فرهنگی داشت و حاکمانت تالبانِ به توان 2 بودند.

من نفتم و از همه‌ی آن‌هایی که کاسه کوزه‌ها را بر سر من می‌شکنند، خسته‌ام. انگار بدون من، هزاران سال دیکتاتوری نبوده و نیست! انگار به خاتِرِ من نمره‌ی اون دیکتاتور شده بیست!

و تو ای زیادی لیبرال از نضر تفکرات اقتصادی! می‌دانم که نهایت سعی‌یت را میکنی تا از وضعیت اسف‌باری که کشورت به آن دچار شده، برای تبلیق ایده‌های خصوصی‌سازی‌ات سوع‌استفاده کنی و بر منکرش دوبار لعنت! که از نضر فکری و ایده‌ئولوژیک هم حق داری که بخاهی همه‌ی بیمارستان‌ها، مدارس و کلّن همه‌چی خصوصی بشود، ولی این را بدان که بالا بری پایین بیای، من مال همه‌ی مردم و کشورت هستم و حکومتت از درآمد من باید بتونه برای پروژه‌های بزرگ زیربنایی استفاده کنه، نه اینکه آن را بین میلیون‌ها نفر به صورت سهام نفت که همان من باشم! تفسیم کرده تا آن‌ها بدون احتیاج به کار و تلاش و تفکر و خلاقیت و دانش، بروند خرید و مسافرت. اگر اقتصاددانی، مگر ممکن است که از جریان تولانی‌ِ و مهمِ انباشت سرمایه خوب خبر نداشته باشی که حال بخاهی سرمایه‌ی انباشته را به ریزترین قتعات تقسیم کنی؟! از نضر سیاسی هم که شده، باید حتمن خبر داشته باشی که در بسیاری از انقلاباتی که منجر به ضهور دیکتاتور جدیدی شده است، بخش مهمی از صنایع و شرکت‌های خصوصی، دولتی/ملی! شده است. آیا واقعن فکر میکنی دیکتاتورهایی که بر تو و کشورت حکم‌فرمایی می‌کنند، به راحتی از درآمد من می‌گزرند و یا اگر گولِ تو را خوردند، نمیتوانند بعد از مدتی سهام من را باتل اعلام کنند؟ نکند خاست اصلیِ تو این است که سهام تقسیم شود تا تو با شم اقتصادی و سرمایه‌ای که در اختیار داری، بتوانی این سهام را با چانه‌زنی و سوع‌استفاده از موقعیت تَرَف، با ارزانترین قیمت، صاحب شوی تا ثروتمندتر گشته و کیف کنی و فروشندگان هم از این پول بادآورده کیف کرده و گور پدر مملکتِ بدون نفت یا منِ آینده و نسل‌های بعدی؟! اشتباه نکن! من با این که جریان استخراج من مثل نروژ و دانمارک به بخش خصوصی‌ای که سرمایه و قدرت استخراج من را دارد داده شود – نه اینکه حکومتت خودش وام بدهد تا صنایع موجود را با قیمت دوپینگ از آن بخرند! – مخالفتی ندارم. زحمت کاری که حکومت تو باید بکِشد، بخش خصوصی می‌کِشد و مزد و بهره‌اش را می‌برد، واین هیچ رَبتی به پخش کردن مجانی پول بین مردم ندارد.

در آخر سخنانم! جدی‌تر میگم: من نفتم و از همه‌ی آن‌هایی که کاسه کوزه‌ها را بر سر من می‌شکنند، واقعن خسته‌ام. لُتف کنید و امور سیاسی‌تان را به من رَبت ندهید.



رنــد
عـالم‌ســوز

شـاهـین دلـنشـین
نـــــــــدا کــاویـانی
جـواد سگِ‌نگـهبان
آخـریــن پـســت‌ها
گـزارشـگر: شـــاهین، خُــود
و دیگران! را نصیحت می‌کند:ا
تـــــــــو ای
رند عالمسوز خالی‌بندِ
مــهربـــان‌پــاچــه‌گــیــــــــر
سیاست‌ندار: اصولن، خالی‌بندی
در سیاست بعضی موقع‌ها خوب است
امــا باید یه خــالی‌ای بـبندی که بگنجه
بی‌ادب: از نضر* ادبـی، بـی‌ادبـی‌ست
کــــه پـــاچه‌ی کسی را بگیریم
پـــس منـــضور چیــــــست؟

گزارشگر: شاهین، که منضور
اصـلی‌اش هــم هــمــیــن! بــود
در ادامه‌ی نصیحت‌هایش فرمود!:ا
و تو ای ماتلی و ماتلی‌مدال و
نـــــــــــــــــــــــدا
و صـــمــد و
جوادِزندانی‌وحشی‌پـاچه‌گیر
تا مـیتوانی پــــاچه بگیر! که تا
کـــه تــا، کـــه تــا، کـــه تــا
...
ادامه




درباره ی من
وقتی تو اواخر زمان شاه وارد دانشگاه شدم، به خاطر حماقتی مختصر! و فضای حاکم …1




معرفی
ماتلی و ماتلی‌مدال





مجموعه‌ای
بزرگ از آیات قرآن
در مورد اجباری نبودن دین

...
...
پيامبر وظيفه‌‏اي جز ابلاغ رسالت ندارد/ تو مامور اجبار آنها به هدايت نيستي/ بگو من فقط بيم ‏دهنده و بشارت ‏دهنده‏‌ام/ در قبول دين، اكراهى نيست (در دين هيچ اجبارى نيست)/ وظيفه ندارى آنها را مجبور سازى/ تو فقط تذكر دهنده‏‌اي/ آن كس كه گمراه شده است به شما زيانى نمى‏رساند بازگشت همه شما به سوى خداست/ هدايت آنان (به طور اجبار) بر عهده تو نيست‏، بلكه خداوند هركس را كه بخواهد هدايت مى‏كند/ اگر خدا مى‏خواست مشرك نمى‏شدند و ما تو را مسؤول آنها قرار نداده‏ ايم/ اگر پروردگار مي‏خواست تمام آنها كه در روي زمين هستند همگي (از روي اجبار) ايمان مي‏آوردند، آيا تو مي‏خواهي مردم را مجبور سازي كه ايمان بياورند؟/ هيچكس نمي‏تواند ايمان بياورد جز به فرمان خدا/ بگو هر كس هدايت يابد براي خود هدايت شده، و هر كس گمراه گردد به زيان خود گمراه شده، و من ماءمور (به اجبار) شما نيستم/ در هر حال تو فقط مامور ابلاغ هستي و حساب (آنها) بر ماست/ پروردگار تو به كسانى كه از راه او گمراه گشته‏ اند، آگاهتر است/ پروردگار تو ميان آنها در قيامت به حكم خود داوري مي‏كند/ رستاخيز بطور قطع خواهد آمد من مي‏خواهم آن را پنهان كنم تا هر كس در برابر سعي و كوشش خود جزا ببيند
...
...





وقتی خدا تو قرآن
مهلت میده به شیطان
تــــــــــا روز قیــــــــامت

تو چه‌کاره‌ای که گیر میدی به
حجاب و دین و عبادت ملت؟





امیدوارم
اگه مسلمونی
مسلمون آزاده‌ای باشی
ولی اینو بدون که
طبق این آیات
محمد
پیغمبری برای قوم عرب بود
...
...
سوره ۱۳: الرعد
تو فقط هشداردهنده‏ اى و براى هر قومى رهبرى است ﴿۷﴾ا

سوره ۱۴: إبراهيم
ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به زبان قومش تا [پیغام ما را به زبانی که میفهمند] براي آنها آشكار سازد... ﴿۴﴾ا

سوره ۱۲: يوسف
الف لام راء اين است آيات كتاب روشنگر ﴿۱﴾ا
ما آنرا قرآن عربي نازل كرديم تا شما [عرب زبانان بتوانید] درك كنيد ﴿۲﴾ا
...
...






از
اینکه
موسوی گفت
حاکمیت از خشم مردم
بــتــرسـد نـه از مـا

چه نتیجه‌ای می‌گیریم؟




ترانه‌های من
شامل متن ترانه‌ها و
ملودی‌هایی که این ترانه‌ها
روی آن‌ها نوشته شده‌اند
اگر صدایش را دارید

ایـــن تــرانــه‌ها
را بخوانید





قرار
زیـــر را تبلیــغ

و به قراری ثابت تبدیل کنیم
و دوست و فامیل را هم، هر ماه
برای این قرار خبر کنیم
پنج‌شنبه‌ی اولِ هرماه
از ساعت 5،6 بعدازضُهر*
و بــــــــدون شــــــــــــــــــعـــار
گردشی به تَرَفِ میدان انقلاب
با جمعی که کـم کـم میشه
بــــــــــی‌شــــــــــــمار

و وقتی که شدیم بی‌شــمــار
همان فرداش هم شاید شدیم بی‌قرار
و از حکومت درآوردیم دمــــار
و اصلن تویی که بدون شعار
نـــداری روزگـــــــــــار
خوب یــه روز دیـــــگه
برای دادن شعار، قرار بذار
ملتی که نتواند این کم‌خطرترین حرکت را تحت عناوین مختلف سامان دهد، همیشه شکنجه می‌شود
و جان می‌دهد

این حرکت را جزو رسم و رسوم
و مانند یک سنگر بتُونی
محکم و پایدار کنیم






















































































































































































































































































Powered by Blogger.









































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































*
چرا

تعهدی
به "خَــت" یا
املاعِ "فارسی؟!" ندارم

هـمـراه بــا تــرانـه‌ی
الـفـــــــــــــبــا






اگر
توافق کنیم

کــــه مقـــام
رئیـــس‌جمهور
ملکـــه‌‌وپادشـــاه
تشریــفاتی باشد
بـــــــــــــــه زودی به
اتـحــــــادی بـــــــــزرگ
میــــــــــــــــــــــــــرسیم


انقدر سخت است که قبول کنیم
یک مجلس آزاد، در راس امور مملکت
باشد؟!/ ندا: با این توافق بسیـاری از
نگرانی‌ها و دشمنی‌ها از بین می‌رود
و شـــاید بسیـاری از کسانی که در
فکر قدرت یا دیکتاتوری جدیدی
هستند دســت از سر مردم بردارند
اگر اعضای شورای رهبریِ اصلیِ
آینده‌ی جنبش، افرادی باشند که زیر
ایــن توافق‌نامه را امضا کرده باشند
بـــــــــــــرای امثـــــــــــــــال مـــــــن
زیــــــاد مهم نخاهد* بـــــود که در
ترکیب مثلن 21 نفره‌ی این
رهبــــــــــــــــــــــــــری
اســـــــامی‌ای چـــــــــــون



من
ماتلی‌مدال

مــــــدال
رهـبــــــــــــریِ
جنبش سبز آزادی‌خاهی*
همیـــــــشه مسالمت‌جویی
واقعـن اصلاح‌تَلَبی و منـادیِ
اسلام
رحمانی/دمکراتیک/حقوق بشری

را به‌ گـــردن آقـــایان محترم
موسوی و کروبی
و نمایندگانشان می‌اندازم

و میروم تا برویم! به سراغ تعیین
رهبری‌ اصلیِ جنبش آزادی‌خاهی

رهبری‌ای که نه اهل هوچی‌گری
و دادنِ شعارها و فرمان‌های
بـــدون پشتــــــوانه باشد

نه مســـالمت‌جویی را بعنوانِ
راهِ همیـــــــشگی یا استراتژیکی
تبــلیــــــــــــــــــــــــــــــــــغ کند
و نه راه مُزاکرات مستقیم؟! و
غیرمستقیم را، در صورتِ
قدرت گرفــــــتن جنبش
ببنــــــــــــــــــــــدد








همه‌ی
دمکرات‌ها
سکولار هستند
امـــــــــــــــــــــــا
همـه‌ی سکـولارها
دمکرات نیستند





بخشی از آرشیو زیرین
http://rendeaalamsuz.blogspot.com
وبلاگ سابق من، که متاسفانه رمزش را
از دست دادم و خوشبختانه از بین نرفت
به تدریج به آرشیو بالا
منتقل خاهد* شد
2009 +: June (16) May (5) April (7) March (4) February (8) January (12) 2008 : December (5) November (7) October (4) September (2) August (9) July (8) June (4) May (6) April (9) March (8) February (19) January (8)
2007 : December (10) November (13) October (13) September (14)



پستهای سال 2006
و فعلن فقط بخشی از آن‌ها
از سایت www.taraane.com
که دیگر وجود خارجی ندارد
به آرشیو بالا منتقل شده است