اگر میخواهید مردم بیشتری به شما اعتماد پیدا کنند، باید نشان بدهید که در سازمانتان به اصول دمکراتیک پایبندید و به این اصول به چشم تزئیینات نگاه نمیکنید. همهگان میتوانند در حرف دمکرات باشند، همه گان میتوانند احساس کنند که دمکراتند، اما در هنگام عمل هم هست که درستی و نادرستیی ادعاها و احساسات مشخص میشود.
سازمان شما اگر کشوری دمکراتیک بود، تا به حال چند بار رئیسش را در دورههای 4، 5 ساله قائدتن عوض کرده بود. در چنین کشور دمکراتیکی، آقای مسعود رجوی فوقش میتوانست دو دوره یا حداکثر 10 سال رئیس حکومت باشد. خانم مریم رجوی هم قبول کنیم که برای دو دوره و 10 سال انتخاب میشد که مجموعن میشد 20 سال. مگر حکومت ملوکالتوایفی است که یک خانواده 30 سال رئیس یک حکومت یا سازمان باشد؟ آن هم ریاست و رهبریای که از اول تا آخرش سرشار از اشتباهات وحشتناک زندگی و خانمانسوز بوده است. من نمیتوانم باور کنم که در میان اعضاء و هواداران یا دورشده گان از سازمان شما، آدمهایی سیاستمدارتر و باهوشتر از مریم و مسعود وجود نداشته باشند که با برخی انتقادات از گذشته و مرزبندی با حرکتهای اشتباه و اراعه ی مکتوب اهداف و خواسته ها، سازمانتان را از این بن بست بتوانند دربیاورند. دوران رهبری، ریاست، فرماندهی یا حکومت های 20 ، 30 ساله فردی و خانوادگی دیگر گذشته است و داشتن چنین موقعیت و امتیازاتی در تضاد با اصول دمکراتیک بوده و بوی یک حکومت و ولایت مطلقه مادامالعمر را میدهد. مسعود و مریم رجوی بهتر است برای اثبات دمکرات بودن و نجات سازمانشان هم که شده، رسمن از ریاست و حکومت 30 ساله بر این سازمان استعفا دهند.
در پایان، ضمن پیشنهاد به کنارگذاشتن تعصبات و ازدیاد قدرت تحمل، شما را به خواندن این نوشته از آقای حمید فرخنده دعوت میکنم:
مسئولیت مجاهدین در کشتار اشرف، حميد فرخنده
« صحنه به زیرگرفته شدن یکی از مجاهدین ساکن ارودگاه اشرف توسط خودروی ارتش عراق دل هر انسان آزاده بویژه هر ایرانی انساندوست را به درد می آورد. حمله به افرادی غیر مسلح و کشتار آنان به هیچ بهانه ای قابل قبول نیست. همه ی وجدان های آزاد بشری خواهان راه حل مسالمت آمیز و درخور شأن و کرامت انسانی برای بیش از سه هزار ساکنین اردوگاه اشرف هستند. انسانهایی اسیر ایدئولوژی، قربانی تشکیلات و سازمانی به بن بست رسیده، رها شده در بیابانی نزدیک مرز ایران، محروم از دنیای آزاد اطلاعات و اخبار. آرمانگرایانی که روزگاری شیفته توهمات سیاسی رهبری خود شدند. رهبری سیاسی ای که ارمغانش برای اعضای اش اشتباهات پیاپی در ارزیابی های سیاسی و تعادل قوا، به کشتارگاه فرستادن آنها در مقاطع مختلف، شتشوی مغزی و تشویق آنان به آتش زدن خود برای بهره برداری های سیاسی بوده است.
اما اگر از شیوه خشونت بار و غیرانسانی حمله نیروهای عراقی به مجاهدین در اردوگاه اشرف که بگذریم، در این ماجرا واقعیتی سیاسی، هرچند تلخ برای مجاهدین، وجود دارد و آن این است که دولت عراق درپی اعمال حاکمیت ملی خود بر اردوگاه اشرف است. این حق هر دولتی بویژه دولتی که مشروعیت خود را از آرای مردمش گرفته هست که بر تمام خاک خود اعمال حاکمیت کند. همچنین این حق هر دولتی هست که با کشورهای همسایه روابط سیاسی خود را تنظیم کند. اما در ماجرای اسفناک کشته شدن گروهی از هموطنان ما در خاک عراق هم از سوی سازمان مجاهدین خلق، شورای ملی مقاومت و هم از سوی بسیاری از نیروهای سیاسی که کشتار اخیر را محکوم کرده اند این حق کشور همسایه ی ما نادیده گرفته شده است.
در سال 2009 هنگامی که نیروهای عراقی مسئولیت کنترل اردوگاه اشرف را از نیروهای امریکایی تحویل گرفتند نیز درگیری هایی کوچکتری بین نیروهای عراقی و ساکنین اردوگاه اشرف درگرفت . در آن زمان یاداشتی در این مورد نوشتم و از آنجا که علیرغم درناکی حادثه کنونی همان منطق هم از سوی حکومت عراق و هم از سوی مجاهدین خلق در ماجرای اخیر دنبال می شود آن یادداشت را در زیر می آورم:
هنگامی که مجاهدین خلق در اوایل سال 86 میلادی فرانسه را به قصد عراق ترک کردند، بسیاری از ناظران سیاسی استقرار این سازمان در کشور در حال جنگ با ایران را خودکشی سیاسی ارزیابی کردند. تصوّر پی آمدهای مهلک چنین تصمیمی برای کسانی که با الفبای سیاسی آشنا بودند، چندان مشکل نبود. اما کمتر کسی می توانست در آن سال ها پیشی کند سرنوشتی چنین تراژیک در انتظار سازمان مجاهدین خلق خواهد بود.
دولت قانونی عراق اخیرا خواستار برچیده شدن قرارگاه اشرف که مجاهدین شهر اشرف اش می نامند، شده است. مقامات عراقی ضمن اعلام رد گزینه ماندن مجاهدین در خاک عراق از آنها خواسته اند این کشور را به قصد ایران یا کشور ثالثی که حاضر به پذیرش آنها باشد، ترک کنند. سازمان مجاهدین خلق در واکنش به این درخواست دولت عراق، بستن اردوگاه اشرف و انتقال مجاهدین به ایران یا کشور ثالث را زمینه سازی برای "جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت" خوانده است.
24 سال پیش، مجاهدین ظاهرا "برای مدتی کوتاه" به عراق رفتند تا به زعم خویش طی چند سال مبارزه و در سایه ارتش صدام، نظام جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. آنها برای درخواست پناهندگی به عراق نرفتند، بلکه در کسوت رزمندگان مجاهد یا نیروهای "ارتش آزادیبخش" در حالیکه عموما پناهندگی کشورهای مختلف اروپایی و امریکای شمالی را دارا بودند در عراق نزدیک نوار مرزی با ایران، مستقر شدند. آنها هیچگاه به عنوان پناهندگان مجاهد در عراق حضور نداشته اند و بعد از سرنگونی رژیم صدام حسین نیز از دولت عراق تقاضای پناهندگی نکرده اند.
البته مجامع بین المللی و دیگر نهادها و سازمان های حقوق بشری می بایست از حقوق انسانی آنها حمایت کرده و تسهیلات لازم برای انتخاب آزادانه و انتقال به هر کشوری که خود خواهان عزیمت به آنجا هستند را برایشان فراهم کنند.
اعتراض سازمان مجاهدین اما در قالب اطلاعیه دبیرخانه شورای ملی مقاومت،به سخنان موفق الربیعی مشاور امنیتی دولت عراق، گویا تکرارِ کمیکِ تاریخِ تراژیکِ این سازمان است.
در میان سازمان های سیاسی در تاریخ ایران معاصر کمتر نیرویی می توان یافت که به اندازه سازمان مجاهدین دچار اشتباهات مهلک سیاسی و نظامی و حتی فرهنگی شده باشد. اشتباهاتی که حاصل آن به کشتن دادن هزاران جوان مجاهد، تبدیل رهبری بسته اما جمعی در سازمان به رهبری فردی مسعود رجوی و سرانجام بن بست سیاسی و تشکیلاتی کنونی مجاهدین است.
ارزیابی شتاب زده و غیرواقعی رهبری سازمان از تعادل نیروها، آنها را به تظاهرات مسلحانه در اواخر بهار سال 1360 واداشت. که به کشته شدن هزاران نفر از اعضا و هواداران این سازمان منجر شد. [البته نقش خشونت شدید نظام اسلامی در سرکوب مجاهدین خلق، محکوم و مسئولیت بزرگ نظام اسلامی در این برگ خونین از تاریخ سیاسی معاصر کشور در جای خود قابل بررسی است.] بعد از خروج مسعود رجوی و بقیه السیف نیروهای این سازمان به خارج از کشور، ماجرای شخصی ازدواج مسعود رجوی با مریم عضدانلو قاجار در نمایشی مضحک، امری سیاسی_ایدئولوژیک نام گرفت.
بار دیگر با محاسبه ای غلط، در اوج جنگ ایران و عراق مسعود رجوی که اینک هم پیشوای سیاسی سازمان بود هم رهبر عقیدتی آن، در لباس رهبری نظامی سازمان سرنوشت خود و سازمانش را با سرنوشت رژیم بعث عراق گره زد و راهی عراق شد.
در تابستان 67 در پی موافقت ایران با قطعنامه 598 شورای امنیت و صلح میان ایران و عراق، رجوی که خود را بازنده بزرگ صلح می دید، با فراخواندن هزاران نفر از هواداران سازمان از سرتاسر اروپا و امریکای شمالی به عراق، حمله ای در پناه نیروی هوایی ارتش صدام به ایران سازمان داد. خوش خیالی سیاسی نشأت گرفته از ارزیابی هایی سخت دور از واقعیت باعث گشت تا چند هزار نفر مجاهد که بسیاری از آنها برای اولین بار سلاح در دست می گرفتند با طی کردن آموزش نظامی دو روزه ای، با شعار از "مهران تا تهران" چند شهر مرزی را به امید رسیدن چند روزه به تهران، آن هم از راه جاده، پشت سر بگذارند. عملیاتی که فروغ چندانی نداشت اما جاویدان شد.
جاویدان از آن جهت که در تاریخ عملیات جنگی، خطاهایی چنین فاحش از نظر نظامی و ارزیابی های کودکانه از توان خویش، امکانات دشمن و این چنین به قربانگاه فرستادن نیروهای خودی، بیسابقه است. یک نمونه کوچک آن درست کردن "خودروهای زرهی" توسط جوش دادن یک ورقه فلزی در دو سوی وانت های سازمان است که ظاهرا از ابتکارات نظامی خانم مریم رجوی بوده است.
همه این ابتکارات و کارنامه بلند اشتباهات پی درپی، محصول تصمیمات رهبری سازمان و در راس آن مسعود رجوی است که خود را "نوک پیکان تکامل" جامعه ایران نیز بحساب می آورد.
اگر عملیات "فروغ جاویدان" و کشته شدن بیش از هزار نفر از نیروهای مجاهد در دشت حسن آباد و تنگه چهار زبَر، اوج تراژدی سیاست های مجاهدین خلق است، اعتراض این سازمان به تصمیم دولت قانونی عراق در مورد بستن اردوگاه اشرف و امتناع مجاهدین از ترک خاک این کشور، سوی کمدی این تراژدی است.
آن روز که همه دلسوزان و صاحب نظران سیاسی، مجاهدین را از رفتن به عراق، به خاک دشمن در حال جنگ با ایران، برحذر داشتند، گوش شنوایی در این سازمان وجود نداشت. امروز نیز که دولت قانونی عراق از این سازمان می خواهد، به هر دلیل، خاک عراق را ترک کند، آنها کودکانه با این درخواست کشور میزبان مخالفت می کنند. آنروز که نمی بایست می رفتند، رفتند و امروز که می بایست حال که میزبان عذرشان را خواسته، محترمانه خاک عراق را ترک کنند، قصد ماندن دارند.
حتی اگر دولت عراق، خواهان بستن اردوگاه اشرف و ترک خاک عراق از سوی مجاهدین خلق نباشد، بخاطر منافع ملی خویش و برقراری روابط دوستانه با همسایه بزرگ شرقی خود، با فعالیت های سیاسی مجاهدین خلق علیه ایران مخالفت خواهد کرد. تا چه رسد به فعالیت های نظامی. تازه فعالیت های نظامی با کدام اسلحه و تانک و توپ؟ سازمانی معتقد به مبارزه مسلحانه اما خلع سلاح شده، تحت مراقبت دائمی از سوی نیروهای نظامی و امنیتی امریکایی و عراقی، با رهبری مخفی در خاک کشوری بیگانه، حتی اگر از لیست تروریستی تمام کشورهای جهان نیز خارج شود، چه کاری از پیش خواهد برد؟
در کشورهای اروپایی یا امریکای شمالی و استرالیا لااقل امکان فعالیت سیاسی علیه نظام جمهوری اسلامی برای حدود 3500 مجاهد گرفتار در اردوگاه اشرف وجود دارد. معلوم نیست سازمانی که حتی امکان فعالیت سیاسی علیه نظام جمهوری اسلامی در خاک عراق ندارد، به چه علت بر ماندن خود، آنهم علیرغم میل صاحبخانه اصرار دارد؟ این نیز حتما یکی دیگر از شاهکارهای سیاسی این سازمان است. »
( کمونیست = مسلمان = تجزیه طلب = تروریست = بیگانه = ضد آزادی و دموکراسی = عوامل عقب ماندگی = دشمن ایران و ایرانی )
ReplyDeleteThey do not leave Irak because if they do, their partisan scape. they keep them with force and make Ashraf as a prison for them. If they go to Europe they leave this group.
ReplyDeleteای مسلمانان وای نامسلمانان از این رجوی دلم خونه
ReplyDelete