وقتی تو اواخر زمان شاه وارد دانشگاه شدم، به خاطر حماقتی مختصر! و فضای حاکم .../
ندا: مادر فدای بچهی بیتقصیرش بشه که تقصیر رو سر فضا میندازه/
شاهین: خوب مجبورم! اصلن تقصیر بابام بود که از سطح شعورجامعه ش یه ذره جلوتر نبود و نصیحتهای پدرانه زیاد
نکرد/
صمد: این بابای لیلا خیلی نصیحتا به لیلا میکنه، و مُو رُو دچار چه مشکلا که نمیکنه/
... و بیتجربگی و بیاطلاعی و حرارت در رسیدن به عدالت و مخالفت با دیکتاتوریِ شاه، خیلی زودکمونیست شدم و مرا قانع کردند و من تازه خودمم فهمیدم! که خوبه طرفدار دیکتاتوری باشم، به شرطی که اسمش "دیکتاتوریِ طبقۀ کارگر" باشه، چون آزادیِ واقعی یعنی اون دیکتاتوری، و منِ سادهدل و خیلی خوش قلب … /
ندا : تظاهر به بیطرفی کن، یعنی از خودت تعریف نکن! /
صمد: حالا درس اخلاخ یاد نده! ای آدُم متساهر!/
... علارغم سفارشات مادرم، گول آدمای ناباب را خوردم و خودمم یه مقدار ناباب شدم! البته نه به معنی ِ "بی در و پیکر"... /
ندا: بگو که همین تو را بعد از سالهای بعد! از انحراف نجات داد/
شاهین: چی چی رو نجات داد، از دست تو و قرمه سبزی که نجات پیدا نکردم!/
... و بعد جزو دانشجویان مبارز.../
ندا: خط 3 ، یعنی اونایی که نه حزب توده و شوروی را قبول داشتنو نه چریکفدائیبازی را و کلّن با بازی مخالف بودن، حتا با بازیبازی!/
... یه مدت با "سهند" و "اتحاد مبارزان کمونیست" و "حزب کمونیست" بودم … /
ندا: یادم نمیاد اون موقع کارگری شد یا زبونم لال، هنوز کارفرمائی! مونده بود/
... که البته این دو تای اول در واقع یکی بودند که درجات پیشرفت را هر چه سریعتر با یکی شدن با "کومله" طی کردند و اسم و رنگ عوض کردند، وگرنه محتوا همون بود: خریت … /
ندا: اعتراف نکن احمق، مگه تو هنوز خری؟! تازه چرا تهمت میزنی به دیگران/
شاهین: راست میگی من نباید کسی را برنجانم، اصلن ما هیچ کدام خر نبودیم و فقط خوش قلب و ساده دل و اَحم.../
گزارشگر: ندا وسط حرف میپرد و میگوید: خوب خوب باز کار خرابی نکن!/
... و یه مدت با "سازمان رزمندگان آزادی طبقه ی کارگر" و یه مدت هم با "جریان انقلاب سوسیالیستی". و هیچ "رده"، مده هم نداشتم… /
ندا: یعنی کارمند !! ساده/
... از خوش شانسی هم به جز نوش جان کردن یکدفعهی ده بیست تا ضربه ی پشت سر هم و با صدای تقتق ِ نسبتن جانانه و به آنجایی که سر و گردن به هم وصل میشوند، از طرف گارد شاهنشاهی در دانشگاه … /
ندا: حالا میفهمم که لغتِ سِرتق که به تو میاد از کجا ناشی شده! ریشه اش از سَرتَق بوده!/
شاهین: حالا چرا فقط میگی "لغت"؟ "کلمه"ی "واژه" روهم بگو تا به بعضی از هموطنان یه مقدار عزیز و گمراه و یه مقدار "بخشی از وطن را پرست"، که یه مقدار "عرب و زبان عربی را میدانند پست" و یه مقدار "زبانِ فارسی پرست"، که نگرانند ؟! که "مبادا کلماتی از گیلکی و ترکی و لری و کردی و عربی ِ خوزستانی و ... وارد زبانِ فارسی بشه" و کلا هموطنان یه مقدار برترینژادیزبانیزده! بر نخوره /
ندا: بیشعور ِ احمق، تو میخوای به مردم بر نخوره و کارو خرابتر میکنی؟ /
شاهین: ببخشید، ببخشید، اصلن راسیست چیه؟! نه نه، خوب بعضیا به زبان فارسی عشق میورزند! و عشق ورزی کلّن کار خوبیست!/
... و هفت تا!… /
ندا: تعداد دقیقشو از من نخواهین و "مظلوم نما" را بپایین!/
... ضربۀ محکم از طرف پوتینهای یک پاسدار به ساق پای عزیز و گذران مدت کمی در بازداشتگاه های کمیته و هتل "اوین" و بیرون انداخته شدن از آنجا بخاطر عدم کفایت و شایستگی! و درآوردنِ خل بازی… /
ندا: یعنی واقعن خل نبودی؟!! ولی چه شانسی آوردی، چه شانسی آوردی، اگه فقط دو روز بیشتر اونجا بودی، تظاهرات مسلحانۀ مجاهدین باعث میشد من ِ بیگناه! رو اعدام کنند!/
... چیز دیگری نصیب من نشد! تا اینکه یه مدت بعد …
ندا: از اون اول حساب کنیم، شد حدود 10-12 سال/
... به این نتیجه رسیدم که مارکس عزیز و گمراه و خوش قلبم … /
ندا: فدای اون ریش انبوهش بشم!/
... اشتباه گفته و طبقۀ کارگر هرگز نمیتونه به قدرت برسه … /
ندا: همونطور که تو هنوز به دلبر نرسیده ای!/
... و فوقش یه عده که به نام آنها حزب درست کرده اند، به قدرت میرسند، و زیاد هم به ندرت نرسیده اند … /
ندا: یعنی به قدرت/
... و میلیونها نفر مخالف، از جمله کارگرا رو سرکوب و قتل عام میکنند، و برای اینکه خوب تو سرکوب کردن و اعمال "دیکتاتوری پرولتاریا" وارد بشن،از تو خودشون شروع میکنن و آدم های "خودی" را اگه ساز مخالف بزنن، یه حالی بهشون میدن، حتا با قتل! .../
ندا: کدوم بی اطلاعی نمیدونه که از این جریانات بــارها و بارهــا اتفاق افتاده /
رند: وقتی سرمایه تبدیل به شیطان ، و مارکس و لنین و " دیکتاتوریِ پرولتاریا "، تبدیل به خدا و دین و اصول دین بشن ، و دین و سیاست هم قاطی ِ هم بشن، اونوقت در راه رسیدن به بهشت ، جان عزیز میلیونها انسان میشه مثل ارزش تکه های خِشت! در راه رسیدن به بهشت، میلیونها انسان باید خفه بشن و نگن حرف شیطانی و زشت! /
... و 10-12 سال تجربه و فکر برای من کافی بود تا به دمکراسیپارلمانیخواهی برسم. و منظور من از این معرفی بیشتر برای این بود که بگم اگه من تنفر بسیار شدیدی از کمونیستهای استالینیست و کلّن برخوردهای سرکوبگرانه و ناشرافتمندانه دارم، و همچنین به کلیۀ عدالت و یا قدرتخواهانی که "دیکتاتوری ِ کمونیستی" را به نام یه جور "دمکراسی" میخوان جا بزنن و یا از روی بیفکری جانمیزنن و بلکه "ایمان" دارن… /
ندا: " دمکراسی ِ شورائی "ِِ ادعایی یعنی مردم حق ندارن به احزابشون رای بدن و نماینده هاشونو بفرستن مجلس یا "پارلمان" تا به این طریق قدرت قانونگذاری و تعیین دولت بدست بیارن! یعنی مردم ایران! اگه صد تا حزب هم که درست کنید، ما گهمون هم حساب نمیکنیم! که ببخشید یه مقدار بیتربیتی شد!/
... از جمله به مجموعه ای به نام "حزب کمونیست ..." به چشم دشمن نگاه میکنم … /
ندا: البته گمراه و دشمن فراوان است و آدم باید آنها را اگر وقت داشت به راه خود! هدایت کند، چونکه آدم بیخود راهی را انتخاب نمیکند!/
... برای اینه که اصلن دلم میخواد، و کسی حق ندارد که حق تنفر مرا از من بگیرد، مگر با بوسهای به نشانهی بازگشت به فهم و شعور، چون قراره آزاده باشیم.
در حال حاضر! هم یک سوسیال (لیبرال) دمکرات هستم (قبول حق مالکیت، کنترل ماورا.اولترا.لیبرال.سرمایه.داریسمِ هار، که تاچر و ریگان را میتوان نمایندگان این طرز فکر دانست، حق سرمایه داری رقابتی که دولت هم در بخشهائی که مهم تشخیص میدهد، بتواند به نفع اجتماع با سرمایه گذاران خصوصی با شرایط برابر رقابت کند) و طرفدار داشتن یک رئیس جمهور یا شاه* و ملکه ای بی قدرت و تشریفاتی میباشم، و نه سلطنت مشروطه یا شاهی مثل شاه سابق را قبول دارم و نه رئیس جمهوری مثل "پوتین" یا "حسنی مبارک" و … را.
No comments:
Post a Comment
برای فرستادن نظر و پیغام، احتیاج به دادن اسم و آدرس و کلمه رمز و قد و وزن ندارید. خودتان انتخاب کنید