* در رابته با غلَتهای اهتمالیی! املاعی
شاهکار قبلی**
از این آخرین شاهکار ایشان به دلیل اهمیت عملیِ آن برای جنبش، نباید گُزَشت* و در این نوشته هم بیشتر به این ادعای ایشان میپردازم، اما قبل از آن باید بگویم که کیلویی و عجولانه در مورد سیاست نوشتن، آبرو و احترام آدمها روُ مخصوصن اگر اسمشون ابراهیم باشه! هر روز کمتر میکنه.
یادتون میاد که ایشان زمانی برای باطبی نوشته بود که «زندان، آدمها را حقیر میکند»؟ (به انتهای آرشیو در مورد نبوی مراجعه کنید).
یادتون میاد که در مورد مجلس 86 و لاریجانی نوشته بود: «روی کار آمدن لاریجانی از نظر من یک پیروزی بزرگ برای عقلانیت در کشور است... هر کسی که جامعه را بسوی بی نظمی و عدم تعادل ببرد، خطرناک است،...»
و مجلس لایحهی یک فوریتیِ روح الله حسينيان برای 7 عنوان جرم منتهی به اعدام را که وبلاگنویسی، یکی از آنها بود، با دفاع جانانه لاریجانی، بدون اینکه بعضی ار کسانی که قبلن مخالفت کرده بودند، جرات ابراز نضر* کنند، تصویب کرد؟ (آرشیو).
یادتون میاد در مورد حسین درخشان نوشته بود «باید اعتراف کنم که ماهها بود به این نتیجه رسیده بودم که بسیاری از حرف های حسین درخشان درباره مسائل جهانی، واقعیات ایران و بخصوص درباره اپوزیسیون ایرانی درست است و خود نیز مستقلا به برخی از آنچه او به آن رسیده بود باور داشتم، حتی به این نتیجه بودم که بازگشت به ایران و دفاع از سرزمین و حتی دولت مهم ترین وظیفه ما در وضع فعلی است.... »
جالبه، دفاع از دولت احمدینژاد، مهمترین وضیفه؟!
برخوردهای تاکنونیِ من با آقای نبوی حالت کجدار و مریض بوده است. در بدترین حالتی که به او حمله کردهام، در انتها نوشتهام: «... حالا که میبینه حدود دو سال گذشته و هفت ماهش هنوز نگذشته[دو سال پیشش گفته بود 6، 7 ماه وقت لازم دارم تا خودمو برای ایران رفتن، جمع و جور کنم]، با احساس بدبختیی تمام به سیم آخر میزنه و حتا حاضره از دولت احمدینژاد دفاع کنه و با تبلیغ نظرات درخشان! در خدمت رژیم قرار بگیره. خاک بر سرش، خاک بر سرش. اما مرا دعوا نکنید، اگر بنا را بذارم بر تعریف از او و البته نه تعریف از گند و کثافتکاریش. نباید گذاشت که این بیچاره در گند و کثافت خودش خفه بشه. او را باید از روانی شدن نجات داد و این با فُهشیدن تنها امکانپذیر نیست و او هم تازه بدش نمیآد که اپوزیسیون! بهش فهش بده تا با وجدان راحتتری به پوزیسیون! بپیونده. نه نه، او را باید نجات داد./ نبوی جان، جدی میگم، من تو را با همهی خریتت دوست دارم و هنر هم در همین است وگرنه دوست داشتن آدم نسبتن سالم و درست که سخت نیست و خریت هم نسبیست. پس خجالت بکش و یه مقدار شرم کن. تو انسانتر از این هستی. من میدانم.»
داستان کیلویی نوشتن آقای نبوی در رابِته با سیاست، در این دو سالهی اخیر، گسترش پیدا کرده است و به جنبش ضربههای خاص خود را میزند. متاسفانه آقای نبوی فقَت چرت و پرت نمیگویند. این جا و آن جا حرفهای درستی هم میزنند که وقتی با چرت و پرتهای ایشان قاتی میگردد، مصداق «اگر میخاهی به تفکری/دیدگاهی حمله کنی، یه آدم احمق را مامور دفاع از آن کن» میشود. من هم مثل اینکه مجبورم دوباره انتقاد از ایشان را شروع کنم و از این نضر یه مقدار عقبافتادگیهامو جبران کنم.
خوب، حالا ببینیم حرف حساب اخیر آقای نبوی چیه. به این سخنان ایشان توجه کنید: یکشنبه ۲۳ مرداد ، ۱۳۹۰
هنر علیه استبداد: « ... بیش از دو سال از آغاز جنبش سبز ایران می گذرد ... جنبش سبز پس از شش ماه درگیری خیابانی، یک سال فشار به بدنه حکومت، حالا دست از رفتن به خیابان برداشته است، چرا که رفتن ما به خیابان، نیروهای حکومتی را متحد می کند.»
معمولن از چند حالت خارج نیست!:
ا. یا ایشان میخاهند عقبنشینیِ جنبش و ترس مردم از به خیابانرفتن را که البته فقَت نتیجهی سرکوب حکومت نبوده و شعارهای بی موقع و بدون پشتوانه و تاکتیکهای غلَت و خودبزرگبینانه هم بانی آن بوده است را ماستمالی کنند و حقیقت را کتمان، که کار بسیار غلَتی میکنند و بررسی بهتر این شکست موقتی را به تعویق میاندازند.
2. یا با همفکرانشان نتیجه گرفتهاند که دشمن اصلی، احمدی نژاد است و اگر مردم شلوغ نکنند، خامنهای آرامش پیدا کرده و تقویت میشود و گول هم میخورد و احمدی نژاد را کنار میگزارد و به همین خاتِر، قرص تقویتی هم به او می دهند:
** جامعه شناسی خودمانی انتخابات( قسمت سوم): « با فرض جمهوری اسلامی، کمتر کسی معتدل تر از خامنه ای و دور تر از او به استبداد در میان نیروهای سیاسی آن زمان وجود داشت. خامنه ای تا قبل از اینکه رهبر شود، تنها روحانی بود که هنر و ادبیات را به واقع می شناخت» (حالا بماند که آقای نبوی در اون موقع سن و سال خودش چقدر بوده و چقدر علم داشته و یا حالا با چه تحقیقاتی به این نتیجه رسیده)
آقای خامنه ای! محمود را دریاب!: «... دولت احمدی نژاد بی عرضه است و کفایت سیاسی ندارد. در این که تردیدی نیست. هر ننه قمری حتی فاطمه رجبی هم این را می فهمد. من پیشنهاد می کنم، به مجلس اجازه بدهید، همانطور که قبلا اجازه نمی دادید که عدم کفایت سیاسی اش را تصویب کنند، بعد هم که برکنار شد، او و مشائی و خانواده و جماعتی که با آنها همراه هستند، همه را بفرستید سفارت ایران در ونزوئلا، آنجا به اندازه کافی دور است. برای خودتان خوبیت ندارد که رئیس جمهوری که ایکی ثانیه می شود برکنارش کرد، هم متهم بشود که تیم اش فاسد است، هم متهم بشود که دزد است، هم متهم بشود که رمال و جنگیر است، هم متهم بشود که حرامزاده است، هم فردا سند رو می شود که پروین احمدی نژاد کارش اداره جی جی سراهای اوکراین و لهستان بوده، داوود هم مسوول حراست لاس و گاس بوده و مشائی هم خودش جن است و بصورت آدم ظاهر شده. یک جوری ردش بکنید که زیاد ضایع نشود. نه اینکه ما بدمان می آید ضایع بشود، بالاخره بخاطر همین جانور ما پنج شش سال است داریم عذاب می کشیم و حیثیت کشور و ثروت ملی و احترام کشورمان از بین رفته است. زودتر یا یک ظرف واجبی بدهید بمالد به خودش و با هواپیما برود، یا بخورد و با آمبولانس برود، یا مثل بچه آدم ردش کنید برود، کار داریم و مملکت علاف است.»
3. و یا خیلی از نضر سیاسی فهمیده هستند! من موندم اصلن مردم چرا از اول رفتن تو خیابون؟! بلاخره باید یه درسی از این جنبش گرفت یا نه؟ نکنه مردم از همون اول نفهم بودند که رفتند تو خیابون و نیروهای حکومتی را متحد کردند؟ واقعن این ادعا یک شاهکار سیاسی است. اعتراض نکن چون آنها متحد میشوند! راستی چه شد که احمدینژاد برای رهبر "شاخ و شونه" کشید و چرا قبل از جنبش سبز، از این عرضهها نداشت؟ آیا به این دلیل نبود که خامنهای به خاتِر ترس از ریاست جمهوری موسوی و دست داشتن در کودتا و بالا آوردن احمدی نژاد و سرکوب جنبشی که بوجود آمد، به نحوی به او وابسته شده و چارهای جز اتکا به او نداشت، و احمدینژاد هم، تمام سعیاش را کرد که از این موقعیت استفاده کرده و قدرت و امتیازات بیشتری کسب کند؟ در واقع، این جنبش آزادیخاهی بود که احمدینژاد را در مقابل "رهبر"، "قوی" کرد و تا زمانی که جنبش از خود قدرت و خََتَری نشان میداد، "رهبری" مجبور بود پر رویی تَرف را زیر سبیلی در کند. جناحهایی که در این حکومت قدرت دارند، در سرکوب جنبش متحدند و هیچ نشانهای تا کنون نبوده است که نشان دهد آنها در نحوهی برخورد و سرکوب جنبش، با یکدیگر اختلاف داشته باشند. تقویت، قدرتیابی و خَتَرناک شدن جنبش، در عین اینکه موقتن آنها را بیشتر متحد کرده و مجبورشان می کند که حق و حقوق! رانتخاری/مافیایی یکدیگر را بیشتر رعایت کنند، به همین دلیل هم باعث قدرتیابی تَرَفِ تاکنون ضعیفتر شده که هم در خود و هم در صورت ادامهی جنبش، میتواند به درگیری و بحران لاینحل در حکومت بیانجامد. نیانجامیدن آن هم دلیل بر کنار گزاشتن جنبش اعتراضی نبوده و نیست.
حال تاکتیک آقای نبوی و همفکرانش این است که حتا راهپیمایی در سکوت هم نداشته باشیم که خامنهای با آرامش خاتِر جریان فتنه را سرکوب کند! آخر کدام آدم سیاسیِ نسبتن درستی سعی میکند شَرایِتِ قدرت یابی بیشتر قدرتمندترین فرد حکومت، یعنی ولی فقیه را فراهم کند؟ نکند آنها فکر می کنند که اکنون احمدی نژاد در مقابل خامنهای عدد بزرگی شده است و خاب و خیال یک درگیری مهم در حکومت را می بینند، آن هم! به خیابان نرفتن مردم؟!
No comments:
Post a Comment
برای فرستادن نظر و پیغام، احتیاج به دادن اسم و آدرس و کلمه رمز و قد و وزن ندارید. خودتان انتخاب کنید