Thursday, July 14, 2011

آیا باید به عقیده‌ی سیاسیِ کسی که بعد از 28 سال حکومت جمهوری اسلامی می‌گفت: «این حکومت دیکتاتوری نیست»، احترام گذاشت؟


به غلَت‌های اهتمالی‌ی املاعی توجه نکنید*

درست حدس زده‌اید، این نوشته در مورد آقای بهنود است (و فقَت نوشته نیست.  ترانه ی «آهای مسعود بهنود» را هم شامل میشود) و ضمن اینکه از آقای بهنود انتضار می‌رود که به این نوشته‌ی* مهترمانه‌ ی آقای عمار ملکی، که در انتهای آن نتیجه‌گیری می کنند که: «جناب آقای بهنود؛ شما روزنامه نگار، وقايع نگار و داستان نويس موفقی هستيد اما تحليل های سياسی تان راهگشا و هوشمندانه نيست» پاسخ دهند، من هم باید بگویم احترام ایشان در جای خود، سر جای خود، اما اگر در سیاست دخالت می‌کنند و حرف‌هایی میزنند که به نفع رژیم ولایت فقیه تمام می‌شود - صرف نضَر از این که مشیِ دُگماتیستی یا آیه‌ی خدا انگاری‌ی اصلاح‌تَلَبی و تبلیغ مادامالعمر مسالمت‌ و محکومیتِ خشونت ایشان (که چه بخاهند و چه البته که نمیخاهند، هم به نفع جمهوری اسلامی و هم به سود دیگر رژیمهای دیکتاتوریِ مَنتَقه هم تمام میشود) را اگر مردم تونس و مصر و لیبی و سوریه میخاستند به کار ببرند، پیروزی‌‌های فعلی‌ یا در آینده ی نزدیکشان ردخور نداشت و ندارد به این شرَت که باید 100 سال دیگه صبر می‌کردند یا صبر کنند!! - آری اگر ایشان در سیاست دخالت میکنند، بدانند که در اینجا هلوا پخش نمیکنند و روغن بی‌احترامی را حداقل آنجا که ناهوشمندانه یا احمقانه سخن میگویند، باید به تن خود بمالند و چه بهتر که دور سیاست را قلم بگیرید.

من به حرفهای اخیر آقای بهنود بعدن میپردازم، اما فعلن باید بگویم ایشان 4 سال پیش، بعد از گذشتن 28 سال از عمر جمهوری اسلامی، گفتند که این جمهوری، نه دیکتاتوری است و نه دمکراتیک؟

گزارش تورانتو استار از حضور مسعود بهنود در کانادا - چهارشنبه 14 آذر 1386
‏‏ويتا ونگر: " ... بهنود که اين هفته براي تماشاي افتتاحيه نمايشي برگرفته از داستان حماسي او به نام "خانم" در کانادا به سر ‏مي برد مي گويد: "سيستم ايران نه ديکتاتوري است و نه دموکراتيک. بلکه از نوع سومي است. "

و من هم که فکر میکردم این حرف، یکی از مسخره‌ترین و انحرافی‌ترین حرفهای سیاسی است و برای اینکه ایشان عبرت بگیرند و مواضب حرفهای خود باشند، ترانه ی زیر را برایشان نوشتم و اکنون هم اجرای آن را با کیفیت بهتری در اختیار شما خاننده خانندگان میگزارم تا حرفهای بعدی را بگویم:






آهای مسعود بهنود



دانلود MP3

آهای مسعود بهنود، آهای مسعود بهنود
یه روزی ببینم روح تو داره رو به بهبود
به بهبود، به بهبود

چه دوست داشتنی یه اون مغز ماهت
چه شاگردائی هستند چشم به راهت
باید عینک خوبی داشته باشی
که انقدر ریشه ای شده نگاهت

بعدِ فرار از دست دیکتاتور
نمره ی عقلت شده بیست
حالا میگی ولایت فقیه
دیکتاتور نبوده و نیست

آهای مسعود بهنود، آهای مسعود بهنود
با بهترین جوکا رهبری رو کردی چه خوشنود
چه خوشنود، چه خوشنود

همه عالَمو من گشتم و دیدم
یکی عالِم مثال تو ندیدم
بگو رایحه چی داره کتابات
که از تراوشش انقدر خندیدم

آهای مسعود بهنود، آهای مسعود بهنود
درود بر تو که این حرف تو بهترین جوکا بود
چه خندوند، چه خندوند

آهای مسعود بهنود، آهای مسعود بهنود
یه روزی ببینم روح تو داره رو به بهبود
به بهبود، به بهبود

باید حرف تو رو با زر بگیرن
از اون عکسهای خوش منظر بگیرن
تو مظهر بلوغ فکر مایی
تو رو باید زیر نظر بگیرن

تو چه با زیرکی لاس میزنی
تئوریهای تو مخصوص
تو چه حرف سر ِ راست میزنی
رهبری میده بهت بوس

آهای مسعود بهنود، آهای مسعود بهنود
با بهترین جوکا رهبری رو کردی چه خوشنود
چه خوشنود، چه خوشنود

آهای مسعود بهنود، آهای مسعود بهنود
یه روزی ببینم روح داره رو به بهبود
به بهبود، به بهبود

آهای مسعود بهنود، آهای مسعود بهنود
درود بر تو که این حرف تو بهترین جوکا بود
چه خندوند، چه خندوند



اما گویا این ترانه درس عبرتی برای ایشان نشد و آخرین شاهکار ایشان این شد که چندین بار شرکت 60 درصدی مردم در انتخابات پیش رو را پیش‌بینی کردند و با این پیش‌بینی، دست حکومتی را که آمار 40 درصدی را 50 درصد اعلام می‌کند، حتا برای اعلام حضور 70 درصدی مردم در انتخابات باز گزاشتند. به این میگن یک خدمت ناخاسته‌ به حکومت در اراعه‌ی آمار دروغ.

ایشان البته ضمن اضهار عدم نگرانی و حتا خوشحالیِ خود از غلَت درآمدن پیش‌بینی‌شان (در تضاد با مشی همیشه‌گی ایشان در شرکت در انتخابات، مگر اینکه امکان شرکت برایشان نباشد)، با تَرح سعالات پیش‌پاافتاده‌ای نضیر:
« حالا سئوالم اين است که پزشک بايد برای دلخوش بيمار نظر بدهد يا تشخيص خود بگويد که تا دير نشده شايد معالجه شود، سئوال ديگرم اين است که آيا اصولا پيروزی در مسابقه بدون داشتن اطلاعات دقيق درباره قدرت و ضعف رقيب ممکن است.»؟
که جواب آن‌ها معلوم است که مثبت است، تُوری وانمود می‌کنند که پیش‌بینیِ 60 درصدی ایشان، عین دادن اتِلاعات دقیق در مورد رقیب! (یا به قول امثال من، در مورد دشمن) است! و در ادامه میگویند:

«و اين دو سئوال را که پاسخ داديد آن گاه از کسانی که از نظر اين حقير در گمانه زنی انتخابات آينده مجلس برآشفته اند بپرسيد برآشفتگی شان از چيست. »

من دیگر به خاتِرِ اینکه بخش زیادی از نوشته‌ی آقای ملکی را در انتها میآورم، به دیگر حرف‌های اخیر ایشان نمی‌پردازم و در عوض! ضمن نقل قولی از آقای فرج سرکوهی در مورد آقای بهنود که از نضر من یه درستی گفته اند :« به نعل و میخ می‌زد و در نان قرض دادن به این و آن صاحب قدرت و مکنت استاد بود. تصویرگری که از لوازم گزارش نویسی است خوب می‌دانست و غمزه‌های زیبا در قلم می‌کرد. این همه چنان بود که اشتباهات بسیار و اطلاعات غلط و بافته‌‌های مجعول که در نوشته‌های او فراوان است از چشم خواننده‌ی کم سواد و آسان گیر پوشیده می‌ماند»

توجه شما را به قسمتی از این پست ی سابقم در رابتِه با نقشی که ایشان در قبل از انقلاب بازی کردند جلب میکنم با این تیتری که الآن اننتخاب میکنم:

[ آقای بهنود شما خیلی باهوشید. یک راهی بدهید از این بن‌بست خارج شویم / دکتر بهشتی خیلی باهوش بود. گفت فکر خردمندانه‌ای است]:

«... آقای بهنود به گفته‌ی خودش هر چند که نمیخاسته، [اما 40 روز قبل از انقلاب] از طرف دکتر بهشتی تهدید و مجبور شده تا با او با همکاری کنه و تازه خودش راه‌چاه هم پیدا کنه تا آزادی مطبوعات [درستش: بیرون آمدن متبوعات از اعتصاب به خاتِرِ قبول خاسته های روزنامه نگاران از تَرَفِ بختیار] را به پای امام بنویسند

بهنود: «این اعتصاب دوم است تا شبی که شاهپور بختیار رفت با شاه مذاکره کرد. بختیار یک روز من را دعوت کرد به خانه اش و گفت من نخست‌وزیری را قبول کردم شما هم بروید روزنامه‌یتان را دربیاورید. رادیو تلویزیون هم شروع کند از اعتصاب بیاید بیرون. چون ما در اعتصاب بودیم. از کل ۳۰۰۰ و خرده‌ای کارکنان تلویزیون غیر از ۱۷۰ نفر و یک تعداد نظامی‌هایی که حداقل برنامه‌هایی را نگه داشته بودند بقیه در اعتصاب بودند. این‌ها را معروف کرده بودیم به ضداعتصاب، ضدانقلاب. ماها هوادار انقلاب بودیم. آقای بختیار گفت از اعتصاب دربیایید. آزادی می‌خواستید این هم آزادی. ۳۹ روز قبل از انقلاب بود. روز پنج‌شنبه‌ای بود. من گفتم دست من نیست. باید بروم صحبت کنم. بعد با بچه‌ها صحبت کردم. بچه‌ها همه خوشحال گفتند درمی‌آوریم. آزادی، بدون ‌سانسور. همه خسته شده بودند در این ۶۰ روز اعتصاب. قرار شد جمعه برویم کار کنیم صبح شنبه روزنامه در بیاوریم. رادیو تلویزیون هم فکر کنیم چه کار باید کرد. هی می‌گفتند آن‌ها که کار کردند را باید بریزیم بیرون بعد ما بیاییم تو. یک عده‌ای می‌گفتند نمی‌شود. خب به هر حال آنها هم کارمنداند. در شورای اعتصاب تلویزیون شهنواز بود، جوان روح بود، علی حسينی بود . همه‌شان را یادم نمی‌آید. از بچه‌های جلوی صحنه که اسم داشتند پیش مردم، جز علی حسينی کسی نبود. مطبوعات هم که سندیکایی بود که آن‌ها به‌عنوان اعتصاب‌کننده بودند. دبير آن هم محمد علی سفری بود. من رفتم که پیغام بختیار را به آنها بدهم. آن‌ها هم از یک راه دیگر شنیده بودند. مطبوعات بلافاصله آماده شدند که دربیاورند. صبح جمعه آقای دکتر بهشتی من را دعوت کرد به همراه آقای پورحبيب خبرنگار بازار آيندگان و آقای درخشان که با دکتر بهشتی دوست بود و در جريان هفت تير کشته شد. من هم رفتم. گفت این خبر چیست؟ گفتم هیچی. این‌ها سانسور را برداشتند. خوب شد دیگر. ما هم راحت شديم حالا اخبار مربوط به انقلاب را چاپ می کنيم و مردم از وقايع با خبر می شوند . گفت نه عزیزم، اعتصابات سراسری ست در کشور. شما هم جز این‌ها هستید. بالاخره انقلاب رهبری دارد. گفتم خب ایشان یکی از رهبرهاست. دکتر سنجابی هم هست. بازرگان هم هست چپ ها هم هستند . گفت نه جانم، این طور نیست. من گفتم خب حالا چی می‌گویی آقای دکتر. گفت شما از اعتصاب در نیائید. گفتم هیچ نیرویی نمی‌تواند جلوی مطبوعات را بگیرد. شنبه صبح همه درمی‌آیند. به نفعتان هم هست که روزنامه‌ها در بیایند. بهشتی گفت اعتصاب یک پیکره‌ی به هم پیچیده‌ای است که یک جایش خراب شود همه‌اش خراب می‌شود. من هم گفتم آره دیگر، ولی دست من هم نیست. یک ذره تهدید کرد. گفت من فکر کنم اگر مطبوعات دربیاید ممکن است که رهبر تحریم کند. خیلی برای شما بد می شود. گفتم به دید من سفتم. ولی خب دست من هم نبود. گفت عزیز من، شنبه مطبوعات در بیاید معنی‌اش این است که آزادی مطبوعات را بختیار داده. گفتم خب داده دیگر. آخر این جزو شرایطش است. سانسور را برداشته است. ما هم که می‌خواهیم سانسور برداشته شود. شما هم که می‌خواهید انقلاب کنید. خب خیلی خوب است دیگر. این همه باید ناز بی‌بی‌سی را بکشید. روزنامه‌ها در می‌آیند کارتان را انجام می‌دهند. گروه‌های سیاسی شما هم خوشحال می‌شوند. گفت آره، ولی تصمیم‌گیریش با ما نیست. بلند شدم بروم. او هم تهدید کرده بود. گفت شما هم به دوستان‌تان خبر دهید. احتمال دارد ایشان تحریم کنند و اعلام کنند مطبوعات مال رژیم است. این خیلی سنگین می شود برايتان . راست می گفت چون آن موقع آقای خمینی خیلی محبوب بود. ما هم نمی‌خواستیم ولی کاری هم نمی‌توانستم بکنم. بلند شدم. دم در گفت آقای بهنود شما خیلی باهوشید. یک راهی بدهید از این بن‌بست خارج شویم. گفتم چه راهی؟ گفت شما یک راهی بگویید. به شوخی گفتم می‌خواهید حالا پس فردا ما در بیاوریم ایشان هم به جای این که تحریم کند اعلاميه بدهد و برای ما دعا کنند. من این را به‌عنوان شوخی گفتم. در حقیقت یک طنزی در آن بود که چرا ما عقب‌نشینی کنیم، ایشان عقب‌نشینی کند. دکتر بهشتی خیلی باهوش بود. گفت فکر خردمندانه‌ای است. گفتم حالا چه کار کنیم آقای دکتر؟ گفت شما این‌جا تشریف داشته باشید. من زنگ می‌زنم به پاریس. شام خدمتتان می‌خوریم بعد جواب می آيد . این را من با نظر مثبت به ایشان منتقل می‌کنم. شاید که درست شد آن وقت دست‌خطی بنویسند و اجازه دهند و روزنامه‌ها با دست‌خط مبارک ایشان دربیاید. بعد نشستیم شام خوردیم و نماز خواند. همه هم پشت سرش نماز خواندند. سر هر ساعت تلفن می کرد. او خبرها را می‌داد و دستورها را می‌گرفت. خلاصه خبر را داد و گزارش‌ها را گرفت. آمد گفت الحمدالله، الحمدالله یک نماز شکری بخوانیم، اجازه فرمودند مطبوعات منتشر شود. آخر شب شده بود و حکومت نظامی بود ولی دکتر بهشتی چندين کارت مجاز حکومت نظامی داشت و خانه اش پر از مردم بود و هر کس را می خواست با يکی از ماشين های کارت دار می فرستاد و مرا هم فرستاد . خلاصه جمعه فردايش پيام آقا را فرستادند برای مطبوعات و روزنامه‌ها هم از خدا خواسته. صفحه‌ی اول عکس بزرگ اجازه‌ی رهبر. صبح‌اش دکتر بختیار به من تلفن کرد. گفت من متاسفم برای شما. برای خودتان یک آقا بالاسر دیگر درست کردید. من دلم می‌خواست شما آزاد باشید. شما بلافاصله با اصرار یکی دیگر برای خودتان درست کردید. باز با اجازه این کار را کردید. متلک گفت. من واقعا خودم را می‌گویم، شاید بعضی‌ها این طور نبودند، اهمیت حرفی را که بختیار زد نفهمیدم. باید می‌گذشت سه ماه بعدش، حمله به دفاتر ما شروع می‌شد، حمله به آیندگان شروع می‌شد تا ما می‌فهمیدیم.»

حال بد نیست توجه شما را به قسمتهایی از یک نوشته‌ی سابقم (در سایتی که دیگر وجود ندارد) در رابته با  "تحلیل سیاسی" ایشان که بین سپتامبر و اکتبر سال 2006 مسیحی نوشته شده، جلب کنم. البته من اون موقعها جوونتر بودم! و تندتر از اینها برخورد میکردم، ولی چند روز بعدش هم یه مقدار از لحن کلامم پشیمان میشدم و با گزاشتن پرانتزهایی، هم معذرتخاهی میکردم و هم لحنم را مثلن بهتر میکردم:


آیا این آقای مسعود بهنود، دیوانه است؟!!

( من از آقای بهنود، بخاطر برخوردهای تندم معذرت میخام. من مسلن باید مینوشتم: آیا روش مبارزه ی آقای مسعود بهنود ، درست است؟!) / از اون قدیما شنیده ام که "مشت نمونه ی خروار است"، همونطور که بره ی خوب! پروار است و بوسه های شیرینی که بر لبان من گزاشته میشود ؟!! کار ِ نگار است. ولی نمیدونم چرا بعضی موقعها شک میکنم! یعنی تحلیل ِ سیاسی ِ آقا(ی) مسعود بهنود و خط و مشی و روش ِ کار ساسی ِ او اینقد تحلیل رفته و یا همیشه اینتوری بوده ؟! شاید بیخود نبوده که خودش گفته که از بخت بدش کارش شده "تحلیل سیاسی".

حالا چند تا مشت که به نظر میاد نمونه ی خروار است:

[ وای! به مجلس توهین شده /  اشکال کار احمدی نژاد نداشتن ِ مشاوران خوبه ؟!]
مسعود بهنود / 05 سپتامبر 2006 : " وقتی مشاور سخن می گوید / به دنبال به کار افتادن وب لاگ محمود احمدی نژاد چهره تازه ای روی صحنه خبری ظاهر شد به عنوان مشاور رسانه ای رييس جمهور، و خبری مخابره شد به اين مضمون"ما معتقدیم كه راه اندازی این وبلاگ می تواند نقش مؤثری در آشنایی جوانان با این اندیشه ها داشته باشد" تا اين جا تبليغ و تملقی است که در سال گذشته فراوان خوانده و شنيده شده و جای اشکال ندارد و اگر هم داشته باشد موضوع مهمی نيست.

اما مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور در ادامه اين خبر "با بیان اینكه رئیس جمهور وبلاگ نویس نشده است، گفت: وقتی این وبلاگ ایجاد شد، عده ای مطرح كردند كه رئیس جمهور وبلاگ نویس شده است كه برخورد خوبی نبود. رئیس جمهور این فرصت را ندارد كه وبلاگی داشته باشد و آن را اداره كند، بلكه این وبلاگ ایجاد شده تا علاقه مندان با دیدگاه های ایشان در عرصه های مختلف آشنا شوند و به نحوی به نیاز اطلاعاتی موجود در این زمینه پاسخ داده شود" به اين ترتيب سئوال ها پيش آمد چه رسد که خبر حاکی بود "آقای جوانفكر ادامه داد: مطالب این وبلاگ مانند هر سایت اطلاع رسانی هرچند روز یك بار به طور طبیعی، نو و به روز می شود..."

هر کس با دنیای مجازی اينترنت سروکاری دارد از همین سطور در می یاید که آقای جوانفکر هيچ آشنائی با اينترنت ندارد. تفاوت وب لاگ و سايت را نمی داند و در ضمن تعریف سايت اطلاع رسانی را نمی شناسد. می گوید وب لاگ رييس جمهور برای ارتباط است اما آقای رييس جمهور وب لاگ نویس نشده و آن ها که اين را گفته اند برخورد خوبی نکرده اند – خب چرا- نوضيج داده که رييس جمهور فرصت ندارد که وب لاگی داشته باشد – سئوال پس چرا درست کرده است – می گويد وب لاگ درست شده تا به نياز اطلاعاتی موجود در اين زمينه پاسخ داده شود – سئوال: کدام زمينه. مگر در اين وب لاگ چه نوشته شده که نياز موجود برطرف کند. و بعد افزوده که این وب لاگ مانند هر سایت اطلاع رسانی هر چند روز یک بار به طور طبیعی نو و به روز می شود – صد سئوال: چرا وب لاگ همان سایت اطلاع رسانی است. سئوال ديگر مگر همه سایت ها به فرض آن که وب لاگ باشند هر چند روز یک بار نو می شوند. سئوال ديگر: به طور طبیعی یعنی چی. یعنی دستور صادر می شود که وب لاگ ها سایت باشند و هر چند روز یک بار پست شوند، نه کمتر و نه بیشتر.

نتيجه نهائی اين که مشاور مطبوعاتی رييس جمهور هيچ از اين دنیا نمی شناسد. حالا سئوال ديگر: اگر مشاوران اقتصادی هم از اقتصاد همين قدر بدانند، مشاوران ديپلوماسی هم همين اندازه بدانند، در عين حال هم دستگاه آن قدر خودمحور باشد که هيچ نقدی را نپذيرد و هر نقادی را به اتهام های تند سرکوب کند، چنان که در مورد اظهار نظرهای تند و جنجالی رييس جمهور در ماه های اول رياست درباره مسائل بين المللی اتفاق افتاد، چنان که در مورد کاهش نرخ بهره ، ساعت رسمی کشور، افزايش حقوق کارگران، دستور فروش هواپيمای تشريفاتی رخ داد و در بعض موارد کشور دارد زيانش را می دهد، آيا تصمیم گیری با مشاورانی این چنین نتیجه ای بهتر از این می دهد که رخ داده است. آن وقت رييس دفتر نامه ای به دادستان می نویسد که متنش طلبکارانه است وحقوقی نيست و قبل از ارسال نامه از خود سئوال نمی کند که اگر افترا جرم است نوشته دو هفته پيش همسرم در سایت مربوطه چیست. تازه همسر ايشان همچنان به کار خود ادامه می دهد و تازه از جنجال آفرينی خوشش آمده و ضمن توهين به مجلس که عملا می نويسد محلی از اعراب ندارد، پیشنهاد خلع لباس کسی را صادر می کند که هم دیروز ده هزار نفر از مسلمانان و مخالفان سیاست های جنگ طلبانه بوش در آمریکا پای سخن وی حاضر بودند . از متن چان بر می آید که ایشان به مثل پارسی سايه ديوار را با دم خود اشتباه می گيرد و به روحانيون و مراجع و حوزه های علميه هم فرمان می دهد و حکم صادر می کند.

جالب این است که در خبرها آمده که مشاوران جوان رييس جمهورآهسته آهسته رانده شده اند، همان ها که اول کار احمدی نژاد دستور به جلب و جذب آنان داد و از وزيران هم خواست چنین مشاورانی داشته باشند. مشاوران جوان تنها کسانی بودند و هستند که نمی توانند تقلبی باشند، به هر حال جوانند و از احوال جوانان با خبر، اما به آرامی پرونده جوانان را گذاشته اند زير بغلشان و تنها مشاوران طبیعی هم مرخص شده اند. اگر بقیه مشاوران هم به صدا در آیند و سخن بگویند – کاری که آقای جهانفکر کرد – به نظرم فاش خواهد شد يکی از علل آن اتفاقی که افتاده است، چيست." پایانِ نوشته

[در اعتراض  به این سخنان ایشان باید گفت]:
وای! به مجلس جمهوری اسلامی توهین شده / (بدیل جمله ی بالا: مگه چی میشه به مجلس جمهوری اسلامی توهین بشه، مگه این مجلس مال ملته؟!!)

وای! همسر ایشان تقاضای خلع لباس کرده از عزیزش (یعنی خاتمی)؟! / (بدیل جمله: مگه وجود لباس ِ آقای خاتمی، انقد مهمه)

وای! چرا همسر ایشان را از کار بیکارش نکردید ؟! / (این بیکاری یا باکاری چه احمیتی برای آزادی ی ایرانیان داره؟!!)

وای! ما در ایران دادستان ؟!! داریم. وای! با دادستانی ؟!! طلبکارانه برخورد شده (این جملات  را هم میشد بهتر نوشت)

وای! این آقای جوانفکر هيچ آشنائی با اينترنت ندارد. / ندارد که ندارد. کی داره قصه میخوره ؟!! (نداره که نداره. چه بحتر که نداره)

تفاوت وب لاگ و سايت را نمی داند. / نداند که نداند، مسلن اگه میدونست چی میشد؟

و در ضمن تعریف سايت اطلاع رسانی را نمی شناسد. / نسناسد که نشناسد

مسلن ملاهای همکار ِ رژیم بهتره که از نظر ِ قدرتِ شناسایی و سواد وهوش بتوانند خود را به سطح ملا حسنی برسانند و اگر اختلافی مشاهده شد و احترامات و وجحه هایی به کمک کسانی ؟!! پیدا کرده شد تا به امروز که بروند آمریکا تا شاید به اونا بگویند که خامنه ای به او [خاتمی] گفته گورباچف و آقای محسن سازگارا هم بیخود نبوده که همچین اطلاعاتی رو به بیرون درز داده، ... [ این قسمت به این خاتِر که رَبتی به اقای بهنود ندارد، حذف میشود. البته بعدن، کل آن به ارشیو این وبلاگ اضافه خاهد شد]

... کجا بودم ؟! آره آقا(ی) مسعود(بهنود)، میخام این آقا صد سال سیاه تعریف سایت اطلاع رسانی را نشناسند، شما چرا قُسّه خوردی، یعنی غصه خوردی ؟!!

اما مسعود گوشش کر است (سِدایم را نمیشنود و اسلن اون موقع نمیتوانسته که بشنود):

صد سئوال: چرا وب لاگ همان سایت اطلاع رسانی است / هست یا نیست به شما چه، به من چه ؟

سوال ديگر مگر همه سایت ها به فرض آن که وب لاگ باشند هر چند روز یک بار نو می شوند / نو بشوند یا نشوند به شما چه، به من چه ؟

سئوال ديگر: به طور طبیعی یعنی چی / رند: بستگی داره!! که هواله به حضرت زهرا شده باشید و یا حضرتِ عباس / شوخ طبع!: این یه شوخی ست و همجنسبازان به دل نگیرند که گرایشات آنها هم مصنوعی نیست و هورمونی و ژنتیک یست

نتيجه نهائی اين که مشاور مطبوعاتی رييس جمهور هيچ از اين دنیا نمی شناسد / بابا دمت گرم آقای مسعود بهنود، معیار ِ این دنیا شناسی را هم فهمیدیم (بدیل: آخه آقای بهنود، اگه ایشون متخسس تو شناخت سایت و وبلاگ بودند، دلیل میشد که ایشون چوب لای چرخ کارای دولت کنن ؟!!) / رند: ای مردم دنیا زودتر فرق بین وبلاگ و سایت را بفهمید، وگرنه هیچ چی از این دنیا نمیفهمید

آيا تصمیم گیری با مشاورانی این چنین نتیجه ای بهتر از این می دهد که رخ داده است. / آقا(ی) بهنود، نمیدونم شما چرا صدتا سعال میکنید که همش یه معنی داره؟ ولی یعنی چی ؟!! یعنی اشکال کار احمدی نژاد نداشتن ِ مشاوران خوبه ؟!!

خوب بفرمایید خودتان مشاورش بشید!!

سرو ِ ناز: واااااای نــــــــــــه. این آقا پیــــــــــــره و به قول خودش فقط!! تنها مشاوران جوان تقلبی نیــــــــــــــــــستند!!

(البته ایشون احتمالن حرفاشونو زیاد سبک سنگین نکرده بودند و من نباید انقد تند برخورد میکردم. و من دیگه حوسله ی این پرانتز بازیها رو ندارم و خودتان حدث بزنید که در کجاها میشد برخورد، بهتر باشه)

حالا صحبت در مورد مشاور جوان و پیر و در مورد سوادِ اقتسادیتان در مورد کاهش نرخ بهره و افزایش حقوق کارگران و ... بماند. ...

آیا این آقا دیوانه است؟! این آقا مسل اینکه برای خودش و برای دیگران بهتره که از تحلیلات سیاسی دست برداره و فوقش فقط به اطلاع رسانی بپردازه و یا به همون کارهای تحقیقاتی بسنده کنه ... »

این هم بیشترِ نوشته ی آقای عمار ملکی:

* عمار ملکی: آقای بهنود؛ با تشخيص و توصيه نادرست پزشک چه بايد کرد؟

«داستان شما و منتقدان برآشفته و يا به‌عبارت ديگر داستان پزشک و بيماران، ظاهرأ کمی پيچيده‌تر از روايت شماست. بيماری که بر صورت پزشک سيلی می‌زند، بيمار ناهنجاری‌ست و رفتارش ناشايست است. اما اگر آن پزشک بدون معاينه و ديدن جواب آزمايش، تشخيص بيماری او را بدهد و قبل‌تر نيز با تشخيصی اشتباه، جان يکی از عزيزان آن بيمار را گرفته باشد، آن موقع می‌توان تا حدی عصبانيت و برآشفتگی بيمار را درک کرد

۱- من هم مثل ميليونها نفر بيننده برنامه ی پارازيت، مصاحبه آقای بهنود را ديدم و مانند خيلی ها از سخنان آقای بهنود درباره پيش بينی نتيجه انتخابات آينده مجلس متعجب شدم، اما خيلی جا نخوردم و برآشفته نشدم. چرا که آقای بهنود سابقه گفتن حرفهای «غير دقيق» درباره مسائل مهم در سالهای اخير را داشت. درباره اين ادعايم شاهد خواهم آورد.
... آقای بهنود بی ترديد يکی از پيشکسوتان عرصه مطبوعات و روزنامه نگاری بوده و هستند . شخصيت آرام و متين ايشان همواره قابل احترام است، اگر چه حتی کسی با نظرات و تحليلهای ايشان کاملا مخالف باشد. از اينرو من به دفاع از نظرات مخالفان برآشفته اين مطلب را نمينويسم بلکه ميخواهم سخنان نقل شده در مصاحبه و مقاله شان را نقد کنم و استدلال کنم که سخنان ايشان هم بلحاظ راهبردی اشتباه بوده و هم بلحاظ تحليلی (و حتی پيش گويی) غيرواقعی است.
تمام حساسيت و بحث و جدلی که درباره سخنان آقای بهنود درگرفته مربوط به بخشی است که ايشان ميگويد «حدود شصت درصدی در انتخابات ]آينده مجلس[ شرکت ميکنند». آقای بهنود در پاسخ به منتقدان که از اين حدس - يا بقول ايشان خبر- خوششان نيامده، داستان پزشک و بيماری را روايت ميکند. در آن داستان وقتی بيماری از پزشک ميشنود که به مريضی مهلکی مبتلاست، سيلی محکمی بر صورت پزشک ميزند و از مطب خارج ميشود و آقای بهنود اين داستان را مشابه برخورد منتقدان با خود بحساب آورده است.
البته پيش بينی آقای بهنود درباره نتيجه شصت درصدی انتخابات آينده، همانند پيش بينی پزشکی است که رنگ رخساره بيماری که از در مطب وارد شده است را ببيند و بگويد فکر کنم شما سرطان خون داريد!!

۲- جناب آقای بهنود؛ اعلام تشخيص شما درباره نتيجه انتخابات آينده دو ايراد اساسی دارد: يکی اينکه مبنايش ضعيف است و ديگر اينکه مخرب است و به جايگاه معترضان ضربه ميزند.
چرا مبنايش ضعيف است؟ به اين علت که شما ادعا کرده ايد که حکومت تا پنجاه درصد را پای صندوق رای ميبرد و ده درصد اضافه را هم ميتواند به شکلی پای صندوقها بکشاند اما انگار هيچ التفاتی به نتايج دوره های اخير انتخابات مجلس نکرده ايد تا متوجه شويد که ادعايتان حتی با شواهد آماری سالهای اخير همخوانی ندارد. شما تاريخ نگار هستيد و جوانهای زيادی به روايتهای تاريخی شما اعتماد دارند و اتفاقا در مصاحبه تان هم جوانان را توصيه به خواندن تاريخ کرديد، اما مايه تعجب است که شما نتيجه دو انتخابات اخير مجلس را بياد نداشته باشيد. در هر دو انتخابات دوره های هفتم و هشتم مجلس (يعنی دو دوره گذشته) به روايت آمار رسمی، تنها «۵۱ درصد» از مردم در انتخابات شرکت کردند (۲). اين درحاليست که در انتخابات دوره هفتم شخصيتهای معروفی (مثل مهدی کروبی و جميله کديور) هم کانديد بودند و در انتخابات دوره هشتم «ياران خاتمی» هم حضور داشتند و بقول شما «تکنيکهای جذاب کننده» هم بکار گرفته شده بود. علاوه بر اين، در آن زمان هنوز خون کسی بخاطر «حضور و رای دادن در انتخابات» به زمين ريخته نشده بود و هيچ کس در باورش نبود که هم رای را بدهد و هم باتوم و گلوله را بخورد. اگر در آن زمان حدود ۵۰ درصد در انتخابات شرکت کردند، بر کدام مبنا شما ادعا ميکنيد که تا ۶۰ درصد در انتخابات آينده شرکت خواهند کرد؟ آيا واقعا اين سخن بی اساس بنظر نميرسد؟ پس جای تعجب نخواهد بود اگر عده ای از سخنان شما آشفته شوند درحاليکه بسياری هنوز خاطره تلخ انتخابات قبلی را در ذهن دارند و هيچ نشانه ی مثبتی از جبران آن صدمات و احترام به رای مردم هم در کار نباشد.
اما چرا اعلام زودهنگام حدس شما مخرب است و به معترضان ضربه ميزند؟ به اين دليل که شما بعنوان يک چهره شناخته شده اعتبار داريد، رسانه های زيادی را در اختيار داريد، بخشی از مردم سخنان شما را قبول دارند و وقتی اين پيش بينی را در رسانه ها مطرح ميکنيد، در اصل داريد حرفی را در دهان مقامات جمهوری اسلامی ميگذاريد که به راحتی ميتوان آمار حضور شصت درصدی در انتخابات را اعلام کرد، حتی اگر بسيار کمتر از آن شرکت کرده باشند. چرا که ميتوان ناباوران و مظنونين به تقلب را به سخنان کسانی مثل مسعود بهنود حواله داد و گفت که «عناصر نزديک به فتنه» هم پيشتر به اين حضور با شکوه اعتراف کرده بودند. از اينروست که اينگونه پيشگويی ها نه تنها بی مبناست بلکه خيری به جبهه معترضان و دموکراسی خواهان هم نميرساند و تنها آب به آسياب خدايگان تقلب ميريزد. از طرف ديگر مشخص نيست که شما فردا روزی چگونه ميخواهيد صدق و کذب پيش بينی تان را مشخص کنيد. اگر به نتايج اعلام شده توسط حکومت اعتماد داريد، پس نتايج انتخابات رياست جمهوری را هم بايد قبول داشته باشيد و اگر هم که قبول نداريد پس اساسا چه دليلی دارد که شما زمينه ساز اعلام شصت درصدی حضور مردم در انتخابات شويد. اتفاقا در انتخاباتهايی که شکاف حاکميت و مردم زياد است، اعلام حضور ۷۰ يا ۸۰ درصدی مردم در انتخابات مطلوب نيست چرا که حاکميت خود ميداند که اين اعداد بسيار غيرواقعی بنظر ميرسد و آنچه مهم است قبولاندن حضور ۶۰ درصدی به مردم و معترضان است تا حاکميت ثابت کند که تحريم انتخابات شکست خورده است و مردم با وجود تمامی اتفاقات و حوادث ناگوار باز هم در پای صندوقها حضور يافته اند.
وقتی ادعايی تا اين حد ضعيف است و تنها به يک حدس و گمان می ماند، چه لزومی دارد که بدين گونه طرح شود و بر درستی آن هم تاکيد شود؟ باور کنيد که در شرايط نااميدی و رنجوری جنبش اعتراضی مردم، اينگونه حرفها تنها تزريق نااميدی است. اينکه يک پزشک به بيمارش بگويد که تو ديگر اميدی به زندگی نداشته باش، نشانه هوشمندی و صداقت يک پزشک نيست.

۳- جناب آقای بهنود؛ نکته مهم ديگری که در نوشته (و در واقع دفاعيه) شما آمده است، دعوت منتقدان به حرکت است و اينکه « به جای سيلی زدن بر گوش پزشک، دور هم جمع شويد و کاری حسينی کنيد!». راستش اين قسمت حرفتان بيشتر مرا برانگيخت تا اين مطلب را بنويسم چرا که حرف و بغضی فروخورده را زنده کرد. ياد اولين جملات مقاله شما در فردای روز عاشورای ۸۸ افتادم. روزی که بعضی از مردم و جوانان در برابر حملات و اقدامات خشن و بيرحمانه حکومت از خود دفاع کرده بودند. مردمی که با خشونت بسيار زياد مواجه شده بودند و پرت کردن افراد از روی پل و زير گرفتن افراد با ماشين پليس را مشاهده کرده بودند، برای دفاع از خود به سمت نيروهای تا دندان مسلح سنگ پرتاب کرده بودند و تعدادی از سطلهای آشغال را آتش زده بودند. در اصل مردم آن روز همان کار حسينی را کردند که شما امروز به آن دعوت ميکنيد. مگر امام حسين عليرغم تمام تلاشی که برای خودداری از درگيری نشان داد، در هنگامی که مورد تهاجم قرار گرفت ايستادگی نکرد و از خود دفاع نکرد؟ اما شما مردم را به شدت محکوم و سرزنش کرديد و آن جوانان صدمه ديده، توامان با سرکوب حکومت و سرکوفت شما مواجه شدند. شما در فردای آن روز نوشتيد: « ما شکست خورديم. اهل مدارا و تسامح شکست خوردند...اين را در همين سکوت سرد..هم می توان به خود گفت...اميدوار بوديم که ديگر دادمان را با مشت و گلوله نستانيم، گل به کار آوريم، اين که اول بار ديگری گلوله انداخت از بار غم ما نمی کاهد.» (۳) اينگونه «جملات غير دقيق» و غير واقعی به گمان من يکی از بزرگترين ضربه ها را به جنبش اعتراضی مردم وارد کرد. نه بخاطر اينکه شما از خشونت ابراز انزجار کرده بوديد- که بايد ميکرديد- بلکه بخاطر اينکه شما به جای هدف گيری عامل خشونت، قربانيان خشونت را هدف گرفتيد و به آنها اتهام غيرواقعی زديد. جمله بالا را اگر کسی ميخواند، فکر ميکرد که انگار نبرد مسلحانه رخ داده بود و معترضان به سمت پليس «گلوله» انداخته بودند. آقای بهنود، شما احتمالا با نيت جلوگيری از خشونت آن سخنان را نوشتيد، اما آن سخنان بدترين دفاع از عدم خشونت در آن زمان بود. آن زمان بايد به مردم درباره روشهای خشونت پرهيزی توضيح داده می شد، نه اينکه آنها متهم به خشونت ورزی ميشدند. داستان آن روز، مشابه داستان بيماری بود که خونين و مالين نزد پزشک رفته باشد و پزشک به جای التيامش، نمک بر زخم او بپاشد.
انصافا يکی از بزرگترين ضعفهای جنبش سبز ناآشنايی و بدفهمی نخبگان در چيستی و چگونگی مديريت مبارزات مسالمت آميز بوده و هست. همين دو روز قبل سخنرانی زنده ای از آنگ سان سوکی يکی از سرشناس ترين رهبران مبارزات مسالمت آميز در جهان درباره اعتراضات مدنی در راديوی بی بی سی انگليسی پخش شد (۴). او در بخشی از سخنانش که درباره شيوه مبارزه بدور از خشونت بود، به گروهی از جوانان دموکراسی خواه که به مبارزات قهرآميز در برمه روی آورده اند، اشاره کرد و گفت که ما آنها را هرگز نفی و محکوم نميکنيم چرا که آنها دلايل بيشماری دارند که مبارزات قهرآميز را راه حل ميدانند اما شيوه ما با آنها متفاوت است. اين را گفتم تا نشان دهم که رهبران مبارزات مدنی (مانند ماندلا و آنگ سان سوکی) حتی مبارزات قهرآميز را نفی نمی کنند، اما در کشور ما دفاع مشروع مردم در برابر سرکوب شديد، از طرف نخبگان سياسی همچون شما به شدت محکوم می شود. حال بعد از گذشت يک و اندی سال از آن واقعه به جوانان به طعنه ميگوييد که حرکت و کاری حسينی کنند؟

۴- جناب آقای بهنود؛ نقد من به سخنان شما به معنی طرفداری از تحريم نيست چرا که هنوز زمان زيادی لازم است تا درباره راهبرد مناسب در مواجهه با انتخابات تصميم گرفته شود و فکر ميکنم بايد اين روزها بيشتر درباره استفاده از فرصت انتخابات و چگونگی تحميل مطالبات انديشيد. اما يقينا زمان مناسبی برای دعوت به شرکت در انتخابات و اعلام نتايج انتخابات هم نيست، آن هم به گونه ای که اگر بخواهد اراده جمعی برای عدم شرکت در انتخابات شکل بگيرد، پيش داوری شما به آن ضربه می زند و آنرا پيشاپيش شکست خورده نشان می دهد.
جناب آقای بهنود؛ شما روزنامه نگار، وقايع نگار و داستان نويس موفقی هستيد اما تحليل های سياسی تان راهگشا و هوشمندانه نيست. خودتان در مصاحبه با پارازيت گفتيد که «آدم سياسی نيستيد و تفکر سياسی هيچ وقت نداشتيد». کاش در اعلام اينگونه تحليلها و پيش بينی های سياسی کمی محتاط تر عمل ميکرديد.
داستان شما و منتقدان برآشفته و يا بعبارت ديگر داستان پزشک و بيماران، ظاهرا کمی پيچيده تر از روايت شماست. بيماری که بر صورت پزشک سيلی ميزند، بيمار ناهنجاريست و رفتارش ناشايست است. اما اگر آن پزشک بدون معاينه و ديدن جواب آزمايش، تشخيص بيماری او را بدهد و قبل تر نيز با تشخيصی اشتباه، جان يکی از عزيزان آن بيمار را گرفته باشد، آن موقع ميتوان تا حدی عصبانيت و برآشفتگی بيمار را درک کرد. مشکل ما فقط بيماران عصبی نيستند، مشکل از تشخيص نادرست پزشکان و گاهی درد بر درد افزودن آنها هم هست.

پی نوشت:
(۱)- مقاله «در جواب مدعيان پارازيتی»، مسعود بهنود
http://news.gooya.com/politics/archives/2011/07/124354.php
(۲)- ميزان مشارکت در انتخابات مجلس هفتم
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8803230613
ميزان مشارکت در انتخابات مجلس هشتم
http://www.ayande.ir/1386/12/post_460.html
(۳)- مقاله «دلهره دارم»، مسعود بهنود،
http://www.masoudbehnoud.com/2009/12/blog-post_27.html
(۴)- Aung San Suu Kyi; Lecture 2: Dissent
http://www.bbc.co.uk/programmes/p00hljtz »



* در رابته با غلَت‌های املاعی

No comments:

Post a Comment

برای فرستادن نظر و پیغام، احتیاج به دادن اسم و آدرس و کلمه‌ رمز و قد و وزن ندارید. خودتان انتخاب کنید


رنــد
عـالم‌ســوز

شـاهـین دلـنشـین
نـــــــــدا کــاویـانی
جـواد سگِ‌نگـهبان
آخـریــن پـســت‌ها
گـزارشـگر: شـــاهین، خُــود
و دیگران! را نصیحت می‌کند:ا
تـــــــــو ای
رند عالمسوز خالی‌بندِ
مــهربـــان‌پــاچــه‌گــیــــــــر
سیاست‌ندار: اصولن، خالی‌بندی
در سیاست بعضی موقع‌ها خوب است
امــا باید یه خــالی‌ای بـبندی که بگنجه
بی‌ادب: از نضر* ادبـی، بـی‌ادبـی‌ست
کــــه پـــاچه‌ی کسی را بگیریم
پـــس منـــضور چیــــــست؟

گزارشگر: شاهین، که منضور
اصـلی‌اش هــم هــمــیــن! بــود
در ادامه‌ی نصیحت‌هایش فرمود!:ا
و تو ای ماتلی و ماتلی‌مدال و
نـــــــــــــــــــــــدا
و صـــمــد و
جوادِزندانی‌وحشی‌پـاچه‌گیر
تا مـیتوانی پــــاچه بگیر! که تا
کـــه تــا، کـــه تــا، کـــه تــا
...
ادامه




درباره ی من
وقتی تو اواخر زمان شاه وارد دانشگاه شدم، به خاطر حماقتی مختصر! و فضای حاکم …1




معرفی
ماتلی و ماتلی‌مدال





مجموعه‌ای
بزرگ از آیات قرآن
در مورد اجباری نبودن دین

...
...
پيامبر وظيفه‌‏اي جز ابلاغ رسالت ندارد/ تو مامور اجبار آنها به هدايت نيستي/ بگو من فقط بيم ‏دهنده و بشارت ‏دهنده‏‌ام/ در قبول دين، اكراهى نيست (در دين هيچ اجبارى نيست)/ وظيفه ندارى آنها را مجبور سازى/ تو فقط تذكر دهنده‏‌اي/ آن كس كه گمراه شده است به شما زيانى نمى‏رساند بازگشت همه شما به سوى خداست/ هدايت آنان (به طور اجبار) بر عهده تو نيست‏، بلكه خداوند هركس را كه بخواهد هدايت مى‏كند/ اگر خدا مى‏خواست مشرك نمى‏شدند و ما تو را مسؤول آنها قرار نداده‏ ايم/ اگر پروردگار مي‏خواست تمام آنها كه در روي زمين هستند همگي (از روي اجبار) ايمان مي‏آوردند، آيا تو مي‏خواهي مردم را مجبور سازي كه ايمان بياورند؟/ هيچكس نمي‏تواند ايمان بياورد جز به فرمان خدا/ بگو هر كس هدايت يابد براي خود هدايت شده، و هر كس گمراه گردد به زيان خود گمراه شده، و من ماءمور (به اجبار) شما نيستم/ در هر حال تو فقط مامور ابلاغ هستي و حساب (آنها) بر ماست/ پروردگار تو به كسانى كه از راه او گمراه گشته‏ اند، آگاهتر است/ پروردگار تو ميان آنها در قيامت به حكم خود داوري مي‏كند/ رستاخيز بطور قطع خواهد آمد من مي‏خواهم آن را پنهان كنم تا هر كس در برابر سعي و كوشش خود جزا ببيند
...
...





وقتی خدا تو قرآن
مهلت میده به شیطان
تــــــــــا روز قیــــــــامت

تو چه‌کاره‌ای که گیر میدی به
حجاب و دین و عبادت ملت؟





امیدوارم
اگه مسلمونی
مسلمون آزاده‌ای باشی
ولی اینو بدون که
طبق این آیات
محمد
پیغمبری برای قوم عرب بود
...
...
سوره ۱۳: الرعد
تو فقط هشداردهنده‏ اى و براى هر قومى رهبرى است ﴿۷﴾ا

سوره ۱۴: إبراهيم
ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به زبان قومش تا [پیغام ما را به زبانی که میفهمند] براي آنها آشكار سازد... ﴿۴﴾ا

سوره ۱۲: يوسف
الف لام راء اين است آيات كتاب روشنگر ﴿۱﴾ا
ما آنرا قرآن عربي نازل كرديم تا شما [عرب زبانان بتوانید] درك كنيد ﴿۲﴾ا
...
...






از
اینکه
موسوی گفت
حاکمیت از خشم مردم
بــتــرسـد نـه از مـا

چه نتیجه‌ای می‌گیریم؟




ترانه‌های من
شامل متن ترانه‌ها و
ملودی‌هایی که این ترانه‌ها
روی آن‌ها نوشته شده‌اند
اگر صدایش را دارید

ایـــن تــرانــه‌ها
را بخوانید





قرار
زیـــر را تبلیــغ

و به قراری ثابت تبدیل کنیم
و دوست و فامیل را هم، هر ماه
برای این قرار خبر کنیم
پنج‌شنبه‌ی اولِ هرماه
از ساعت 5،6 بعدازضُهر*
و بــــــــدون شــــــــــــــــــعـــار
گردشی به تَرَفِ میدان انقلاب
با جمعی که کـم کـم میشه
بــــــــــی‌شــــــــــــمار

و وقتی که شدیم بی‌شــمــار
همان فرداش هم شاید شدیم بی‌قرار
و از حکومت درآوردیم دمــــار
و اصلن تویی که بدون شعار
نـــداری روزگـــــــــــار
خوب یــه روز دیـــــگه
برای دادن شعار، قرار بذار
ملتی که نتواند این کم‌خطرترین حرکت را تحت عناوین مختلف سامان دهد، همیشه شکنجه می‌شود
و جان می‌دهد

این حرکت را جزو رسم و رسوم
و مانند یک سنگر بتُونی
محکم و پایدار کنیم






















































































































































































































































































Powered by Blogger.









































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































*
چرا

تعهدی
به "خَــت" یا
املاعِ "فارسی؟!" ندارم

هـمـراه بــا تــرانـه‌ی
الـفـــــــــــــبــا






اگر
توافق کنیم

کــــه مقـــام
رئیـــس‌جمهور
ملکـــه‌‌وپادشـــاه
تشریــفاتی باشد
بـــــــــــــــه زودی به
اتـحــــــادی بـــــــــزرگ
میــــــــــــــــــــــــــرسیم


انقدر سخت است که قبول کنیم
یک مجلس آزاد، در راس امور مملکت
باشد؟!/ ندا: با این توافق بسیـاری از
نگرانی‌ها و دشمنی‌ها از بین می‌رود
و شـــاید بسیـاری از کسانی که در
فکر قدرت یا دیکتاتوری جدیدی
هستند دســت از سر مردم بردارند
اگر اعضای شورای رهبریِ اصلیِ
آینده‌ی جنبش، افرادی باشند که زیر
ایــن توافق‌نامه را امضا کرده باشند
بـــــــــــــرای امثـــــــــــــــال مـــــــن
زیــــــاد مهم نخاهد* بـــــود که در
ترکیب مثلن 21 نفره‌ی این
رهبــــــــــــــــــــــــــری
اســـــــامی‌ای چـــــــــــون



من
ماتلی‌مدال

مــــــدال
رهـبــــــــــــریِ
جنبش سبز آزادی‌خاهی*
همیـــــــشه مسالمت‌جویی
واقعـن اصلاح‌تَلَبی و منـادیِ
اسلام
رحمانی/دمکراتیک/حقوق بشری

را به‌ گـــردن آقـــایان محترم
موسوی و کروبی
و نمایندگانشان می‌اندازم

و میروم تا برویم! به سراغ تعیین
رهبری‌ اصلیِ جنبش آزادی‌خاهی

رهبری‌ای که نه اهل هوچی‌گری
و دادنِ شعارها و فرمان‌های
بـــدون پشتــــــوانه باشد

نه مســـالمت‌جویی را بعنوانِ
راهِ همیـــــــشگی یا استراتژیکی
تبــلیــــــــــــــــــــــــــــــــــغ کند
و نه راه مُزاکرات مستقیم؟! و
غیرمستقیم را، در صورتِ
قدرت گرفــــــتن جنبش
ببنــــــــــــــــــــــدد








همه‌ی
دمکرات‌ها
سکولار هستند
امـــــــــــــــــــــــا
همـه‌ی سکـولارها
دمکرات نیستند





بخشی از آرشیو زیرین
http://rendeaalamsuz.blogspot.com
وبلاگ سابق من، که متاسفانه رمزش را
از دست دادم و خوشبختانه از بین نرفت
به تدریج به آرشیو بالا
منتقل خاهد* شد
2009 +: June (16) May (5) April (7) March (4) February (8) January (12) 2008 : December (5) November (7) October (4) September (2) August (9) July (8) June (4) May (6) April (9) March (8) February (19) January (8)
2007 : December (10) November (13) October (13) September (14)



پستهای سال 2006
و فعلن فقط بخشی از آن‌ها
از سایت www.taraane.com
که دیگر وجود خارجی ندارد
به آرشیو بالا منتقل شده است